fade out


1- (فیلم و رادیو و تلویزیون) کم کم محو شدن، (صدا) کم کم کوتاه شدن، بتدریج تاریک شدن 2- از شدت افتادن، کم کم ناپدید شدن، کم کم از میان رفتن، (فیلم و رادیو و تلویزیون) کم کم محو شدن، به تدریج تاریک شدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a gradual decrease in the sharpness of focus or visibility of a scene or image in film or television, or in the audibility of sound in broadcasting.

جمله های نمونه

1. He thought her campaign would probably fade out soon in any case.
[ترجمه گوگل]او فکر می کرد که کمپین او احتمالاً به زودی در هر صورت محو خواهد شد
[ترجمه ترگمان]او فکر می کرد که نبرد او به زودی به هر حال محو خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He slid a control to fade out the music.
[ترجمه گوگل]او یک کنترل را لغزید تا موسیقی را محو کند
[ترجمه ترگمان]او کنترلش را از دست داده بود تا از موسیقی محو شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Fade out the music at the end of the scene.
[ترجمه گوگل]موسیقی را در پایان صحنه محو کنید
[ترجمه ترگمان]محو شدن موسیقی در پایان صحنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We should always try to fade out rewards.
[ترجمه گوگل]ما همیشه باید سعی کنیم پاداش ها را از بین ببریم
[ترجمه ترگمان]ما باید همیشه سعی کنیم پاداش خود را از بین ببریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Fade out the sound gradually at the end of the scene.
[ترجمه گوگل]در پایان صحنه به تدریج صدا را محو کنید
[ترجمه ترگمان]محو شدن تدریجی صدا در پایان صحنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Makes the element drop and fade out at the same time.
[ترجمه گوگل]باعث می شود که عنصر به طور همزمان از بین برود و محو شود
[ترجمه ترگمان]عنصر کاهش می یابد و همزمان خاموش می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Fade out all matched elements by adjusting their opacity and firing an optional callback after completion.
[ترجمه گوگل]پس از تکمیل، همه عناصر منطبق را با تنظیم کدورت آنها و ایجاد یک فراخوان اختیاری محو کنید
[ترجمه ترگمان]محو شدن همه عناصر هماهنگ با تنظیم opacity خود و شلیک مجدد اختیاری پس از تکمیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It may or may not also fade out on the underbody .
[ترجمه گوگل]همچنین ممکن است در زیر بدنه محو شود یا نباشد
[ترجمه ترگمان]همچنین ممکن است در the نیز محو نشده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To regulate dry and sensitive skin, and fade out striae of pregnancy and scars; Increase skin elasticity, slow down the skin aging period.
[ترجمه گوگل]برای تنظیم پوست خشک و حساس و محو کردن خطوط حاملگی و اسکارها افزایش خاصیت ارتجاعی پوست، کند کردن دوره پیری پوست
[ترجمه ترگمان]برای تنظیم پوست خشک و حساس، و striae از بارداری و زخم ها را محو کنید؛ کشش پوست را افزایش دهید و دوره سالخوردگی پوست را کاهش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then your delivery problems will fade out.
[ترجمه گوگل]سپس مشکلات تحویل شما محو خواهد شد
[ترجمه ترگمان]سپس مشکلات تحویل شما محو خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I think your signal is going to fade out.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم سیگنال شما در حال خاموش شدن است
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که your خاموش خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This old man decided to fade out and leave the work to the young people.
[ترجمه گوگل]این پیرمرد تصمیم گرفت محو شود و کار را به جوانان بسپارد
[ترجمه ترگمان]این پیرمرد تصمیم گرفت که محو شود و کار را به جوان ها واگذار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The idea seemed to fade out and the club was never formed.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که این ایده از بین رفت و باشگاه هرگز تشکیل نشد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این فکر از بین می رود و باشگاه هیچ وقت شکل نگرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[برق و الکترونیک] محو تدریجی افت تدریجی و موقتی سیگنال دریافت شده ی رادیویی یا تلویزیونی بر اثر فوتونهای مغناطیسی ،اختلاف جوی،یا سایر شرایط ایجاد شده در طول مسیر انتقال .خاموشی (blackout ) نوعی محو تدریجی به مدت چندین ساعت یا بیشتر در یک بسامد مشخص است .
[نساجی] کمرنگ سازی - پریده رنگ - رنگ پریده نمودن
[سینما] محو کامل - محو سفید - ناپدیدی تصویر - ناپدید - ناپدید شدن - ناپدید شدن تدریجی - ناپدیدی - ناپیدایی نما - نور به سیاهی - درهم آمیزی تصاویر - درهم روی تصاویر - همگدازی - تاریک شدن تدریجی تصویر تا سیاهی کامل - محو تصویر - دیزالو - تاریک شدن تدریجی - محو تدریجی یک نما از روشنایی به تاریکی - از روشنایی به تاریکی رفتن تصویر - تاریک شدن تدریجی تصویر - تاریک شدن تدریجی تصویر در پایان شات - تاریک تدریجی صحنه - غروب تصویر - از روشنایی به تاریکی - گرایش نما از روشنی به تاریکی - محو تدریجی - محو تدریجی (نور و تصویر) - محو تدریجی تصویر - تاریک کردن تصویر اول

انگلیسی به انگلیسی

• gradual disappearance; progressive darkening at the end of a scene in a film or television show

پیشنهاد کاربران

_ به تدریج از تب و تاب افتادن
_ به مرور محو شدن
_ کاهش تدریجی
از شدت افتادن
کوتاه شدن به تدریج صدا
در فیلم و رادیو و تلویزیون کم کم محو شدن
- در محاق افتادن ؛ دچار محاق شدن. کاستی و باریکی و تاریکی گرفتن :
تا که روی همچو ماهش دیده ام
ماه بختم در محاق افتاده است.

عطار
محو شدن / نابودی تدریجی

بپرس