faithfully

/ˈfeɪθfəli//ˈfeɪθfəli/

ازروی وفاداری، وفاکارانه، صادقانه، ازروی ایمان یاخلوص نیت

جمله های نمونه

1. she tried faithfully to doctor her mother
او با وفاداری در مداوای مادرش کوشید.

2. The events were faithfully recorded in her diary.
[ترجمه گوگل]وقایع با وفاداری در دفتر خاطرات او ثبت شد
[ترجمه ترگمان]وقایع به طور وفادارانه در دفتر خاطراتش ثبت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He faithfully lived up to his promise.
[ترجمه گوگل]او صادقانه به وعده خود عمل کرد
[ترجمه ترگمان]او صادقانه به قولی که داده بود، زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He always performs his duties faithfully.
[ترجمه گوگل]او همیشه وظایف خود را صادقانه انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]همیشه وظایف خود را صادقانه انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The old nurse had served the family faithfully for thirty years.
[ترجمه گوگل]پرستار پیر سی سال صادقانه به خانواده خدمت کرده بود
[ترجمه ترگمان]پرستار پیر مدت سی سال خدمت خانواده را وفادارانه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He had served the family faithfully for 40 years.
[ترجمه گوگل]او 40 سال صادقانه به خانواده خدمت کرده بود
[ترجمه ترگمان]او به مدت ۴۰ سال با وفاداری به خانواده خدمت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She promised faithfully that she would come.
[ترجمه گوگل]او صادقانه قول داد که خواهد آمد
[ترجمه ترگمان]با وفاداری به او قول داد که او خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I promised you faithfully.
[ترجمه گوگل]صادقانه بهت قول دادم
[ترجمه ترگمان]من صادقانه به تو قول دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She served the family faithfully for many years .
[ترجمه گوگل]او سالها صادقانه به خانواده خدمت کرد
[ترجمه ترگمان]او چندین سال با وفاداری به خانواده خدمت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Although he promised faithfully to come, I still didn't think he would.
[ترجمه گوگل]اگرچه او صادقانه قول داد که بیاید، اما من هنوز فکر نمی کردم که بیاید
[ترجمه ترگمان]اگر چه قول شرف می داد که بیاید، من هنوز فکر نمی کردم که این کار را بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He had supported the local team faithfully for 30 years.
[ترجمه گوگل]او 30 سال وفادارانه از تیم محلی حمایت کرده بود
[ترجمه ترگمان]او به مدت ۳۰ سال از تیم محلی حمایت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She wrote faithfully in her journal every day.
[ترجمه گوگل]او هر روز صادقانه در دفترش می نوشت
[ترجمه ترگمان]هر روز با صداقت نامه می نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Every year, we faithfully make a trip up there to see him.
[ترجمه گوگل]ما هر سال صادقانه به آنجا سفر می کنیم تا او را ببینیم
[ترجمه ترگمان]هر سال، ما صادقانه یک سفر به آنجا برای دیدن او انجام می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He has served the farm faithfully for 20 years.
[ترجمه گوگل]او 20 سال صادقانه به مزرعه خدمت کرده است
[ترجمه ترگمان]او مدت ۲۰ سال با وفاداری به مزرعه خدمت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The secretary copied the letter faithfully.
[ترجمه گوگل]منشی نامه را صادقانه کپی کرد
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• loyally; devotedly; accurately; credibly; truly
when you start a letter with `dear sir' or `dear madam', you write `yours faithfully' before your signature.

پیشنهاد کاربران

1. صادقانه 2. دقیقا. عینا 3. قویا. جدا. به شدت
مثال:
they served their masters faithfully
آنها صادقانه برای اربابان شان خدمت کردند.
consistently
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : faith / faithfulness / faithlessness
✅️ صفت ( adjective ) : faithful / faithless
✅️ قید ( adverb ) : faithfully / faithlessly
از روی احترام، محترمانه
ارادتمند شما yours faithfully means
ارادتمند شما
پایدار، کاملا پایدار
مجدانه و خالصانه، با اهتمام
مو به مو :I always follow the instructions on medicine bottles faithfully

کاملا
دقیقا
امانت دارانه
ارادتمند
به درستی، به همان صورتی که هست
با جان و دل
دوستدار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس