faraway

/ˈfɑːrəwe//ˈfɑːrəweɪ/

معنی: دور افتاده، پریشان، خیلی دور
معانی دیگر: دور (از نظر زمان یا مکان یا درجه)، (نگاه و غیره) خواب آلود، حاکی از خواب و خیال، پرت، دور، پرت، پریشان، خواب الود

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: distant or remote.
متضاد: adjacent, nearby
مشابه: distant, far, remote

- a faraway island
[ترجمه گوگل] یک جزیره دور
[ترجمه ترگمان] یک جزیره دور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not attentive, as if one's mind is on distant subjects.
متضاد: alert, attentive
مشابه: absent, inattentive, remote

جمله های نمونه

1. a faraway look
نگاه دور و دراز

2. from faraway lands
از سرزمین های دوردست

3. he lives in a faraway place
او در جای دوری زندگی می کند.

4. it is a nuisance that you live so faraway
مایه ی دردسر است که تو از ما این قدر دور زندگی می کنی.

5. heat waves shimmered before my eyes and distorted the faraway mountains
موج های گرما جلو چشمم می لرزیدند و کوه های دوردست را کج و معوج می نمودند.

6. Once upon a time in a faraway land there lived a princess in a big castle.
[ترجمه گوگل]روزی روزگاری در سرزمینی دور، شاهزاده خانمی در قلعه ای بزرگ زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]روزی در سرزمینی دوردست، شاهزاده خانم در قصری بزرگ زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She dreamed of flying away to exotic faraway places.
[ترجمه گوگل]او رویای پرواز به مکان های دوردست را در سر داشت
[ترجمه ترگمان]او خوابش را می دید که به جاه ای دور و دوردست پرواز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was a faraway look in her eyes.
[ترجمه گوگل]نگاهی دور در چشمانش بود
[ترجمه ترگمان]در چشمانش یک نگاه دور افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was a faraway look in his eyes.
[ترجمه گوگل]نگاهی دور در چشمانش بود
[ترجمه ترگمان]در چشمانش یک نگاه دور افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A doubt like faraway thunder threatens to ruin the day, that it's squandered on this.
[ترجمه گوگل]شکی مانند رعد و برق دور، روز را به تباهی می کشد، که در این مورد تلف شده است
[ترجمه ترگمان]شکی نیست که رعد و برق آن روز را خراب می کند، و این به هدر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Anyone else in faraway and exotic places would like their own 200 word slot?
[ترجمه گوگل]هر کس دیگری در مکان های دور و عجیب و غریب شکاف 200 کلمه ای خود را دوست دارد؟
[ترجمه ترگمان]هر کس دیگری در جاه ای دور و عجیب و غریب، ۲۰۰ کلمه به خودی خود را دوست خواهد داشت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Above it rose a hazy glow, like a faraway fire.
[ترجمه گوگل]بر فراز آن درخششی مه آلود، مانند آتشی دور، برافراشت
[ترجمه ترگمان]بر فراز آن درخششی مبهم داشت، همچون آتش دور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A friend from a faraway city was visiting, and she decided to make jam.
[ترجمه گوگل]دوستی از شهری دور در حال بازدید بود و تصمیم گرفت مربا درست کند
[ترجمه ترگمان]یه دوست از یه شهر دور اومده بود ملاقات می کرد و اون تصمیم گرفت مربا درست کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We sat around the fire listening to faraway noises.
[ترجمه گوگل]دور آتش نشستیم و به صداهای دور گوش می‌دادیم
[ترجمه ترگمان]دور آتش نشسته بودیم و به صداهای دوردست گوش می دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دور افتاده (صفت)
away, recluse, outlying, faraway, outland, straggly, far-off, unfrequented

پریشان (صفت)
disturbed, faraway, disheveled, disconsolate, heartsick, distressed, deuced, distracted, distressful

خیلی دور (صفت)
faraway, far-off

انگلیسی به انگلیسی

• not close, distant; isolated; dreamy, not present
faraway means a long distance away from you.
if someone has a faraway look, they seem to be thinking deeply and are not paying attention to what is happening.
distant, remote, at a great distance

پیشنهاد کاربران

very far away
بعیده
1. دور. دور دست 2. قدیم. گذشته. دور 3. ( نگاه ) مات. بهت زده 4. از دور 5. در عالم هپروت
مثال:
faraway lands.
زمین های دوردست و دور
a faraway look.
یک نگاه مات و بهت زده
حواس یه جای دیگه ( به صورت صفت )
Life is far away from fair
زندگی عادلانه نیست
across the seas ( =far away )
Far away from me=دور از من

خیلی دور
دور دست_دور افتاده
دورتر
دور از، دور افتاده ، دور دست
دور
دور افتاده
سنج
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس