familiarisation

جمله های نمونه

1. With very gradual familiarisation training spread over many months of flying, some of these students have been completely cured.
[ترجمه گوگل]با آموزش آشنایی بسیار تدریجی که طی ماه‌ها پرواز گسترش یافته است، برخی از این دانش‌آموزان کاملاً درمان شده‌اند
[ترجمه ترگمان]با آموزش تدریجی familiarisation در طول چندین ماه پرواز، برخی از این دانشجویان به طور کامل درمان شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There is full computer familiarisation for postgraduates and there are excellent computer facilities.
[ترجمه گوگل]آشنایی کامل با کامپیوتر برای فارغ التحصیلان وجود دارد و امکانات کامپیوتری عالی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]familiarisation کامپیوتری کامل برای postgraduates وجود دارد و امکانات کامپیوتری عالی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A one-day BRC Standards familiarisation course will help you plan and prepare for evaluation.
[ترجمه گوگل]یک دوره یک روزه آشنایی با استانداردهای BRC به شما در برنامه ریزی و آمادگی برای ارزیابی کمک می کند
[ترجمه ترگمان]یک دوره یک روزه استانداردهای BRC به شما کمک خواهد کرد تا برنامه ریزی کنید و برای ارزیابی آماده شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The defendants had both received training in the plaintiffs' business, including familiarisation with the contents of two manuals.
[ترجمه گوگل]متهمان هر دو در زمینه کسب و کار شاکیان آموزش دیده بودند، از جمله آشنایی با محتوای دو کتابچه راهنما
[ترجمه ترگمان]متهمان در هر دو شرکت در business شرکت داشتند که شامل familiarisation با محتویات دو دفترچه راهنما بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The U18s' skipper was handed the full Melwood treatment by boss, Kenny Dalglish, joining Spanish ace, Suso as part of a familiarisation programme for the club's stars of the future.
[ترجمه گوگل]کاپیتان زیر 18 سال توسط رئیس، کنی دالگلیش، درمان کامل ملوود را دریافت کرد و به سوسو، آس اسپانیایی، به عنوان بخشی از یک برنامه آشنایی برای ستارگان باشگاه در آینده پیوست
[ترجمه ترگمان]کاپیتان U۱۸s به عنوان بخشی از برنامه familiarisation برای ستارگان آینده به عنوان بخشی از برنامه familiarisation به عنوان بخشی از برنامه familiarisation برای ستارگان آینده به عنوان بخشی از برنامه familiarisation به او تحویل داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• process of becoming well acquainted; becoming familiar with something; publicizing; act of making something common knowledge (also familiarization)

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : familiarize
✅️ اسم ( noun ) : family / familiarity / familiarization
✅️ صفت ( adjective ) : familiar / familial / family
✅️ قید ( adverb ) : familiarly
آشنایی، آشناشدن طی یک پروسه

بپرس