• : تعریف: to decline, decrease, or diminish. • مترادف: decline, decrease, diminish, drop • مشابه: abate, descend, drop off, dwindle, ebb, lessen, let up, shrink, slump, wane
اسم ( noun )
• : تعریف: a reduction or decline, as in quantity, vigor, or activity. • مشابه: drop, ebb, letup
جمله های نمونه
1. Did she fall off the cliff by accident,or was she pushed off?
[ترجمه مسعود] او اتفاقی از صخره پایین افتاد یا هلش دادن؟
|
[ترجمه گوگل]آیا او به طور تصادفی از صخره سقوط کرد یا او رانده شد؟ [ترجمه ترگمان]اون به وسیله تصادف از صخره پرت شد، یا اون رو هل داد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. I didn't just fall off the turnip truck.
[ترجمه میم] من ساده لوح نیستم
|
[ترجمه گوگل]من فقط از کامیون شلغم نیفتادم [ترجمه ترگمان]من فقط از کامیون شلغم جدا نشدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. One slip and you could fall off the cliff.
[ترجمه نسیبه] یک لحظه غفلت میتونه باعث سقوطت از سخره بشه
|
[ترجمه گوگل]یک لغزش ممکن است از صخره سقوط کند [ترجمه ترگمان]یک تکه کاغذ و تو از روی صخره سقوط می کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Steady! You're going to fall off that wall if you're not careful.
[ترجمه گوگل]ثابت! اگر مراقب نباشی از آن دیوار می افتی [ترجمه ترگمان]! آروم اگه مراقب نباشی از اون دیوار می افتی پایین [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. My bicycle bell is apt to fall off when I ride too fast.
[ترجمه میثم] زنگ دوچرخه من وقتی با سرعت می رانم مستعد افتادن می شود
|
[ترجمه گوگل]زنگ دوچرخه من وقتی خیلی سریع میروم میافتد [ترجمه ترگمان]زنگ دوچرخه من معمولا وقتی خیلی سریع حرکت می کنم از خواب بلند می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Be careful not to fall off the ladder.
[ترجمه گوگل]مراقب باشید از نردبان پایین نیفتید [ترجمه ترگمان]مواظب باش از نردبان پایین نیفتی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The play seems to fall off towards the end.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که نمایشنامه به پایان می رسد [ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که نمایش به انتها می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Be careful that you don't fall off the ladder.
[ترجمه گوگل]مراقب باشید از نردبان پایین نیفتید [ترجمه ترگمان]مواظب باش از نردبان سقوط نکنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Fasten the chin strap or the helmet will fall off.
[ترجمه گوگل]بند چانه را ببندید وگرنه کلاه ایمنی می افتد [ترجمه ترگمان] strap رو ببندید یا کلاه ایمنی از بین میره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. One slip and you could fall off the building.
[ترجمه گوگل]یک لغزش ممکن است از ساختمان بیفتید [ترجمه ترگمان]یه لیز خورد و تو هم میتونی از ساختمون در بری [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. What of quasi-science, the bits that fall off Jupiter?
[ترجمه گوگل]در مورد شبه علم، تکه هایی که از مشتری می افتند چطور؟ [ترجمه ترگمان]شبه علم، چیزهایی که از مشتری خارج می شوند؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Horrified passengers saw Olive stumble and fall off a platform as an express roared in.
[ترجمه گوگل]مسافران وحشت زده زیتون را دیدند که در حالی که یک قطار سریع السیر غرش می کرد، تلو تلو خورد و از روی سکو افتاد [ترجمه ترگمان]مسافرانی که به وحشت افتاده بودند، سکندری خوران و از روی سکو پایین می افتادند و صدای غرشی به گوش می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. In those days, the sweat would fall off my hands and I'd hear it hitting the floor.
[ترجمه گوگل]آن روزها عرق از دستانم سرازیر می شد و می شنیدم که به زمین می خورد [ترجمه ترگمان]در آن روزها عرق از دستم می افتاد و صدای برخورد آن را به زمین می شنیدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Limbs fall off trees and pin you to the ground.
[ترجمه گوگل]اندام ها از درختان می افتند و شما را به زمین می چسبانند [ترجمه ترگمان]limbs از درخت ها سقوط می کنند و تو را به زمین می چسبانم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The organizer says that retail consolidation was responsible for some of the fall-off.
[ترجمه گوگل]سازمان دهنده می گوید که تجمیع خرده فروشی مسئول برخی از سقوط بود [ترجمه ترگمان]سازمان دهنده می گوید که ادغام خرده فروشی مسئول برخی از سقوط است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. There began to be a great fall-off in attendance.
[ترجمه گوگل]شروع به سقوط بزرگ در حضور وجود دارد [ترجمه ترگمان]حضور در غیاب او شروع به سقوط کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. Although bad management was the major factor, the firm's problems were due in part to a fall-off in demand.
[ترجمه گوگل]اگرچه مدیریت بد عامل اصلی بود، اما مشکلات شرکت تا حدی به دلیل کاهش تقاضا بود [ترجمه ترگمان]اگرچه مدیریت بد عامل اصلی بود، اما مشکلات شرکت به دلیل کاهش تقاضا بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. Creates a gradient falloff based on a bell-shaped curve.
[ترجمه گوگل]بر اساس یک منحنی زنگی شکل، یک افت شیب ایجاد می کند [ترجمه ترگمان]افت کندتری نیز براساس منحنی زنگ - شکل ایجاد می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. That means falloff in export orders is usually accompanied by a drop in demand for imports.
[ترجمه گوگل]این بدان معناست که افت سفارشات صادراتی معمولاً با کاهش تقاضا برای واردات همراه است [ترجمه ترگمان]این بدان معناست که افت (انتقال)سفارشات صادراتی معمولا با افت تقاضا برای واردات همراه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
20. Creates a gradient falloff between the center color and the first surrounding color based on a bell-shaped curve.
[ترجمه گوگل]بر اساس یک منحنی زنگوله، یک افت شیب بین رنگ مرکزی و اولین رنگ اطراف ایجاد می کند [ترجمه ترگمان]افت کندتری بین رنگ مرکز و اولین رنگ اطراف براساس منحنی زنگ - شکل ایجاد می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
21. This unexpected result indicates that the falloff in luminous mass with distance from the center is balanced by an increase in nonluminous mass.
[ترجمه گوگل]این نتیجه غیرمنتظره نشان می دهد که سقوط در جرم نورانی با فاصله از مرکز با افزایش جرم غیر نوری متعادل می شود [ترجمه ترگمان]این نتیجه غیرمنتظره نشان می دهد که افت نور در جرم نوری با فاصله از مرکز با افزایش جرم nonluminous متعادل می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
22. Practically, inverse linear falloff doesn't look good. The inverse squared falloff looks better.
[ترجمه گوگل]در عمل، سقوط خطی معکوس خوب به نظر نمی رسد سقوط مربع معکوس بهتر به نظر می رسد [ترجمه ترگمان]به طور عملی، افت (افت (معکوس)خطی معکوس خوب به نظر نمی رسد افت عکس مجذور (معکوس)بهتر به نظر می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
23. If there is a further falloff in ticket sales, the play will close.
[ترجمه گوگل]در صورت سقوط بیشتر در فروش بلیت، نمایش بسته خواهد شد [ترجمه ترگمان]اگر افت کندتری نیز در فروش بلیط وجود داشته باشد، نمایش بسته خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. Falloff map is the same map that was used as a mask in the shader Blend.
[ترجمه گوگل]نقشه Falloff همان نقشه ای است که به عنوان ماسک در Shader Blend استفاده شده است [ترجمه ترگمان]نقشه falloff همان نقشه است که به عنوان ماسک در ترکیب shader استفاده شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. A falloff in car sales.
[ترجمه گوگل]سقوط در فروش خودرو [ترجمه ترگمان]افت بزرگی در فروش خودرو [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. Mr. Gioia said that the decline in book reading might be attributable to a falloff in the reading of nonfiction, although he offered no explicit evidence of that.
[ترجمه گوگل]آقای گیوا گفت که کاهش کتابخوانی ممکن است ناشی از خطا در خواندن آثار غیرداستانی باشد، اگرچه او هیچ مدرک صریحی در این مورد ارائه نکرد [ترجمه ترگمان]آقای Gioia توضیح می دهد که این کاهش در مطالعه کتاب ممکن است به افت (افت (افت (افت)در خواندن غیرداستانی مربوط باشد، هر چند که او هیچ مدرک روشن از آن را ارائه نکرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. It is a short, double-barreled lever-action Shotgun with a wide cone of fire and high damage falloff, and fires 10 pellets per shot.
[ترجمه گوگل]این یک شاتگان اهرمی کوتاه و دو لول با مخروط آتش گسترده و آسیب زیاد است و در هر شلیک 10 گلوله شلیک می کند [ترجمه ترگمان]این اقدام ترکیبی کوتاه، با سرعت دو مرحله ای با یک مخروط پهن از آتش و افت فشار زیاد (انتقال ۱۰ گلوله)در هر عکس است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. If I cry out, he will take another step, falloff it and surely be killed.
[ترجمه گوگل]اگر فریاد بزنم، او یک قدم دیگر برمی دارد، آن را می اندازد و حتماً کشته می شود [ترجمه ترگمان]اگر فریاد بکشم، یک قدم دیگر، افت (انتقال)به آن و مطمئنا کشته خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
تمایل داشتن (فعل)
desire, affect, fall off, incline, lean, trepan
تخصصی
[سینما] افت نور
انگلیسی به انگلیسی
• separate, withdraw; decrease, diminish; drop off
پیشنهاد کاربران
✅ فرق 1 ) fall on 2 ) fall over 3 ) fall off در معنی افتادن : 1 - افتادن بر روی است و معمولا به حالتی اشاره دارد که چیزی یا کسی روی سطحی می افتد. 2 - سقوط کردن - بر روی چیزی افتادن ... [مشاهده متن کامل]
است و معمولا به معنای از دست دادن تعادل و افتادن به پهلوست. 3 - افتادن از روی است و به معنای افتادن از یک سطح بالاتر به یک سطح پایین تر است
کنده شدن.
I hope your lips don't fall off امیدوارم لبات از پا نیفتده
کاهش پیدا کردن ( در تعداد یا کیفیت )
"افتادن" ترجمه بهتریه نسبت به "سقوط کردن" چون در فارسی سقوط رو برای ارتفاع زیاد و یا چیزای سنگین بکار میبریم
ساقط شدن
fall off افتادن
در سقوط از یک "مبدا" مثلا از روی اسب یا از روی میز , از fall off استفاده می کنیم. در صحبت از عمل سقوط و یا سقوط و افتادن به جایی یعنی "مقصد" از fall down استفاده می شود. . I must be on something before I can fall off ... [مشاهده متن کامل]
. I can fall off a table . I can fall off a house . I can fall off a cliff . I must fall off of something ************************* . I fall down anywhere I was standing in the middle of the room and I fell . down . I tripped over a toy and I fell down . I become unconscious and I fell down . I jumped out of an airplane and fell down
افتادن پرت شدن🤗
افتادن مثلا از کاناپه افتادم.
سقوط کردن
fall off به معنی سقوط از روی چیزی هست اما fall down سقوط از ارتفاع هست نه از روی چیزی The picture that you hung up last night fell down this morning چیزی زیر قاب عکس نبوده که افتاده در اینجا ... [مشاهده متن کامل]
Andrea dropped back to third place when she fell off her bike در اینجا از روی صندلی دوچرخه افتاده
افتادن She fell off the ladder از نردبون افتاد
تمایل داشتن . منحرف شدن
I would like to fell out زبونم بند اومده بود
کاهش پیدا کردن. کم شدن
the siding was falling off نمای ساختمان داشت فرومیریخت
He fell off his surfboard
بیرون افتادن ، بیرون پرت شدن
سقوط کردن افتادن
If something falls off, it separates from the thing to which it was attached and moves towards the ground. When your exhaust falls off, you have to replace it. [VERB PARTICLE]