• (1)تعریف: the act of fascinating, or the condition or an instance of becoming fascinated. • مشابه: allure, romance
- The cat watched the dangling and twitching string with fascination.
[ترجمه گوگل] گربه با شیفتگی به ریسمان آویزان و تکان خورده نگاه کرد [ترجمه ترگمان] گربه با شیفتگی، نخ آویزان و آویزان را نگاه می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: something that causes one to be fascinated. • مشابه: call, charm
جمله های نمونه
1. his fascination with flight led him to the air force academy
علاقه ی شدید او نسبت به پرواز او را به دانشکده ی نیروی هوایی کشاند.
2. the irresistable fascination of the new and the unknown
گیرایی مقاومت ناپذیر چیزهای تازه و ناشناخته
3. Police knew of his fascination with guns.
[ترجمه گوگل]پلیس از شیفتگی او به اسلحه خبر داشت [ترجمه ترگمان]پلیس از شیفتگی او با اسلحه خبر داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The fascination of the game lies in trying to guess what your opponent is thinking.
[ترجمه حمزه] جذابیت این بازی به این است که شما حدس بزنید حریفتان به چه چیزی فکر می کند.
|
[ترجمه گوگل]جذابیت بازی در تلاش برای حدس زدن حریف شماست [ترجمه ترگمان]جذابیت بازی در تلاش برای حدس زدن رقیب تان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. London has a fascination all of its own.
[ترجمه گوگل]لندن جذابیت خاص خود را دارد [ترجمه ترگمان]لندن جذابیت خود را دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The city has a fascination for him.
[ترجمه گوگل]شهر برای او جذابیت دارد [ترجمه ترگمان]این شهر برای او جذابیتی داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The shopping center has a fascination for him.
[ترجمه گوگل]مرکز خرید برای او جذابیت دارد [ترجمه ترگمان]مرکز خرید برای او جذابیتی داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Water holds a fascination for most children.
[ترجمه گوگل]آب برای اکثر کودکان جذابیت دارد [ترجمه ترگمان]اب برای اکثر بچه ها جذابیت دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. His fascination with the subtleties of human behaviour makes him a good storyteller.
[ترجمه گوگل]شیفتگی او به ظرافت های رفتار انسانی از او داستان نویس خوبی می سازد [ترجمه ترگمان]جذابیت او با the رفتار انسان باعث می شود او داستان گوی خوبی باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Some people have a morbid fascination with crime.
[ترجمه گوگل]برخی افراد شیفتگی بیمارگونه به جنایت دارند [ترجمه ترگمان]بعضی از مردم علاقه بیمارگونه با جنایت دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She shared his fascination for motorbikes.
[ترجمه گوگل]او شیفتگی خود را برای موتور سیکلت به اشتراک گذاشت [ترجمه ترگمان]او شیفتگی خود را برای موتورسیکلت به اشتراک گذاشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The girls listened in fascination as the story unfolded.
[ترجمه گوگل]دخترها با شیفتگی به داستان گوش می دادند [ترجمه ترگمان]همچنان که داستان باز می شد، دخترها با شیفتگی گوش می دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The fascination lay in the mystery of what was inside the box.
[ترجمه گوگل]جذابیت در رمز و راز آنچه درون جعبه بود نهفته بود [ترجمه ترگمان]شیفتگی در این راز نهفته بود که درون جعبه چه بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. She watched in fascination as the cat pounced on the mouse.
[ترجمه گوگل]او با شیفتگی نگاه کرد که گربه به موش هجوم آورد [ترجمه ترگمان]وقتی گربه به موش حمله کرد، او با شیفتگی به او نگاه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He had a deep fascination with all forms of transport.
[ترجمه گوگل]او شیفتگی عمیقی به انواع وسایل حمل و نقل داشت [ترجمه ترگمان]او شیفته همه اشکال حمل و نقل بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• enchantment, attraction fascination is the state of being greatly interested in something.
پیشنهاد کاربران
۱. جذبه. جاذبه. کشش. گیرایی. فریبندگی ۲. شیفتگی. دلبستگی مثال: His fascination with flight led him to the air force academy. شیفتگی و دلبستگی به پرواز او را به مدرسه عالی نیروی هوایی سوق داد.
شیفتگی ؛ جذابیت – Her fascination with medieval art – She listened in fascination to the story – The city has a fascination for him – Mass murders hold a gruesome fascination for the public
به نقل از هزاره: 1. افسون، سحر، جادو 2. جاذبه، گیرایی، کشش، جذبه، جذابیت؛ فریبندگی، دلربایی 3. شیفتگی، کشش، دلبستگی، علاقه ی مفرط