fait accompli

/ˈfeɪtˌɑːˈkɑːmpli//ˈfeɪtˌɑːˈkɑːmpli/

معنی: عمل انجام شده
معانی دیگر: (فرانسه) عمل انجام شده، بی برو برگرد، برگشت ناپذیر، کار شده، ازکار گذشته، pl عمل انجام شده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: faits accomplis
• : تعریف: (French) a completed deed or fact; something done or in effect.

- The president wants approval for a fait accompli!
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور برای یک عمل انجام شده تاییدیه می خواهد!
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور خواهان تصویب یک عمل انجام شده است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. After the ceremony a marriage is a fait accompli.
[ترجمه گوگل]بعد از مراسم ازدواج یک امر انجام شده است
[ترجمه ترگمان]پس از این مراسم، ازدواج یک عمل انجام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Once determined, on a fait accompli.
[ترجمه گوگل]پس از تعیین، بر روی یک واقعیت انجام شده
[ترجمه ترگمان]زمانی که مشخص شد، در برابر یک عمل انجام شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We got married secretly and then presented our parents with a fait accompli.
[ترجمه ن.س] ما در خفا ازدواج کردیم و بعد، پدر و مادر خود را در برابر یک عمل انجام شده قرار دادیم.
|
[ترجمه گوگل]ما مخفیانه ازدواج کردیم و سپس به پدر و مادرمان یک عمل انجام شده تقدیم کردیم
[ترجمه ترگمان]ما در خفا ازدواج کردیم و سپس پدر و مادر خود را با عمل انجام شده نشان دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She married the man her parents disapproved of and presented them with a fait accompli.
[ترجمه گوگل]او با مردی ازدواج کرد که پدر و مادرش او را قبول نداشتند و یک عمل انجام شده به آنها نشان داد
[ترجمه ترگمان]با مردی ازدواج کرد که پدر و مادرش با این کار مخالف بودند و چاره ای جز این نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The policy change was presented to us as a fait accompli, without consultation or discussion.
[ترجمه گوگل]تغییر سیاست بدون مشورت یا بحث به عنوان یک اتفاق انجام شده به ما ارائه شد
[ترجمه ترگمان]این تغییر سیاست به عنوان یک عمل انجام شده، بدون مشورت یا بحث، به ما ارائه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. With the support of school nurses she presented the public with a fait accompli.
[ترجمه گوگل]او با حمایت پرستاران مدرسه یک عمل انجام شده را به مردم ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]او با حمایت پرستاران مدرسه، مردم را در برابر یک عمل انجام شده قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But the lockout, and the ensuing negotiations, produced a fait accompli that could not be undone.
[ترجمه گوگل]اما قفل و مذاکرات متعاقب آن، یک عمل انجام شده را به وجود آورد که قابل جبران نبود
[ترجمه ترگمان]اما تحریمی که پس از آن آغاز شد، یک عمل انجام شده را انجام داد که ممکن نبود انجام نشده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This constraint would be formidable enough without the second challenge of having assumed office presented with a fait accompli.
[ترجمه گوگل]این محدودیت به اندازه کافی بزرگ خواهد بود، بدون اینکه چالش دوم به عهده گرفتن مسئولیت با یک عمل انجام شده باشد
[ترجمه ترگمان]این محدودیت به اندازه کافی بزرگ خواهد بود، بدون چالش دوم احراز مقامی که در برابر یک عمل انجام شده قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The same was true where schools developed a program and then approached companies with a fait accompli.
[ترجمه گوگل]در جایی که مدارس برنامه ای تهیه کردند و سپس با یک عمل انجام شده به شرکت ها نزدیک شدند، همین امر صادق بود
[ترجمه ترگمان]این درست بود که مدارس یک برنامه را توسعه دادند و سپس با یک عمل انجام شده به شرکت ها نزدیک شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. At least she told me and didn't just show up with an orange fait accompli.
[ترجمه گوگل]حداقل او به من گفت و فقط با یک عمل نارنجی ظاهر نشد
[ترجمه ترگمان]حداقل او به من گفت و این کار را فقط با یک عمل نارنجی رنگ انجام نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. From analog to digital technology change has become a fait accompli.
[ترجمه گوگل]تغییر از فناوری آنالوگ به دیجیتال به یک واقعیت تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]از آنالوگ به تغییر تکنولوژی دیجیتال، یک عمل انجام شده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It has spent recent weeks attempting to turn its repayment into a fait accompli.
[ترجمه گوگل]هفته های اخیر تلاش کرده است تا بازپرداخت خود را به یک عمل انجام شده تبدیل کند
[ترجمه ترگمان]این کشور هفته های اخیر را به تلاش برای تبدیل مجدد خود به یک عمل انجام شده گذرانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their fate is doomed, it is better to come to a fait accompli tactic.
[ترجمه گوگل]سرنوشت آنها محکوم به شکست است، بهتر است به یک تاکتیک انجام شده برسیم
[ترجمه ترگمان]سرنوشت آن ها محکوم به فنا است، بهتر است که به یک تاکتیک عمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The settlement of the issue must not be conditional upon the acceptance of fait accompli.
[ترجمه گوگل]حل و فصل موضوع نباید مشروط به قبول واقعه باشد
[ترجمه ترگمان]حل مساله نباید مشروط به قبول این عمل انجام شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عمل انجام شده (اسم)
fait accompli

تخصصی

[حقوق] عمل انجام شده

انگلیسی به انگلیسی

• something that has already been done; accomplished fact
if something is a fait accompli, it has already been done and cannot be changed; a formal expression.

پیشنهاد کاربران

( accomplished fact )
عبارتی فرانسوی برای وقتی که کاری انجام شده و دیگه نمیشه بعد از اون به شرایط قبلی برگشت. یعنی کاری که شده و جبران پذیر نیست
it's a fait accompli, I have nothing to do to go back!
این کاریه که شده, چیزی برای انجام دادن ندارم که به عقب برگردم!

بپرس