1. family affections
علایق خانوادگی
2. family bonds are very strong in iran
در ایران پیوندهای خانوادگی بسیار قوی است.
3. family life has tied him down
زندگی خانوادگی او را گرفتار کرده است.
4. family links
پیوندهای خانوادگی
5. family members
اعضای فامیل
6. family name
نام خانوادگی
7. family resemblance
شباهت خانوادگی
8. family background
سابقه ی خانوادگی
9. a family disagreement
کشمکش خانوادگی
10. a family living in want
خانواده ای که در تنگدستی زندگی می کند
11. a family of moderate income
خانواده ای با درآمد متوسط
12. a family planning clinic
اندرزگاه تنظیم خانواده
13. a family reunion
گردهمایی خانوادگی
14. a family that wallows in wealth
خانواده ای که در ثروت غرق است
15. a family tree
درخت خانوادگی،شجره النسب
16. his family consists of him, his wife and their three children
خانواده ی او مرکب است از خود و همسرش و سه فرزندشان
17. shakespeare's family line failed
نسل شکسپیر از میان رفت.
18. the family established itself in a large house
خانواده در منزل بزرگی مستقر شد.
19. the family is a fundamental social institution
خانواده یک نهاد اساسی اجتماعی است.
20. the family is the smallest social unit
خانواده کوچکترین یکان اجتماعی است.
21. the family lodged over a bakery
آن خانواده بالای دکان نانوایی مسکن گزید.
22. the family together earned nine hundred dollars a week
آن خانواده روی هم هفته ای نهصد دلار درآمد داشت.
23. the family was deeply disunited
آن خانواده عمیقا دستخوش چند پارچگی شده بود.
24. the family was struck by another tragedy
خانواده دچار یک مصیبت دیگر شد.
25. a close-knit family
خانواده ی متحد و صمیمی
26. a cursed family
خانواده ی نفرین شده
27. a discordant family
خانواده ی ناسازگار
28. a dysfunctional family
خانواده ای به هم ریخته
29. a large family
خانواده ی بزرگ
30. a large family which is scraping along on a small income
خانواده ی پر اولاد که با درآمد کم به سختی گذران می کند
31. a mafia family
باند مافیا
32. a poetic family
یک خانواده ی شعر دوست
33. a tightknit family
یک خانواده ی اخت
34. a traditional family with formal authority lodged in the father
یک خانواده ی سنتی که پدر اختیار دار رسمی آن بود
35. a two-income family
خانواده ی دو درآمدی (که زن و شوهر هر دو درآمد دارند)
36. a united family
یک خانواده ی متحد
37. an aristocratic family
خانواده ی اشرافی
38. his mother's family was old-fashioned and religious
خانواده ی مادرش محافظه کار و مذهبی بودند.
39. his wife's family have forced him into a corner
فامیل زنش او را در تنگنا گذاشته اند.
40. i hate family arguments
از جر و بحث های خانوادگی بدم می آید.
41. the bereaved family are still in mourning
خانواده ی سوگوار هنوز عزاداری می کنند.
42. the bride's family ignored us almost completely
خانواده ی عروس خیلی به ما کم محلی کردند.
43. the defendant's family were present at the hearing
خانواده ی متهم در بازپرسی حضور داشتند.
44. the indo-european family of languages
خانواده ی زبان های هند و اروپایی
45. the royal family
خانواده ی سلطنتی
46. in a family way
(عامیانه) آبستن،حامله
47. start a family
خانواده ای را آغاز کردن (ازدواج کردن و بچه دار شدن)
48. according to a family legend, his ancestors had migrated from lorestan to kashan
طبق یک روایت خانوادگی،اجداد او از لرستان به کاشان کوچ کرده بودند.
49. drawing up a family pedigree
تدوین یک تبار نامه
50. from a creditable family
از خانواده ی خوشنام
51. he removed his family to the seashore
او خانواده ی خود را به کنار دریا برد.
52. he settled his family in shiraz
خانواده اش را در شیراز ساکن کرد.
53. mehdy scrimped his family
مهدی از خانواده اش مضایقه می کرد.
54. only the immediate family was present
فقط اعضای نزدیک خانواده حضور داشتند.
55. severed from his family by war
جداافتاده از خانواده ی خود به واسطه ی جنگ
56. she renounced her family and friends and left town
او به خویشان و دوستان خود پشت پا زد و از شهر رفت.
57. the revival of family picnics
رواج مجدد پیک نیک های خانوادگی
58. to neglect one's family
به خانواده ی خود نرسیدن
59. to stain one's family honor
شرف خانوادگی کسی را لکه دار کردن
60. to support his family he works in three places
برای تامین زندگی خانواده اش درسه محل کار می کند.
61. he took the whole family to dinner
همه ی خانواده را برد به شام.
62. his behavior disgraced his family
رفتار او خانواده اش را بدنام کرد.
63. his crimes discredited his family
بزهکاری های او خانواده اش را بی آبرو کرد.
64. his crimes distressed his family and discountenanced his few friends
بزهکاری های او خانواده اش را پریشان حال و دوستان معدودش را شرمسار کرد.
65. his deed spattered his family with ignominy
عمل او حیثیت خانواده اش را لکه دار کرد.
66. his devotion to his family
جانفشانی او برای خانواده اش
67. on fridays all the family gathered in the karaj garden
جمعه ها همه ی خویشاوندان در باغ کرج دور هم جمع می شدند.
68. political extremism earmarks his family
تندروی سیاسی،ویژگی خانوادگی اوست.
69. that branch of the family emigrated to america
آن شاخه ی فامیل به امریکا مهاجرت کرد.
70. the desolation of a family that has lost everything in war
فلاکت خانواده ای که همه چیز خود را در جنگ از دست داده است.