fantasy

/ˈfæntəsi//ˈfæntəsi/

معنی: تمایل، هوس، وهم، فانتزی، قوه مخیله، وسواس، نقشه خیالی
معانی دیگر: تخیل (به ویژه اگر عجیب و غریب و هوس بافانه باشد)، نارام پنداری، نارام پنداشت، خواب و خیال، وهم و خیال، تصویر ذهنی عجیب و غریب، شبح، خواسته ی عجیب و غریب و زودگذر، ویر، (ادبیات) اثری که شخصیت ها و وقایع آن عجیب و غریب و بسیار غیرواقعی باشد و مثلا با اژدها و غول سروکار داشته باشد، (موسیقی) فانتزی، میل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: fantasies
(1) تعریف: imagination or something imagined, esp. if fanciful, exaggerated, or bizarre.
مترادف: fancy
متضاد: reality
مشابه: conceit, hallucination, illusion, imagination, invention, make-believe, nonentity, romance

(2) تعریف: a notion based on imagination or desire rather than fact.
مترادف: conceit, fancy, phantasm
مشابه: caprice, chimera, delusion, figment, illusion, impulse, invention, notion, vision, whimsy

(3) تعریف: fiction containing highly imaginative, grotesque, or supernatural elements.
مترادف: fairy tale
مشابه: fiction, legend, myth, romance

(4) تعریف: in psychology, an imagined state, event, or sequence of events, usu. acting out or fulfilling a wish; wish fulfillment; daydream.
مشابه: daydream, pipe dream, reverie, wishful thinking
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: fantasies, fantasying, fantasied
• : تعریف: to imagine, fantasize, or dream.
مترادف: dream, fantasize, imagine
مشابه: daydream, fancy, image, picture

جمله های نمونه

1. he lives in a world of fantasy
او در دنیای خواب و خیال زندگی می کند.

2. Most of what they told us was pure fantasy.
[ترجمه گوگل]بیشتر چیزهایی که به ما گفتند فانتزی محض بود
[ترجمه ترگمان]بیشتر اون چیزی که اونا به ما گفتن رویای ناب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It might sound like some kind of wild fantasy, but it wasn't an erotic experience at all.
[ترجمه گوگل]ممکن است شبیه نوعی فانتزی وحشی به نظر برسد، اما اصلاً یک تجربه شهوانی نبود
[ترجمه ترگمان]ممکن بود مثل یک رویای وحشیانه به نظر برسد، اما این تجربه شهوانی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Love is a fabric that nature wove and fantasy embroidered.
[ترجمه گوگل]عشق پارچه ای است که طبیعت آن را بافته و خیال دوزی کرده است
[ترجمه ترگمان]عشق پارچه ای است که طبیعت wove و فانتزی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. For years I had been searching,For that perfect fantasy, But, I find it in my arms, right now,You are all to me.
[ترجمه گوگل]سال‌ها دنبال آن فانتزی بی‌نقص می‌گشتم، اما همین الان آن را در آغوشم پیدا می‌کنم، تو برای من هستی
[ترجمه ترگمان]سال ها در جستجوی آن رویای عالی بودم، اما حالا آن را در بازوانم پیدا کردم، در حال حاضر، شما همه با من هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Fantasy and ideal vision but end the deadlock.
[ترجمه گوگل]فانتزی و دید ایده آل اما پایان دادن به بن بست
[ترجمه ترگمان]فانتزی و دید ایده آل اما به بن بست ختم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The film is more of an ironic fantasy than a horror story.
[ترجمه گوگل]این فیلم بیشتر یک داستان فانتزی کنایه آمیز است تا یک داستان ترسناک
[ترجمه ترگمان]فیلم بیشتر از یک داستان ترسناک است تا یک داستان ترسناک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Steve's favourite fantasy was to own a big house and a flashy car.
[ترجمه گوگل]فانتزی مورد علاقه استیو داشتن یک خانه بزرگ و یک ماشین پر زرق و برق بود
[ترجمه ترگمان]رویای محبوب استیو این بود که یک خانه بزرگ و یک ماشین پر زرق و برق داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The young man lives in a world of fantasy.
[ترجمه گوگل]مرد جوان در دنیای فانتزی زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]جوان در عالم خیال زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sometimes reality and fantasy are hard to distinguish.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات تشخیص واقعیت و خیال سخت است
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات واقعیت و فانتزی به سختی قابل تشخیص هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Only fantasy and action, can never realize the joy of harvest.
[ترجمه گوگل]فقط فانتزی و عمل، هرگز نمی تواند لذت برداشت را درک کند
[ترجمه ترگمان]تنها فانتزی و عمل، هرگز نمی تواند لذت برداشت را درک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She finds it difficult to separate fact from fantasy.
[ترجمه Cyrus] او این [ نکته] را دریافت که جدا کردن واقعیت از خیالات سخت است
|
[ترجمه گوگل]برای او تشخیص واقعیت از خیال دشوار است
[ترجمه ترگمان]اما جدا کردن حقیقت از خیال پردازی دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Memories can sometimes be pure fantasy, rather than actual recollections.
[ترجمه گوگل]خاطرات گاهی اوقات می توانند فانتزی خالص باشند تا خاطرات واقعی
[ترجمه ترگمان]خاطرات اغلب می توانند خیالات ناب باشند، بلکه به جای خاطرات واقعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His books mix historical fact with fantasy.
[ترجمه گوگل]کتاب های او واقعیت تاریخی را با فانتزی آمیخته است
[ترجمه ترگمان]کتاب های او واقعیت تاریخی را با خیال پردازی توام می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was able to play out his fantasy of pop stardom.
[ترجمه گوگل]او توانست فانتزی اش از ستاره شدن پاپ را اجرا کند
[ترجمه ترگمان]او توانست رویای خود را از ستاره پاپ بیرون کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This film blurs the line/distinction/boundary between reality and fantasy.
[ترجمه گوگل]این فیلم خط / تمایز / مرز بین واقعیت و خیال را محو می کند
[ترجمه ترگمان]این فیلم خط \/ تمایز \/ مرز بین واقعیت و فانتزی را محو می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تمایل (اسم)
hang, addiction, inclination, appetence, appetency, disposition, liking, tendency, sentiment, trend, would, leaning, turn, anxiety, nisus, gust, gravitation, roll, streak, tilt, inclining, recumbency, fantasy, preoccupation, tenor, declination, yen, proclivity

هوس (اسم)
longing, fancy, calf love, lust, caprice, fad, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, concupiscence, crotchet, humoresque, whimsey, scape, whigmaleerie, gee, heartthrob, libido, megrim

وهم (اسم)
illusion, fiction, delusion, fancy, specter, whim, fantasy, hallucination, figment, whigmaleerie, mirage

فانتزی (اسم)
imagination, extravaganza, fantasy, phantasy

قوه مخیله (اسم)
fancy, fantasy

وسواس (اسم)
freak, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, whimsey, scape, obsession, scrupulosity, maggot

نقشه خیالی (اسم)
fantasy

انگلیسی به انگلیسی

• product of the imagination, fancy; illusion
imagine, simulate, daydream, portray in the mind
a fantasy is a situation or event that you think about or imagine, although it is unlikely to happen or be true.
fantasy refers to the activity of imagining things, or the things that you imagine.

پیشنهاد کاربران

رویایی
1. خیالپردازی . خیالبافی. تخیل 2. خیال. پندار. وهم. رویا 3. ( موسیقی ) فانتیزی )
مثال:
distinguishing reality from fantasy
تشخیص دادن واقعیت از وهم و خیال
فانتزی
مثال: She enjoys reading fantasy novels.
او از خواندن رمان های فانتزی لذت می برد.
تفاوت fantasy و fiction:
دوستان دقت کنید هر دو اسم به معنی "خیال" و "تخیل" و غیره هستند اما fantasy چیزیه که محاله اتفاق بیفته و کاملا در ذهن قابل تصوره ولی fiction امکان اتفاق افتادنش وجود داره و هرچند نامحتمل ولی غیرممکن نیست.
fantasy: فانتزی
fantasy novels: رمان های فانتزی
خیال بافته
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fantasize
✅️ اسم ( noun ) : fantasy / fantasist
✅️ صفت ( adjective ) : fantastic
✅️ قید ( adverb ) : fantastically
مسئلیه ای که با خیال شما گره خورد
خیال . خیال پردازی. رویا
خیالی
fantasy ( عمومی )
واژه مصوب: تفننی
تعریف: نامتعارف؛ غیرمعمولی؛ غیرضروری
تخیل
Imaginary and made - up things that have no external existence

دنج
Fantasy = فانتزی
Fiction = تخیلی

خیال پردازانه
نوعی نوشته که دران نویسنده به جادو ، سرزمین رویا ، چیز
های غیر واقعی ، افسانه های جن وپری و. . . می پردازد . و
بیشتر برای تفنن وتفریح ودور شدن از مشکلات زندگی هر
شخصی وورود به دنیای خیال ورویا استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال :کتاب "مواد تیره ی او"👈His🕸dark🕸materials.
نوشته ی "فیلیپ پولمن"👈 Philip🕸Pullman. وکتاب
"ارباب حلقه ها "👈 The🕸lord🕸of🕸the🕸rings.
نوشته ی "جی . ار . ار . تالکین . "👈J•R•R •Tolkein. در ژانر
فانتزی ( Fantasy ) قرار می گیرند. 🧐🧐🥳🥳🥳●•●.

غیر قابل باور
تخیل
something nice that you think about and that you hope will happen
Some thing nice that you think a bout and that you hope will happen
[ادبیات] اثر تخیلی
imagination

خیال پردازی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس