false

/fɔls//fɔls/

معنی: دروغ، کذب، دروغگو، کاذبانه، غلط، مصنوعی، قلابی، نا درست، ساختگی، بدل
معانی دیگر: دروغین، کاذب، ریاکارانه، اشتباه، اشتباهی، رمژک، خطا، غلطی، رمژکی، عوضی، فریبکار، ناصادق، بی وفا، عهدشکن، خائن، نابکار، دورو، دغل، گول زننده، گمراه کننده، اغوا کننده، فریب انگیز، غیرواقعی، ناراستین، تقلبی، بدلی، (بطور گول زننده) شبیه، همانند، شبه، همسان، مانند، ـ سان، (موسیقی) در کلید غلط، دارای زیر و بم اشتباهی، دروه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: falser, falsest
(1) تعریف: untrue or incorrect.
مترادف: incorrect, mendacious, untrue, untruthful, wrong
متضاد: correct, true
مشابه: apocryphal, erroneous, inaccurate, mistaken

- "The earth is flat" is a false statement.
[ترجمه صدرا امیری] اینکه کره زمین مسطح و صاف است ، نظریه کاملا نادرستی است
|
[ترجمه عبدالفرید] مسطح بودن زمین یک اظهار نظر اشتباه است.
|
[ترجمه گوگل] «زمین مسطح است» سخنی نادرست است
[ترجمه ترگمان] \"زمین مسطح است\" یک بیانیه نادرست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: deliberately untrue or deceptive.
مترادف: mendacious, untrue, untruthful
متضاد: truthful
مشابه: deceitful, deceptive, dishonest

- He made a false statement to the police.
[ترجمه گوگل] او به پلیس اظهارات کذب داد
[ترجمه ترگمان] او یک بیانیه دروغین به پلیس داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: disloyal or treacherous.
مترادف: disloyal, false-hearted, treacherous
متضاد: true
مشابه: deceitful, double-dealing, perfidious, recreant, traitorous, unfaithful, untrue

- a false patriot
[ترجمه گوگل] یک میهن پرستان دروغین
[ترجمه ترگمان] یک میهن پرست دروغین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: not genuine; fake or artificial.
مترادف: artificial, fake
متضاد: natural, real, sincere, unaffected
مشابه: apocryphal, counterfeit, imitation, mock, phony, sham, shoddy, synthetic

- false pearls
[ترجمه گوگل] مرواریدهای دروغین
[ترجمه ترگمان] گردن بند جعلی …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: based on mistaken ideas or perceptions.
مترادف: erroneous, mistaken
متضاد: correct, true
مشابه: fallacious, inaccurate, unsound

- a false impression of her abilities
[ترجمه Sadegh] موجب برداشت بد شدن تصور بد ایجاد کردن، تأثیر بد داشتن
|
[ترجمه گوگل] تصور نادرست از توانایی های او
[ترجمه ترگمان] حس نادرستی از توانایی های او داشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: used temporarily as a substitute, supplement, or representation in construction.
مشابه: imitation

- false storefronts in a film set
[ترجمه گوگل] ویترین های دروغین در یک مجموعه فیلم
[ترجمه ترگمان] storefronts کاذب در یک مجموعه فیلم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: falsely (adv.), falseness (n.)
عبارات: play someone false
• : تعریف: dishonestly or disloyally.
مترادف: dishonestly, disloyally

جمله های نمونه

1. false accusations
اتهامات دروغین،اتهامات ناروا

2. false advertising
آگهی تقلب آمیز

3. false jasmine
شبه یاسمن،یاسمن سان

4. false pretenses
بهانه های دروغین

5. false pride
غرور بیجا

6. false reasoning
استدلال غلط

7. false teeth
دندان مصنوعی

8. a false alert
اعلام خطر اشتباهی

9. a false drawer
کشو کاذب

10. a false friend
دوست بی وفا

11. a false passport
پاسپورت تقلبی

12. a false scent
(در ردپا گیری شکار یا فراریان) بوی فریب انگیز

13. a false sense of security
احساس امنیت بیخودی

14. a false witness
شاهد دروغگو

15. her false tears
اشک های دروغین او

16. his false testimony
شهادت دروغ او

17. a false alarm
هشدار دروغین،آژیر دروغ

18. make no false representations to me!
حرف های دروغ به من تحویل نده !

19. to impose false cures on patients
مداواهای قلابی به بیماران قبولاندن

20. (make) a false move
(اقدام به) کار غیرعاقلانه یا خطرناک،(دست زدن به) کار غلط

21. (make) a false start
1- (در مسابقه) قبل از موقع آغاز کردن،از جا پریدن،(قبل از در رفتن تیر) دویدن 2- آغاز توام با ناکامی،لغزش در ابتدای کار

22. play someone false
(کسی را) گول زدن،دغل کاری کردن،دو رویی کردن،خیانت کردن

23. sail under false colors
1- (کشتی) زیر پرچم دروغین (که حق استفاده از آنرا ندارد) حرکت کردن 2- تظاهر کردن،دغلکاری کردن،وانمود کردن،هویت جعلی به کار بردن

24. take a false step
حرکت اشتباهی کردن،گام خطا برداشتن

25. a set of false teeth
یک دست دندان عاریه

26. her words rang false
حرف های او به نظر دروغ می آمد.

27. the mannerism and false melancholy of his poem
تصنع و حزن دروغین شعر او

28. put in a false position
موجب سو تفاهم شدن،در موقعیتی قرار دادن که با نیت یا میل شخص فرق دارد

29. under (or on) false pretenses
تحت هویت (یا ادعاهای) دروغین

30. he was wronged by false charges
با تهمت های دروغین در حق او بی انصافی کردند.

31. let him make one false move and i'll have him imprisoned!
اگر یک کار خطا بکند،می دهم زندانش بکنند!

32. strike (or sound) a false note
اشتباهی عمل کردن،بیجا حرف زدن،غلطی گفتن (یا کردن)

33. he gave the gardener's daughter false hopes and then dishonored her
با وعده های دروغ دختر باغبان را بی سیرت کرد.

34. she seemed to drip with false kindness
ظاهرا محبت دروغین از سر و رویش می بارید.

35. they tortured prisoners and got false confessions
آنان زندانیان را شکنجه می کردند و از آنها اعترافات غیرواقعی می گرفتند.

36. the company was enjoined from using false advertising
شرکت از به کار بردن آگهی های دروغین منع شد.

37. all the accusations hurled against him were false
همه ی اتهاماتی که به او وارد آمده بود دروغ بود.

38. the government lulled the people into a false sense of security
دولت با شیره مالیدن سر مردم به آنها حس امنیت کاذب می داد.

39. the reports being bandied about are completely false
گزارش هایی که دهان به دهان می گردد کاملا دروغ است.

40. this letter shows hassan's claims to be false
این نامه دروغ بودن ادعاهای حسن را ثابت می کند.

41. the news of his death proved to be false
معلوم شد که خبر مرگ او دروغ بوده است.

42. now, in my opinion, this point of view is false
باید متذکر شوم که این دیدگاه از نظر من مردود است.

43. they erased the date on the document and inserted a false one
آنان تاریخ روی سند راپاک کردند و یک تاریخ جعلی به جای آن نوشتند.

مترادف ها

دروغ (اسم)
fiction, false, equivocation, fable, lie, fib, bung, falsehood, untruth

کذب (اسم)
false, lie, falsehood, untruth, mendacity, leasing

دروغگو (صفت)
false, mendacious

کاذبانه (صفت)
false

غلط (صفت)
amiss, foul, false, awry, wrong, incorrect, erroneous, inaccurate, unsound, peccant, phony, phoney, fallacious

مصنوعی (صفت)
accrete, artificial, false, sophisticated, dummy, feigned, artful, forged, made-up, factitious, factitive, postiche, nonrepresentational

قلابی (صفت)
false, adulterate, sham, bogus, hamate, spurious, simulated, quackish

نا درست (صفت)
amiss, foul, false, vicious, dishonest, spurious, wrong, incorrect, erroneous, inaccurate, unsound, unfair, crooked, jackleg, impure, phony, phoney, sinister, inconsequent, inconsecutive, untrue, imprecise, inexact, trumped-up

ساختگی (صفت)
artificial, false, dummy, bogus, make-believe, fictitious, apocryphal, fictional, phony, phoney, made-up, fictive, factitious, factitive

بدل (صفت)
false, spurious, brassy, appositive

تخصصی

[برق و الکترونیک] نادرست
[حقوق] دروغ، غیر قانونی، ناحق، باطل، غلط، تقلبی
[ریاضیات] غلط، دروغ، نادرست، باطل، کذب، بدل

انگلیسی به انگلیسی

• not true; counterfeit; deceitful; wrong; artificial; not faithful
if something is false, it is untrue or based on a mistake or wrong information.
false things are made so that they appear real although they are not.
behaviour that is false is not sincere.

پیشنهاد کاربران

نادرست. دروغین، دروغی، کاذب، دروغ، کذب، کاذبانه، مصنوعی، ساختگی، غلط، قلابی، بدل، غیر قانونی علوم مهندسی: معیوب، عمران: کاذب، قانون فقه: ناحق، روانشناسی: نادرست، علوم هوایی: کاذب، علوم نظامی: غیر واقعی
باطل
الکی؛ کیک
کاذب
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : false ✅ تلفظ واژه: fawls ✅ معادل فارسی و توضیح واژه: کاذب، غیرواقعی، دروغین، نادرست ✅ اجزاء و عناصر واژه در پزشکی ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) : pseud/o
غیرواقع ؛ نادرست. ناصحیح.
دروغ مصنوعی
می پندارم اَز واژه یِ عربی ِ - فرض - گرفته شده اَست.
نادرست . دروغ. اشتباه
غلط , اشتباه ؛ دروغی , ساختگی ؛ مصنوعی
– That theory was proved false
– You will lose two points for any false answers
– She gave him a false smile
– He was charged with giving false evidence in court
– He disguised himself by wearing a false beard
Adjective :
واهی
بی اساس
پوچ
به عنوان مثال :
They had a false hope of winning the war ( آنها به پیروزی در جنگ امیدی واهی داشتند )
دروغ دروغین مخالف صحیح که به انگلیسی میشه true
Not true - lie - not real - wrong
نادرست ، غلط، اشتباه، دروغین
یکی دیگر از معانی آن:مصنوعی
? Is the tooth natural or false
دندونش طبیعیه یا مصنوعی؟
جعلی
دروغین
ساختگی
نادرست ؛غلط
نادرست . اشتباه. غلط
اشتباه غلط دروغ نادرست
which sentence is FALSE =کدام جمله اشتباه است؟
Wrong=false=incorrect=اشتباه=غلط=دروغین
غلط
غلط، نادرست

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس