fascicle

/ˈfæsɪkəl//ˈfæsɪkl/

معنی: دسته، جزوه، کراسه، دسته یا مجموعه کوچک الیاف
معانی دیگر: جزوه (هریک از بخش های کتاب که به صورت جزوه چاپ می شود و به فروش می رسد و بعدا به صورت کتاب درمی آید)، بسته ی کوچک، بخچه (یا بغچه)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small bundle or cluster of fibers, such as stems, flowers, or leaves in plants, or nerve fibers in animals.

(2) تعریف: one installment of a book that is being published in sections.

جمله های نمونه

1. Many a fascicle rosebush grow around the weald, the first flower bloomed in deep fink and sends out strong fragrance.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بوته های رز فاسیکلی در اطراف علفزار رشد می کنند، اولین گلی که به صورت عمیق شکوفا شده و عطری قوی می دهد
[ترجمه ترگمان]یک بوته گل رزی در اطراف the رشد کرد و اولین گل در fink deep شکوفه داد و رایحه قوی از آن بیرون فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Objective To evaluate the treatment outcome of nerve fascicle transfer for treatment of brachial plexus root avulsion.
[ترجمه گوگل]هدف: ارزیابی نتیجه درمان انتقال فاسیکل عصبی برای درمان کندگی ریشه شبکه بازویی
[ترجمه ترگمان]هدف ارزیابی پیامد درمان آسیب های عصبی به درمان of brachial root
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This new version includes Zhiying Chinese Character Learning (fascicle), Zhiying Chinese Character Fast Learning (combination) and Zhiying Pinyin.
[ترجمه گوگل]این نسخه جدید شامل آموزش حروف چینی Zhiying (fascicle)، Zhiying Chinese Character Fast Learning (ترکیب) و Zhiying Pinyin است
[ترجمه ترگمان]این نسخه جدید شامل Zhiying یادگیری چینی Chinese (fascicle)، Zhiying Chinese Learning (ترکیب)و Zhiying Pinyin می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Impingement soft tissues were synovium, distal fascicle of anterior tibiofibular ligament, fibrous scar, anterior talofibular ligament or meniscoid tissue in which synovium is most common.
[ترجمه گوگل]بافت‌های نرم گیرافتاده عبارت بودند از سینوویوم، فاسیکل دیستال رباط تیبیوفیبولار قدامی، اسکار فیبری، رباط تالوفیبولار قدامی یا بافت منیسکوئید که در آن سینوویوم شایع‌تر است
[ترجمه ترگمان]بافت های نرم Impingement synovium، fascicle دور از رباط صلیبی جلویی، scar فیبری، رباط صلیبی جلویی و یا بافت meniscoid هستند که در آن synovium بسیار رایج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The title for Russian Serial on that Standarding descriptions which that inquire into approach a subject from different angles: some common series, fascicle and subordinated content, used to symbols.
[ترجمه گوگل]عنوان سریال روسی در توصیف استانداردی که به بررسی یک موضوع از زوایای مختلف می پردازد: برخی از سریال های رایج، محتوای فاسیکلی و فرعی که برای نمادها استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]عنوان سریال روسی در این توصیف Standarding که در آن تحقیق در مورد رویکردی از زوایای مختلف تحقیق می کند: برخی از سری های مشترک، fascicle و محتوای تابع، برای نماد به کار می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The multivolumed book that the author of its every fascicle is different and hasn't general author is a special one.
[ترجمه گوگل]کتاب چند جلدی که نویسنده هر قسمتش متفاوت است و نویسنده عام ندارد، کتابی خاص است
[ترجمه ترگمان]کتاب multivolumed که مولف هر fascicle آن متفاوت است و نویسنده کلی یک نویسنده خاص نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The irony of standing in Dickinson's bedroom clutching a recreated fascicle was that while I could reach out and touch her poetry, her essence would forever remain just beyond my grasp.
[ترجمه گوگل]کنایه از ایستادن در اتاق خواب دیکنسون در حالی که یک فاسیل بازسازی شده را در آغوش گرفته بود این بود که در حالی که می توانستم دست دراز کنم و شعر او را لمس کنم، جوهر او برای همیشه فراتر از درک من باقی می ماند
[ترجمه ترگمان]طنز ایستادن در اتاق خواب دیکنسون یک a recreated را محکم گرفته بود این بود که در حالی که من می توانستم دستم را دراز کنم و اشعار او را لمس کنم، جوهر او برای همیشه فراتر از درک من باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Muscle physiological cross-sectional area (PCSA) was calculated as the ratio of muscle volume to optimum fascicle length.
[ترجمه گوگل]سطح مقطع فیزیولوژیکی عضله (PCSA) به عنوان نسبت حجم عضله به طول فاسیکل بهینه محاسبه شد
[ترجمه ترگمان]سطح مقطع فیزیولوژیکی ماهیچه ای (PCSA)به عنوان نسبت حجم ماهیچه به طول بهینه fascicle محاسبه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the new scale, "decorative works, " a Beijing architectural market development is based on the needs of separated from the former LBAC scale, independent preparation of a fascicle .
[ترجمه گوگل]در مقیاس جدید، "کارهای تزئینی"، توسعه بازار معماری پکن بر اساس نیازهای جدا شده از مقیاس LBAC سابق، آماده سازی مستقل یک فاسیکل است
[ترجمه ترگمان]در مقیاس جدید، \"کاره ای تزئینی\"، توسعه بازار معماری پکن براساس نیازهای مجزا از مقیاس LBAC قبلی، آماده سازی مستقل یک fascicle است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The 5 leaves developed at seedling stage played main role in seedling development, 7th to 22nd leaves developed at leaves development stage played important role in leaf fascicle and curd development.
[ترجمه گوگل]5 برگ توسعه یافته در مرحله گیاهچه نقش اصلی را در رشد گیاهچه ایفا کردند، برگ های 7 تا 22 توسعه یافته در مرحله رشد برگ نقش مهمی در رشد فاسیکل برگ و کشک داشتند
[ترجمه ترگمان]۵ برگی که در مرحله جوانه آباد توسعه یافتند نقش اصلی در توسعه نهال را ایفا کردند و برگ های ۷th در مرحله رشد برگ ها نقش مهمی در توسعه برگ و توسعه curd ایفا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

جزوه (اسم)
booklet, pamphlet, leaflet, brochure, fascicle

کراسه (اسم)
fascicle

دسته یا مجموعه کوچک الیاف (اسم)
fascicle, fascicule

انگلیسی به انگلیسی

• bundle, bunch, cluster

پیشنهاد کاربران

fasciculus, fascicle
واژه مصوب : تاردسته
حوزه : علوم پایه پزشکی
تعریف : 1. دسته کوچکی از تارهای عصبی یا ماهیچه ای 2. دسته ای از تارهای ماهیچه که عملکرد کمابیش یکسان دارند
یک دسته ایی از عضلات

بپرس