fascination

/ˌfæsəˈneɪʃn̩//ˌfæsɪˈneɪʃn̩/

معنی: فریفتگی، جذبه، افسون، فریبندگی، شیدایی
معانی دیگر: شیفتگی، مجذوب شدگی، مسحور شدگی، خیرگی، گیرایی، شیفتگری، کشش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of fascinating, or the condition or an instance of becoming fascinated.
مشابه: allure, romance

- The cat watched the dangling and twitching string with fascination.
[ترجمه گوگل] گربه با شیفتگی به ریسمان آویزان و تکان خورده نگاه کرد
[ترجمه ترگمان] گربه با شیفتگی، نخ آویزان و آویزان را نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that causes one to be fascinated.
مشابه: call, charm

جمله های نمونه

1. his fascination with flight led him to the air force academy
علاقه ی شدید او نسبت به پرواز او را به دانشکده ی نیروی هوایی کشاند.

2. the irresistable fascination of the new and the unknown
گیرایی مقاومت ناپذیر چیزهای تازه و ناشناخته

3. Police knew of his fascination with guns.
[ترجمه گوگل]پلیس از شیفتگی او به اسلحه خبر داشت
[ترجمه ترگمان]پلیس از شیفتگی او با اسلحه خبر داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The fascination of the game lies in trying to guess what your opponent is thinking.
[ترجمه حمزه] جذابیت این بازی به این است که شما حدس بزنید حریفتان به چه چیزی فکر می کند.
|
[ترجمه گوگل]جذابیت بازی در تلاش برای حدس زدن حریف شماست
[ترجمه ترگمان]جذابیت بازی در تلاش برای حدس زدن رقیب تان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. London has a fascination all of its own.
[ترجمه گوگل]لندن جذابیت خاص خود را دارد
[ترجمه ترگمان]لندن جذابیت خود را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The city has a fascination for him.
[ترجمه گوگل]شهر برای او جذابیت دارد
[ترجمه ترگمان]این شهر برای او جذابیتی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The shopping center has a fascination for him.
[ترجمه گوگل]مرکز خرید برای او جذابیت دارد
[ترجمه ترگمان]مرکز خرید برای او جذابیتی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Water holds a fascination for most children.
[ترجمه گوگل]آب برای اکثر کودکان جذابیت دارد
[ترجمه ترگمان]اب برای اکثر بچه ها جذابیت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His fascination with the subtleties of human behaviour makes him a good storyteller.
[ترجمه گوگل]شیفتگی او به ظرافت های رفتار انسانی از او داستان نویس خوبی می سازد
[ترجمه ترگمان]جذابیت او با the رفتار انسان باعث می شود او داستان گوی خوبی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some people have a morbid fascination with crime.
[ترجمه گوگل]برخی افراد شیفتگی بیمارگونه به جنایت دارند
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم علاقه بیمارگونه با جنایت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She shared his fascination for motorbikes.
[ترجمه گوگل]او شیفتگی خود را برای موتور سیکلت به اشتراک گذاشت
[ترجمه ترگمان]او شیفتگی خود را برای موتورسیکلت به اشتراک گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The girls listened in fascination as the story unfolded.
[ترجمه گوگل]دخترها با شیفتگی به داستان گوش می دادند
[ترجمه ترگمان]همچنان که داستان باز می شد، دخترها با شیفتگی گوش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The fascination lay in the mystery of what was inside the box.
[ترجمه گوگل]جذابیت در رمز و راز آنچه درون جعبه بود نهفته بود
[ترجمه ترگمان]شیفتگی در این راز نهفته بود که درون جعبه چه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She watched in fascination as the cat pounced on the mouse.
[ترجمه گوگل]او با شیفتگی نگاه کرد که گربه به موش هجوم آورد
[ترجمه ترگمان]وقتی گربه به موش حمله کرد، او با شیفتگی به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He had a deep fascination with all forms of transport.
[ترجمه گوگل]او شیفتگی عمیقی به انواع وسایل حمل و نقل داشت
[ترجمه ترگمان]او شیفته همه اشکال حمل و نقل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فریفتگی (اسم)
aberration, bewitchment, fascination

جذبه (اسم)
fascination, appeal, rapture, magnetism

افسون (اسم)
bewitchment, fascination, conjuration, spell, charm, enchantment, glamor, incantation, juju

فریبندگی (اسم)
fascination, seduction, temptation, charm, glamor, glamour

شیدایی (اسم)
fascination, mania, infatuation

انگلیسی به انگلیسی

• enchantment, attraction
fascination is the state of being greatly interested in something.

پیشنهاد کاربران

اشتیاق
۱. جذبه. جاذبه. کشش. گیرایی. فریبندگی ۲. شیفتگی. دلبستگی
مثال:
His fascination with flight led him to the air force academy.
شیفتگی و دلبستگی به پرواز او را به مدرسه عالی نیروی هوایی سوق داد.
علاقه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : fascinate
اسم ( noun ) : fascination
صفت ( adjective ) : fascinating / fascinated
قید ( adverb ) : fascinatingly
شیفتگی ؛ جذابیت
– Her fascination with medieval art
– She listened in fascination to the story
– The city has a fascination for him
– Mass murders hold a gruesome fascination for the public
به نقل از هزاره:
1. افسون، سحر، جادو
2. جاذبه، گیرایی، کشش، جذبه، جذابیت؛ فریبندگی، دلربایی
3. شیفتگی، کشش، دلبستگی، علاقه ی مفرط
دلگرمی
attractable مجذوبیت
monophyletic متحد

بپرس