farcical

/ˈfɑːrsəkl̩//ˈfɑːsɪkl̩/

معنی: مضحک، مسخره امیز، خنده اور
معانی دیگر: وابسته به کمدی روحوضی، شادمایشی، پر ادا و اطوار، دلقک مانند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: farcically (adv.), farcicality (n.), farcicalness (n.)
(1) تعریف: light and humorous in composition, as a performance.

(2) تعریف: ridiculous or absurd.
مشابه: absurd, ludicrous, ridiculous

- a farcical case of mistaken identity
[ترجمه گوگل] یک مورد مسخره از هویت اشتباه
[ترجمه ترگمان] یه پرونده مسخره درباره هویت اشتباه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The whole situation has become farcical.
[ترجمه گوگل]کل وضعیت مسخره شده است
[ترجمه ترگمان]همه این اوضاع به حالت مسخره ای درآمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. And some of the more orthodox farcical confusions are well managed.
[ترجمه گوگل]و برخی از سردرگمی‌های مضحک ارتدکس‌تر به خوبی مدیریت می‌شوند
[ترجمه ترگمان]و برخی از confusions farcical more به خوبی اداره می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Indeed, it helps to demolish the farcical notion of general, unitary intelligence altogether.
[ترجمه گوگل]در واقع، به نابود کردن مفهوم مسخره هوش عمومی و واحد کمک می کند
[ترجمه ترگمان]در واقع، به تخریب اندیشه farcical عمومی، واحد اطلاعات واحد کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This represented the honours system at its most farcical, said Mr Wilson's original text.
[ترجمه گوگل]در متن اصلی آقای ویلسون آمده است که این سیستم افتخارات را در مضحک ترین حالت خود نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]متن اصلی آقای ویلسون گفت که این نمایش، نمایش افتخار را در most نمایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was a farcical trial.
[ترجمه گوگل]این یک محاکمه مسخره بود
[ترجمه ترگمان] یه محاکمه مسخره بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It was a strangely farcical routine, and must be extremely tedious to enact day after day.
[ترجمه گوگل]این یک روال به طرز عجیبی مسخره بود، و اجرای آن روز به روز باید بسیار خسته کننده باشد
[ترجمه ترگمان]کاره ای عجیب و غریبی بود، و باید روز بعد هم خیلی خسته کننده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Formal, stilted, sometimes even farcical are his village elections.
[ترجمه گوگل]انتخابات روستایی او رسمی، خفه شده، گاهی اوقات مضحک است
[ترجمه ترگمان]رسمی، با فیس و افاده، بعضی وقت ها به نظر مسخره میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The inquest has been largely farcical anyway.
[ترجمه گوگل]به هر حال تحقیق تا حد زیادی مسخره بوده است
[ترجمه ترگمان]به هر حال جریان تحقیق تا حد زیادی مضحک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These are more notional than real, as the farcical second show trial of Mikhail Khodorkovsky, a former oil boss and a Putin rival, which is taking place on Mr Medvedev's watch, demonstrates.
[ترجمه گوگل]اینها بیشتر خیالی هستند تا واقعی، همانطور که دومین محاکمه نمایشی مضحک میخائیل خودورکوفسکی، رئیس سابق نفت و رقیب پوتین، که زیر نظر مدودف برگزار می شود، نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این ها more از واقعی هستند، به عنوان دومین نمایش مضحک در مورد میخائیل خودوروکوسکی، یک رئیس سابق نفت و یک رقیب پوتین که در ساعت آقای مدودف در حال انجام است، نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One might have laughed at the farcical, imbecile measures that were taken to relieve it.
[ترجمه گوگل]شاید بتوان به اقدامات مسخره و احمقانه ای که برای تسکین آن انجام شد، خندید
[ترجمه ترگمان]ممکن بود به کاره ای مسخره و احمقانه بخندد که برای تسکین آن صورت می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lucky Jim may survive in the memory as a series of farcical moments, but it is also a tightly plotted novel.
[ترجمه گوگل]لاکی جیم ممکن است به عنوان مجموعه ای از لحظات مسخره در خاطره ها باقی بماند، اما همچنین رمانی است که طرح های محکمی دارد
[ترجمه ترگمان]شانس جیم ممکن است در حافظه به عنوان یک سری از لحظات مسخره زنده بماند، اما این نیز یک رمان کشیده شده محکم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And the resolution to this scene is exquisite in its chutzpah and farcical bad taste.
[ترجمه گوگل]و وضوح این صحنه در طعم بد چتزپا و مضحک آن عالی است
[ترجمه ترگمان]و عزم جزم برای این صحنه، عالی و خنده دار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. No credible system of justice can tolerate such a farcical imbalance of power between contestants.
[ترجمه گوگل]هیچ سیستم قضایی معتبری نمی‌تواند چنین عدم توازن مسخره‌آمیز قدرت بین رقبا را تحمل کند
[ترجمه ترگمان]هیچ سیستم معتبری از عدالت نمی تواند چنین توازن مسخره قدرت بین شرکت کنندگان را تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Descripci ? ? n: Dashan tells the story of his mentor Jiang Kun's farcical attempt at learning English.
[ترجمه گوگل]توصیف؟ ? n: داشان داستان تلاش مضحک مرشدش جیانگ کان برای یادگیری زبان انگلیسی را روایت می کند
[ترجمه ترگمان]Descripci؟ (n): Dashan به داستان مربی خود، attempt Kun در یادگیری زبان انگلیسی می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مضحک (صفت)
absurd, ridiculous, funny, ludicrous, comic, hilarious, preposterous, grotesque, buffo, harlequin, burlesque, droll, farcical, laughable

مسخره امیز (صفت)
ridiculous, burlesque, droll, farcical

خنده اور (صفت)
funny, ludicrous, droll, farcical, comical, laughable, risible

انگلیسی به انگلیسی

• comical; mocking; ludicrous, absurd; resembling a farce
if you describe a situation or event as farcical, you mean that it is completely ridiculous.

پیشنهاد کاربران

بپرس