factor in


به حساب آوردن، درنظر گرفتن (به عنوان یکی از عوامل)

جمله های نمونه

1. Alcohol is a contributory factor in 10% of all road accidents.
[ترجمه گوگل]الکل در 10 درصد از تصادفات جاده ای نقش دارد
[ترجمه ترگمان]الکل یک عامل موثر در ۱۰ درصد تمام تصادفات جاده ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His manner is a factor in his success.
[ترجمه گوگل]رفتار او عامل موفقیت اوست
[ترجمه ترگمان]رفتار او عاملی در موفقیت او محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A limiting factor in health care is the way resources are distributed.
[ترجمه گوگل]یک عامل محدود کننده در مراقبت های بهداشتی نحوه توزیع منابع است
[ترجمه ترگمان]یک عامل محدود کننده در حوزه بهداشت و درمان، نحوه توزیع منابع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Man is a decisive factor in doing everything.
[ترجمه گوگل]انسان در انجام هر کاری عامل تعیین کننده است
[ترجمه ترگمان]بشر عامل تعیین کننده در انجام هر کاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Climate was a decisive factor in establishing where the tournament should be held.
[ترجمه گوگل]آب و هوا عامل تعیین کننده ای در تعیین محل برگزاری مسابقات بود
[ترجمه ترگمان]آب و هوا عامل تعیین کننده در ایجاد این تورنمنت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is regarded as the crucial factor in deciding who should get priority.
[ترجمه گوگل]این به عنوان عامل مهم در تصمیم گیری در مورد اینکه چه کسی باید اولویت داشته باشد در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]این به عنوان عامل تعیین کننده در تصمیم گیری در مورد اینکه چه کسی باید اولویت داشته باشد، در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Stress is often a factor in the development of long-term sickness.
[ترجمه گوگل]استرس اغلب عاملی در ایجاد بیماری طولانی مدت است
[ترجمه ترگمان]استرس یکی از عوامل رشد بیماری بلند مدت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had one potentially decisive factor in his favour: the element of surprise.
[ترجمه گوگل]او یک عامل بالقوه تعیین کننده به نفع خود داشت: عنصر غافلگیری
[ترجمه ترگمان]او یکی از عوامل بالقوه را به نفع خود داشت: عنصر غافلگیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The threat of litigation can be a deciding factor in some business decisions.
[ترجمه گوگل]تهدید به دعوا می تواند یک عامل تعیین کننده در برخی از تصمیمات تجاری باشد
[ترجمه ترگمان]تهدید قانونی می تواند یک عامل تعیین کننده در برخی از تصمیمات کسب وکار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Look for the common factor in all these cases.
[ترجمه گوگل]در همه این موارد به دنبال عامل مشترک باشید
[ترجمه ترگمان]در تمام این موارد به دنبال عامل مشترک باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The major factor in the decision to stay or to leave was usually professional.
[ترجمه گوگل]عامل اصلی در تصمیم گیری برای ماندن یا رفتن معمولاً حرفه ای بود
[ترجمه ترگمان]عامل مهم در تصمیم گیری برای ماندن یا ترک کردن معمولا حرفه ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Whether diet is an important factor in this illness is still uncertain.
[ترجمه گوگل]اینکه آیا رژیم غذایی عامل مهمی در این بیماری است، هنوز مشخص نیست
[ترجمه ترگمان]این که رژیم یک عامل مهم در این بیماری باشد، هنوز نامطمئن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Heavy snow was a contributing factor in the accident.
[ترجمه گوگل]برف سنگین یکی از عوامل بروز این حادثه بود
[ترجمه ترگمان]بارش برف سنگین یکی از عوامل دخیل در این حادثه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Smoking is a causative factor in several major diseases.
[ترجمه گوگل]استعمال دخانیات عامل ایجاد کننده چندین بیماری عمده است
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن عامل اصلی بسیاری از بیماری های عمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There were obvious signs of the feel-good factor in the last survey taken in the wake of the election result.
[ترجمه گوگل]در آخرین نظرسنجی که پس از نتیجه انتخابات انجام شد، نشانه های آشکاری از عامل احساس خوب وجود داشت
[ترجمه ترگمان]نشانه های آشکاری از این احساس وجود داشت که در آخرین بررسی انجام شده در نتیجه انتخابات رخ داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

لحاظ کردن
حساب کردن ، به حساب آوردن
. Factor in the cost as well
هزینه اش هم حساب کن
در نظر گرفثن، مورد ملاحظه قرار دادن
منظور کردن - احتساب - قائل شدن
با در نظر گرفتنِ
با احتساب
Include
Consider
To take something into account or consideration
Figure something in
Traveling overseas is expensive. Airfare and lodging alone can be costly, without even factoring in the cost of food, local transportation, shopping and more
...
[مشاهده متن کامل]



به حساب آوردن، مدنظر گرفتن
به حساب آوردن
در باره ی چیزی فکر کردن
هم معنی ها:
Take into account
Think about
عامل/فاکتور بودن

بپرس