اسم ( noun )
• (1) تعریف: the price paid to ride on commercial transportation, such as a bus, train, or airplane, or a passenger paying such a charge.
• مترادف: passage
• مشابه: carriage, charge, cost, fee, passenger, payment, price, token
• مترادف: passage
• مشابه: carriage, charge, cost, fee, passenger, payment, price, token
- Airline fares are rising again because of the cost of fuel.
[ترجمه گوگل] کرایه های خطوط هوایی به دلیل گرانی سوخت دوباره افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان] کرایه خطوط هوایی به دلیل هزینه سوخت دوباره افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کرایه خطوط هوایی به دلیل هزینه سوخت دوباره افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did your mother give you money for your bus fare?
[ترجمه گوگل] آیا مادرت برای کرایه اتوبوس به تو پول داده است؟
[ترجمه ترگمان] مادرت برای کرایه اتوبوس پول بهت داد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مادرت برای کرایه اتوبوس پول بهت داد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As a taxi driver, the more fares you pick up, the more money you make.
[ترجمه الهه] به عنوان یک راننده تاکسی، هر چه مسافر بیشتری داشته باشید، پول بیشتری به دست می آورید|
[ترجمه گوگل] به عنوان یک راننده تاکسی، هرچه کرایه های بیشتری بگیرید، درآمد بیشتری کسب می کنید[ترجمه ترگمان] به عنوان یک راننده تاکسی، هر چه پول بیشتری بردارید، پول بیشتری به دست می آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: something offered for consumption, such as food, drink, or entertainment, esp. in a commercial establishment such as a restaurant or theater.
• مترادف: refreshments
• مشابه: drink, entertainment, food, goods, menu, offering, performance, selection
• مترادف: refreshments
• مشابه: drink, entertainment, food, goods, menu, offering, performance, selection
- Don't expect anything more than snack fare at the circus.
[ترجمه گوگل] انتظار چیزی بیشتر از کرایه میان وعده در سیرک نداشته باشید
[ترجمه ترگمان] انتظار چیزی بیشتر از غذا خوردن در سیرک نداشته باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] انتظار چیزی بیشتر از غذا خوردن در سیرک نداشته باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: fares, faring, fared
مشتقات: farer (n.)
حالات: fares, faring, fared
مشتقات: farer (n.)
• (1) تعریف: to get along or be treated.
• مترادف: do, get along, manage
• مشابه: make do
• مترادف: do, get along, manage
• مشابه: make do
- How is she faring in her new job?
[ترجمه گوگل] او در شغل جدیدش چگونه است؟
[ترجمه ترگمان] کارش در شغل جدیدش چطوره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کارش در شغل جدیدش چطوره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to turn out.
• مشابه: do, end, result
• مشابه: do, end, result
- His efforts fared badly.
[ترجمه گوگل] تلاش های او بد نتیجه داد
[ترجمه ترگمان] تلاش های او به نحو بدی انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تلاش های او به نحو بدی انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to eat, on one occasion or regularly.
• مترادف: dine, eat, feed
• مشابه: diet, partake
• مترادف: dine, eat, feed
• مشابه: diet, partake
- The prisoners fared on bread and water.
[ترجمه گوگل] زندانیان با نان و آب گذرانده بودند
[ترجمه ترگمان] زندانیان بر نان و آب می ریختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زندانیان بر نان و آب می ریختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید