fascia

/ˈfeɪʃə//ˈfeɪʃə/

معنی: حلقه، بند، نوار، خط، کمربند، دایره زنگی، گچبری سر ستون، هزاره برجسته، لایه پوششی فیبری
معانی دیگر: (انگلیس) داشبرد اتومبیل، (انگلیس) تابلو مغازه، تسمه، باریکه، روبان، (کالبد شناسی) نوار پیوندی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: fasciae
مشتقات: fascial (adj.)
(1) تعریف: a thin layer of tissue connecting or supporting internal organs or parts of the body.

(2) تعریف: a flat or horizontal band or strip.

(3) تعریف: a band of color.

جمله های نمونه

1. Old gutters, downpipes and fascia boards will be replaced and ceiling plaster damaged by water renewed.
[ترجمه گوگل]ناودان‌ها، لوله‌ها و تخته‌های فاسیا قدیمی تعویض می‌شوند و گچ سقف آسیب دیده در اثر آب تجدید می‌شود
[ترجمه ترگمان]gutters قدیمی، downpipes و تابلوهای نوار پیوندی جایگزین خواهند شد و گچ سقف تخریب شده توسط آب احیا خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It bristled with hand-stitched leather, walnut fascia and electronic instruments.
[ترجمه گوگل]آن را با چرم دست دوخته، فاسیا گردو و ابزار الکترونیکی پر می کرد
[ترجمه ترگمان]آن با نخ دستی، چرم گردو و ابزار الکترونیکی پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Alifabs Ambassador extruded aluminium fascia gutter and rainwater system is the design ideal for both new and existing buildings.
[ترجمه گوگل]ناودان فاسیای آلومینیومی اکسترود شده و سیستم آب باران Alifabs Ambassador طراحی ایده آل برای ساختمان های جدید و موجود است
[ترجمه ترگمان]سیستم آب باران extruded سفیر Alifabs در فاضلاب و سیستم آب باران ایده آل برای ساختمان های جدید و هم موجود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Install push - in fastener holding center of fascia to rear closure panel.
[ترجمه گوگل]فشار - در مرکز نگهدارنده بست فاسیا به پانل بسته شدن عقب را نصب کنید
[ترجمه ترگمان]فشار را نصب کنید - در بند نگه داشتن حلقه کمر برای قسمت بسته شدن عقب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Install push - in fasteners holding fascia to quarter panel at wheelwell opening.
[ترجمه گوگل]بست های فشاری را نصب کنید که فاسیا را به یک چهارم پانل در دهانه چاه چرخ نگه می دارند
[ترجمه ترگمان]نصب اتصالات - در اتصالات نگهداری از نوار پیوندی به یک چهارم پنل در دهانه wheelwell
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This scarlet red gem stands out with racing fascia.
[ترجمه گوگل]این نگین قرمز مایل به قرمز با فاسیای مسابقه ای خودنمایی می کند
[ترجمه ترگمان]این جواهر سرخ و سرخ در حال مسابقه اسب دوانی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Conclusions The tibialis anterior muscle and deep fascia flaps possess regular vasa vasorum and abundant vascularity.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری عضله تیبیالیس قدامی و فلپ‌های فاسیای عمیق دارای وازوروم منظم و عروق فراوان هستند
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری ماهیچه قدامی tibialis و flaps به طور منظم دارای vasa منظم و vascularity فراوان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Methods Myringoplasties with autologous tragal perichondrium or allografts fascia by otoendoscopy was applied 63 cases.
[ترجمه گوگل]MethodsMyringoplasties با پریکندری تراگال اتولوگ یا فاسیای آلوگرافت با اتوآندوسکوپی در 63 مورد استفاده شد
[ترجمه ترگمان]روش های Myringoplasties با autologous tragal perichondrium یا allografts نوار پیوندی با otoendoscopy ۶۳ مورد به کار برده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Conclusion Complete excision of the mesorectum with fascia propria circumferentially intact is essential.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری برداشتن کامل مزورکتوم با فاسیا پروپریا به طور محیطی دست نخورده ضروری است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری یک برش کامل از mesorectum با نوار پیوندی intact ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Suboccipital decompression and fascia nuchae tighter were put into practice and the good effectiveness has been received.
[ترجمه گوگل]رفع فشار ساب اکسیپیتال و تنگتر فاسیا نوکائه عملی شد و اثربخشی خوبی دریافت شد
[ترجمه ترگمان]فشار برداشت فشار و نوار پیوندی تنگ تر شد و اثربخشی مطلوب به دست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Results There are skin, subcutaneous tissue, superficial temporal fascia, deep temporal fascia, temporal muscle and periosteoma from superficiality to depth.
[ترجمه گوگل]نتایج پوست، بافت زیر جلدی، فاسیای گیجگاهی سطحی، فاسیای گیجگاهی عمیق، عضله تمپورال و پریوستئوم از سطحی تا عمق وجود دارد
[ترجمه ترگمان]نتایج: پوست، بافت زیر جلدی، نوار پیوندی زمانی سطحی، ماهیچه زمانی عمیق، ماهیچه زمانی و periosteoma از superficiality تا عمق وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The deep layer of the deep cervical fascia was subdivided into alar fascia and prevertebral fascia.
[ترجمه گوگل]لایه عمیق فاسیای دهانه رحم به فاسیای آلار و فاسیای پیش مهره ای تقسیم می شود
[ترجمه ترگمان]لایه عمیق ماهیچه گردنی بزرگ به alar نوار پیوندی و نوار پیوندی تقسیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Care should be taken that the lower edge of the draped felt extends beyond the eaves and fascia board into the gutter.
[ترجمه گوگل]باید مراقب بود که لبه پایینی نمد دراپه شده فراتر از لبه بام و تخته فاسیا به داخل ناودان کشیده شود
[ترجمه ترگمان]باید توجه داشت که لبه پایینی متمایل به پوشیده شده از لبه بام و نوار پیوندی به درون فاضلاب امتداد می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Similarly, I have found it useful in my research on roof fascia of the Premier Division.
[ترجمه گوگل]به طور مشابه، من آن را در تحقیقاتم در مورد فاسیای سقف بخش برتر یافتم
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، من آن را در تحقیق خود بر روی بخش fascia بر روی سقف بخش نخست وزیر پیدا کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Plastic gutters are easily fixed by clipping them into brackets screwed to the fascia board.
[ترجمه گوگل]ناودان های پلاستیکی به راحتی با بستن آنها در براکت هایی که به تخته فاسیا پیچ شده اند، ثابت می شوند
[ترجمه ترگمان]gutters پلاستیک به راحتی با استفاده از آن آن ها را به brackets وصل کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حلقه (اسم)
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl

بند (اسم)
fit, article, articulation, joint, link, bind, bond, clause, provision, snare, segment, levee, facet, hinge, line, dyke, dike, paragraph, dam, wristband, tie, frenum, clamp, binder, sling, fastening, manacle, weir, canto, ligation, commissure, ligature, noose, facia, fascia, funiculus, joggle, holdback, holdfast, internode, ligament, proviso, stanza, trawl

نوار (اسم)
screed, fillet, filet, ribbon, band, strip, tape, braid, swath, riband, swathe, lace, ligature, fascia, rand, ribband, welt

خط (اسم)
hand, order, groove, way, road, character, bar, mark, letter, row, line, file, feature, writing, track, script, streak, charter, letter missive, stripe, calligraphy, rut, ruler, ruck, message, legend, fascia, stria, handwriting, penmanship, printmaking, tails

کمربند (اسم)
zone, belt, girdle, seat belt, sash, cordon, waist, cincture, facia, fascia

دایره زنگی (اسم)
tambourine, facia, timbre, timbrel, fascia

گچبری سر ستون (اسم)
facia, fascia

هزاره برجسته (اسم)
facia, fascia

لایه پوششی فیبری (اسم)
facia, fascia

تخصصی

[عمران و معماری] نوار پیشانی - تخته لببند

انگلیسی به انگلیسی

• band; bandage; flat strip (architecture); band of connective tissue (anatomy); band of color (zoology)
the fascia in a car is the part surrounding the instruments and dials; a formal word
the fascia on a shop front is the flat surface above the shop window, on which the name of the shop is written; a formal word

پیشنهاد کاربران

Facia ( تعریف کامل ) : یک نوع بافت پیوندی رشته ای دارای کلاژن فراوان است که تقریبا دور تمامی ارگان ها، رگ ها، عضلات و استخوان ها را از بیرون در برگرفته و آنهارا سر جایشان نگه میدارد.
[پزشکی] فاشیا، نیام: غلاف فیبروزی از بافت همبند که عضله را می پوشاند
فاشیا ( پوششی از جنس بافت پیوندی است که در زیر پوست قرار دارد و بدن را در بر می گیرد )
بافت فیبرنوری دور عضلات پوشیده شده
تسمه
بافت نرم بین اندام ها یا مفاصل

بپرس