farm out

/ˈfɑːrmˈaʊt//fɑːmaʊt/

1- (زمین یا گردآوری مالیات یا گردآوری درآمد یا انجام کاری را) کرایه دادن، واگذار کردن (در مقابل مبلغ معین) 2- (انجام کار یاتولید را) به مقاطعه دادن، به پیمانکار دادن، 3- (با کشت بیش از حد و غیره) زمین را از کشتوری انداختن، ناحاصلخیز کردن 4- (بیس بال) به پرهیختگاه ورزشی فرستادن، اجاره دادن زمین مزروعی

جمله های نمونه

1. When he was little, he was often farmed out to family friends.
[ترجمه گوگل]هنگامی که او کوچک بود، اغلب برای دوستان خانواده اش پرورش داده می شد
[ترجمه ترگمان]وقتی بچه بود، اغلب برای دوستان خانوادگی پرورش می یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. These foothills have been farmed out with tobacco.
[ترجمه گوگل]این کوهپایه ها با تنباکو کشت شده اند
[ترجمه ترگمان]این کوه ها با تنباکو پرورش داده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We can get more money by farming out the other fields.
[ترجمه گوگل]ما می‌توانیم با کشاورزی در مزارع دیگر پول بیشتری به دست آوریم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم با کشاورزی از مزارع دیگر پول بیشتری به دست آوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We're so busy that we have to farm out a lot of work.
[ترجمه گوگل]ما آنقدر سرمان شلوغ است که باید کارهای زیادی انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]ما آنقدر شلوغ هستیم که باید کاره ای زیادی را کنار بگذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They're always farming out their children on their relatives.
[ترجمه گوگل]آنها همیشه فرزندان خود را بر روی بستگان خود پرورش می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها همیشه کودکانشان را در نزد بستگان خود پرورش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The processing will be farmed out to people in local villages.
[ترجمه گوگل]این فرآوری برای مردم روستاهای محلی انجام خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این فرآیند برای مردم روستاهای محلی پرورش داده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The children were farmed out to nannies at an early age.
[ترجمه گوگل]بچه ها در سنین پایین به پرستاری سپرده شدند
[ترجمه ترگمان]کودکان در سنین کم پرورش داده می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She farmed out the baby with her grandmother and went to work in town.
[ترجمه گوگل]او نوزاد را با مادربزرگش پرورش داد و برای کار به شهر رفت
[ترجمه ترگمان]او بچه را با مادربزرگش پرورش داد و برای کار در شهر رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We're so busy we have to farm out a lot of work.
[ترجمه گوگل]ما آنقدر سرمان شلوغ است که باید کارهای زیادی انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]ما خیلی کار داریم که باید کاره ای زیادی بکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was cruel to these children who were farmed out to her.
[ترجمه گوگل]او با این کودکانی که برای او پرورش داده شده بودند ظلم کرد
[ترجمه ترگمان]او نسبت به این کودکان سنگدل بود که اندک اندک به او نزدیک می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The prisoners are farmed out to work on the land.
[ترجمه گوگل]زندانیان برای کار روی زمین پرورش داده می شوند
[ترجمه ترگمان]این زندانیان برای کار بر روی زمین پرورش داده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The land has been farmed out.
[ترجمه گوگل]زمین کشاورزی شده است
[ترجمه ترگمان]زمین کشت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At the age of 16 she was farmed out to family friends.
[ترجمه گوگل]در سن 16 سالگی او را نزد دوستان خانوادگی خود پرورش دادند
[ترجمه ترگمان]در سن شانزده سالگی، او برای دوستان خانوادگی پرورش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Magazines often farm out articles to freelance journalists.
[ترجمه گوگل]مجلات اغلب مقالاتی را در اختیار روزنامه نگاران آزاد قرار می دهند
[ترجمه ترگمان]مجلات اغلب مقالاتی برای روزنامه نگاران مستقل منتشر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The company farms out a lot of work to freelancers.
[ترجمه گوگل]این شرکت کارهای زیادی را به فریلنسرها واگذار می کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت کاره ای زیادی را برای مشاوران آزاد انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• exhaust land by continually growing one type of crop

پیشنهاد کاربران

واگذار کردن مسئولیت به شخص دیگر
اجاره دادن زمین بابت انجام فعالیتی از قبیل کشاورزی، صنعتی، فعالیت نفتی و . . . ، مثلا انجام فعالیت نفتی از نوع اکتشاف نفت و گاز .
انتقال تمام یا بخشی از حقوق به شخص ثالث.
برون سپاری ( کلی یا جزئی ) .
قرارداد مقاطعه کاری، واگذار کردن.

بپرس