far gone


از دست رفته، انجام شده، اصلاح (یا نجات و غیره) ناپذیر، نیم مرده

انگلیسی به انگلیسی

• in bad condition, nearing the end, in an advanced stage

پیشنهاد کاربران

وضعیت بدی که کار از کار گذشته باشد ( مثلاً یک مریضی یا مستی و. . . )
He was so far gone that he could hardly walk.
advanced in time
باردار، حامله
مست، خسته، مریض

بپرس