1. far from home
دور از وطن
2. far inside the island
به فاصله ی زیادی در داخل جزیره
3. far and near
همه جا،از هرسو،دور و نزدیک
4. far and wide
همه جا،سرتاسر
5. far and wide
(به) جاهای دوردست،اینجا و آنجا
6. far be it from me (to)
من کی باشم (که)،من کوچکتر از آنم (که)
7. far better
خیلی بهتر،بسیار نیکوتر
8. far from
1- دور از 2- اصلا نه،ابدا،خیلی مانده تا
9. far from easy, none too easy, no easy task
نه چندان آسان،دشوار
10. far gone
از دست رفته،انجام شده،اصلاح (یا نجات و غیره) ناپذیر
11. far gone
نیم مرده
12. far out
بسیار پیشرفته،بسیار جلو،افراطی
13. a far distance
فاصله ی دور
14. a far journey
مسافرت دور
15. as far as drinking is concerned, he is completely out of hand
از نظر میخوارگی،او کاملا از دست در رفته است.
16. as far as i am aware
تا آنجایی که من آگاهی دارم (آگاهم)
17. as far as i know
تا آنجایی که من می دانم.
18. as far as money was concerned she was comfortably circumstanced
از نظر مالی در رفاه بود.
19. as far as skill goes, these two players are on a par with each other
از نظر مهارت این دو بازیکن با هم برابرند.
20. as far as taste is concerned, he is very square
از نظر سلیقه خیلی امل است.
21. as far as the police was concerned, he was a marked man
در نظر پلیس آدم مشکوکی محسوب می شد.
22. how far can you see?
تا کجا می توانی ببینی ؟
23. how far is it from here to kashan?
از اینجا تا کاشان چه مسافتی است ؟
24. how far is it?
فاصله ی آن چقدر است ؟
25. so far we have been able to contain that contagious disease
تا به حال توانسته ایم آن بیماری واگیر را مهار کنیم.
26. the far side of the mountain
آن سوی کوه
27. a far cry
1- مسافت زیاد،راه دور 2- کاملا متفاوت
28. as far as
1- تا آنجایی که
29. as far as i am concerned
تا آنجایی که به من مربوط است
30. as far as i can see
تا آنجایی که من می بینم،به عقیده ی من،به نظر من
31. as far as i know
تا آنجایی که من می دانم
32. as far as the eye can reach
تا آنجا که چشم کار می کند
33. by far (or far and away)
به مقدار قابل ملاحظه،تا میزان زیاد،بسیار
34. go far
1- دوام آوردن،فاصله ی زیادی را پیمودن 2- بسیار موفق شدن یا بودن،به جایی رسیدن
35. how far
چه فاصله ای،(دوری) چقدر؟
36. so far (or thus far)
تا حال،تا اینجا،تا این میزان،تاکنون
37. so far as
تا آنجا که،تا حدی که
38. thus far
1- تا کنون،تا حالا 2- تا این میزان،تا این درجه
39. he shone far more than the other participants
او خیلی بیشتر از سایر شرکت کنندگان جلوه کرد.
40. is it far to kashan?
(از اینجا) تا کاشان دور است ؟
41. she is far from happy
او اصلا خوشحال نیست.
42. to travel far and wide
به جاهای دور دست سفر کردن
43. few and far in between
نادر،کمیاب،کم،قلیل
44. in so far as
تا آنجا که،تا مقداری که
45. a tower rearing far into the sky
برجی که سر برآسمان کشیده بود
46. he has been far too casual in his research
او در پژوهش خود بیش از اندازه سهل انگاری کرده است.
47. he has gone far past other poets in his experiments with language
او در تجارب خود در زبان،به مراتب از سایر شعرا فراتر نهاده است.
48. he is by far the fastest man on our team
او به وضوح سریع ترین عضو تیم ما می باشد.
49. he went as far as karaj only
او فقط تا کرج رفت.
50. his ideas are far to the right
عقاید (سیاسی) او خیلی دست راستی است.
51. mehri's price is far above gold
ارزش مهری به مراتب از طلا بالاتر است.
52. people from as far afield as kashan and kerman came to the wedding
مردم از جاهای دور دستی مثل کاشان و کرمان به عروسی آمدند.
53. the game is far from over
خیلی مانده تا مسابقه تمام بشود.
54. this book is far more interesting than i thought
این کتاب از آنچه که من فکر می کردم بسیار جالب تر است.
55. to come from far
از جای دور آمدن
56. you went too far in your protests
شما در اعتراضات خود از حد تجاوز کردید.
57. he drove the stake far into the ground
دستک چوبی را به فاصله ی زیاد به درون زمین فرو کرد.
58. his performance has so far been satisfactory
کار او تا کنون رضایت بخش بوده است.
59. his voice doesn't carry far
صدای او از دور شنیده نمی شود.
60. i can't swim that far
به آن دوری نمی توانم شنا کنم.
61. i want to be far from the maddenning noise of the city
می خواهم از سروصدای دیوانه کننده ی شهر دور شوم.
62. she is living at far remove from here
او در فاصله ی دوری از اینجا زندگی می کند.
63. this book is still far from completion
هنوز تا خاتمه ی این کتاب خیلی مانده است.
64. he is a man of far vision
او مردی دورنگر (ژرف بین) است.
65. snow is shining on the far mountains
برف برروی کوه های دوردست می درخشد.
66. the blast was heard from far away
صدای ترکش (انفجار) از فاصله ی دوری شنیده شد.
67. we go back in the far past to a common origin
ما به گذشته ی دوردست و اصل و نسب مشترکی برمی گردیم.
68. a hound can wind a rabbit from far away
یک سگ تازی می تواند از راه دور رد بوی یک خرگوش را بگیرد.
69. in that town, good restaurants are few and far in between
در آن شهر رستوران خوب کم یافت می شود.