فعل گذرا ( transitive verb )حالات: famishes, famishing, famished
• : تعریف: to cause to suffer from severe hunger.
- The failure of the crops and the long winter that followed famished the settlers.
[ترجمه گوگل] شکست محصول و زمستان طولانی پس از آن، ساکنان را گرسنه کرد [ترجمه ترگمان] ناکامی محصول و زمستان طولانی که از گرسنگی ساکنین را به دنبال داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )حالات: famishes, famishing, famished
• : تعریف: to experience great hunger or death by starvation. • مترادف: starve
- Many of the peasants famished that year.
[ترجمه گوگل] بسیاری از دهقانان در آن سال گرسنه شدند [ترجمه ترگمان] بسیاری از دهقانان آن سال گرسنه بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. What's for supper? I'm famished.
[ترجمه گوگل]برای شام چی؟ من گرسنه ام [ترجمه ترگمان]شام چیست؟ از گرسنگی می میرم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Isn't dinner ready? I'm famished.
[ترجمه گوگل]شام آماده نیست؟ من گرسنه ام [ترجمه ترگمان]شام آماده نیست؟ از گرسنگی می میرم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The child looked half famished.
[ترجمه گوگل]کودک نیمه گرسنه به نظر می رسید [ترجمه ترگمان]کودک از گرسنگی نیمه جان شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I was famished, having had no food or sleep for thirty hours.
[ترجمه س، رضایی] داشتم از گرسنگی میمردم، سی ساعت نه چیزی خورده بودم نه خوابیده بودم
|
[ترجمه گوگل]من گرسنه بودم و سی ساعت بود که غذا و خواب نداشتم [ترجمه ترگمان]من از گرسنگی داشتم و برای سی ساعت خواب یا خواب دیده بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. When's lunch? I'm famished!
[ترجمه گوگل]ناهار کی؟ من گرسنه ام! [ترجمه ترگمان]ناهار کی؟ من گشنمه! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. What's for dinner? I'm absolutely famished.
[ترجمه گوگل]شام چی داریم؟ من کاملا گرسنه ام [ترجمه ترگمان]برای شام چه خبر است؟ من کاملا گرسنه هستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I suppose a dearth of food can famish you and make you anxious to believe any promise of a better life, regardless of your mental faculty .
[ترجمه گوگل]گمان میکنم کمبود غذا میتواند شما را گرسنه کند و شما را نگران کند که هر وعده زندگی بهتر را بدون توجه به توانایی ذهنیتان باور کنید [ترجمه ترگمان]فکر می کنم کمبود غذا می تواند باعث شود شما بتوانید قول بدهید که زندگی بهتر از یک زندگی بهتر را باور کنید، صرف نظر از استعداد روحی شما [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They are famish for food.
[ترجمه گوگل]آنها گرسنه غذا هستند [ترجمه ترگمان]آن ها برای غذا آماده هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Have some dinner with us - you must be famished!
[ترجمه س، رضایی] کمی شام با ما بخور، باید خیلی گرسنه باشی
|
[ترجمه گوگل]با ما شام بخورید - حتما گرسنه هستید! [ترجمه ترگمان]با ما شام بخور - حتما از گرسنگی می میری! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. By the time Edward returned with a tray of beer-cans the fire was blazing with famished enthusiasm.
[ترجمه گوگل]زمانی که ادوارد با یک سینی قوطی آبجو بازگشت، آتش از شوق گرسنگی شعله ور بود [ترجمه ترگمان]زمانی که ادوارد با یک سینی آبجو برگشت، آتش از شور و شوق می سوخت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The littlest kid got killed on the Ross road, hit by a truck, wandering about on her own, famished.
[ترجمه گوگل]کوچکترین بچه در جاده راس کشته شد، با یک کامیون تصادف کرد، در حالی که خودش سرگردان بود، گرسنه بود [ترجمه ترگمان]کوچک ترین بچه ای که در جاده راس کشته شد، با یک کامیون تصادف کرده بود و از گرسنگی و گرسنگی در حال پرسه زدن بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The LORD will be terrible unto them: for he will famish all the gods of the earth; and men shall worship him, every one from his place, even all the isles of the heathen.
[ترجمه گوگل]خداوند برای آنها وحشتناک خواهد بود، زیرا او همه خدایان زمین را گرسنه خواهد کرد و مردم او را پرستش خواهند کرد، هر کس از محل خود، حتی تمام جزایر امتها [ترجمه ترگمان]خداوند بر آن ها وحشت آور خواهد بود؛ زیرا او همه خدایان دنیا را از دست خواهد داد؛ و مردم او را ستایش خواهند کرد، همه از جایگاه خود، حتی همه جزیره های بت پرست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The LORD will not suffer the soul of the righteous to famish: but he casteth away the substance of the wicked.
[ترجمه گوگل]خداوند جان عادل را قحطی نمی کند، بلکه مال شریر را می اندازد [ترجمه ترگمان]خداوند روح نیکوکار و درستکار خود را رنج نخواهد داد؛ اما او جسم شریر و شریر را از خود دور می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
گرسنگی کشیدن (فعل)
famish, starve
گرسنگی دادن (فعل)
hunger, famish, starve
انگلیسی به انگلیسی
• be hungry, suffer from hunger; make hungry; starve to death
پیشنهاد کاربران
This word is used to describe a state of extreme hunger or feeling very deprived of food. It conveys a sense of intense hunger that goes beyond just being hungry. احساس گرسنگی شدید کردن یا احساس کمبود شدید غذا. ... [مشاهده متن کامل]
این حس گرسنگی شدید را منتقل می کند که فراتر از گرسنه بودن است. مثال؛ I skipped lunch and now I’m famished. A person might say, “I’ve been on a diet all week, I’m absolutely famished!” Another might exclaim, “After a long hike, I’m always famished!”