faded

/ˈfeɪd//feɪd/

معنی: پژمرده
معانی دیگر: پژمردن، خشک شدن، کم رنگ شدن، بی نور شدن، کم کم ناپدیدی شدن محو کردن، محو شدن

جمله های نمونه

1.
رنگ و رو رفته،رنگ رفته

2. rebellion gradually faded out and once again peace returned
شورش کم کم از میان رفت و دوباره آرامش برقرار شد.

3. sunshine has faded the rug's color
آفتاب قالیچه را رنگ رفته کرده است.

4. the sound faded away
صدا محو شد.

5. their memory gradually faded out
خاطره ی آنها به تدریج زایل شد.

6. she became ill and faded away
او بیمار شد و مرد.

7. he died and his name faded from memory
او مرد و نامش از خاطره ها محو شد.

8. after a few weeks, his enthusiasm for swimming in the ocean faded away
پس از چند هفته،اشتیاق او به شنا در اقیانوس ازبین رفت.

9. Some people, strong memories, faded relationships.
[ترجمه گوگل]برخی افراد، خاطرات قوی، روابط محو شده
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم، خاطرات قوی، روابط بین رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As night came,the house faded into darkness.
[ترجمه گوگل]با فرا رسیدن شب، خانه در تاریکی محو شد
[ترجمه ترگمان]چون شب فرا رسید، خانه در تاریکی ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The rosy bloom of her cheeks had faded.
[ترجمه گوگل]شکوفه های گلگون گونه هایش محو شده بود
[ترجمه ترگمان]گونه هایش گل انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The hotel had an air of faded grandeur.
[ترجمه گوگل]هتل فضایی از عظمت محو شده داشت
[ترجمه ترگمان]هتل شکوه و جلال خاصی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The blue rug has faded over years.
[ترجمه گوگل]قالیچه آبی در طول سال ها محو شده است
[ترجمه ترگمان] فرش آبی سال ها ناپدید شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All colour had faded from the sky.
[ترجمه گوگل]همه رنگ از آسمان محو شده بود
[ترجمه ترگمان]رنگ از آسمان پریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The voices became louder and closer and then faded away again.
[ترجمه گوگل]صداها بلندتر و نزدیکتر شد و دوباره محو شد
[ترجمه ترگمان]صداها بلندتر و نزدیک تر شدند و بعد دوباره ناپدید شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The sun had faded the curtains.
[ترجمه گوگل]آفتاب پرده ها را محو کرده بود
[ترجمه ترگمان]خورشید پرده ها را محو کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پژمرده (صفت)
withered, sere, sad, pale, withering, sear, droopy, faded, languorous

انگلیسی به انگلیسی

• dim, discolored; withered, wilted; bleached

پیشنهاد کاربران

به کسی گفته میشود که بسیار نشئه و تحت تاثیر مصرف ماریجوانا است.
پَلاسیده
کم رنگ شدن، محو شدن، گمنام شدن، از حال رفتن، شهرت از دست داستن، از دست دادن صدا مثلا در اثر سرماخوردگی، پژمردگی گل
از بین رفتن
کمرنگ شدن
faded یک آفنگ از alan walker ( آلن والکر ) هست، اما معنی فارسیش پژمرده شدن که میدونید دیگه
رنگ و رو رفته
به معنی در صورت به معنی رنگ پریدگی میباشد
بیشتر در مورد محو شدن بکار می رود
در مورد لباس به معنی رنگ و رو رفته می باشد.

بپرس