عامل ، نقش داشتن
factor ؛ فلسفه ی ایجاد این کلیدواژه در قانون و قواعد ایجاد کلمات، خدمت علاقمندان به مقوله ی زبان شناسی در متن زیر تحلیل و تبیین گردیده است ؛
کلمه ی factions در زبان انگلیسی با ترجمه ی جناح و دسته بندی و حزب و. . . ، بهترین کلمات مرتبط که از این کلمه برای برگرداندن آن به زبان فارسی به صورت انطباقی می شود کرد کلمه ی فاق فرق فرقه تفرقه تفریق و. . . می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
( فکشن ، انفکاک ، انفقاق ، انفاق ، فاق ، فقه ، فقیه ، منافق ، نفقه ، فکر، فاکتور ، فقیر ، فرق ، فرقه ، تفریق و. . . )
درک بهتر این کلیدواژه مرتبط مطلب تحلیل شده زیر ؛
نفقه ؛ انفاق نمودن و انفقاق و انفکاک و منفک نمودن بخشی از مال از اموال خودمان جهت انجام امورات زندگی به زن
در ادامه ی مطلب، کلمات مرتبط با کلمه ی نفقه و منافق و انفاق در متن زیر خدمت علاقمندان به مقوله ی زبان شناسی جهت درک بهتر این کلیدواژه تحلیل و تبیین گردیده است؛
منافق ؛ کلمه ی منافق و انفاق دو کلیدواژه ای هستند که از یک ریشه و بن واژه و یک مصدر با دو موقعیت کاربردی مختلف می باشند.
در قانون و قواعد ایجاد کلمات حرف ( ق ) به دلیل نزدیکی محل صدور آوای آن به حرف ( ک ) از ابزارهای ایجاد آوا قرار گرفته در دهان قابل تبدیل به حرف ( ک ) می باشد مثل حرف ( ق ) در موسیقی که در کلمه ی موزیک تبدیل به حرف ( ک ) شده است.
کلمه ی انفاق نمودن با ریخت انفاک یعنی منفک نمودن مالی از خودمان جهت بخشیدن به نیازمندان.
کلمه ی انفاق با فرمول انفقاق و ریخت انفکاک ، مسیر جریان مفهوم این کلمه را برای ما نمایان می کند.
کلمه ی منافق یعنی کسی که تفکر و منش او منفک از تفکر و منش ماست و وجود او در جامعه باعث ایجاد انفقاق و تفرقه در جامعه است.
کلمه نفقه نیز که هم خانواده با کلمه ی انفاق و منافق می باشد به مفهوم منفک نمودن مال از اموال مرد به زن در مسایل زندگی می باشد.
همچنین کلمه ی فک در صورت و دهان انسان نماد منفک بودن با قابلیت انفکاک نمودن غذا در اندام انسان است.
کلمه ی افغانستان با ریخت افکانستان نیز به مفهوم سرزمین منفک شده و فغان شده از سرزمین مادری خود، ایران زمین دارای معنا و مفهوم می باشد.
کلمه ی فغان سر دادن نیز در یک موقعیت کاربردی دیگر به مفهوم فریادی که از درد جدایی و منفک شدن باشد مرتبط با کلمات فوق می باشد.
اصطلاح فاق شلوار و فرق سر نیز از جهت تفریق بودن در واقعیت این مفهوم دارای معنا می باشد.
وجود حرف ( ر ) با ذات آوایی و تکرار گونه ای که از محل صدور آوای خود از ابزارهای ایجاد کلام واقع شده در دهان دارد در میان ساختمان کلمه ی فرق نماد یک جدایی مستمر و امتداد دار در مفهوم این کلمه می باشد .
یعنی عدم وجود حرف ( ر ) در ساختمان کلمه ای مثل فاق شلوار که در مکالمات روزمره در مورد شلوار و تنبان رایج می باشد مفهوم فاقد امتداد و استمرار و جدایی محدود در واقعیت کار به راحتی قابل مشاهده است.
پاکستان ، پکستان ، فکستان ، فغستان ، فرقستان ، فغان ستان ، افغانستان ، افکانستان ، استان انپکاک شده یا انفکاک شده و منفک شده و پاک شده و فارغ شده و متفرقه و فرقه فرقه شده و تفریق شده و مجزا
اصطلاح پاک شدن و پاک کردن نیز به لحاظ مفهومی در موقعیت های کاربردی مختلف به معنی جدا شدن و جداسازی و منفک شدن از چیزی می باشد.
کشور افغانستان و پاکستان نیز وقتی از مام وطن از آغوش ایران بزرگ، منفک و منفق و فارغ و انفراق و جدا شد نامگذاری شد.
کلمه ی افغانستان و پاکستان و کلمات هم خانواده دیگر با مصدر فک به لحاظ مصدر و بن واژه مرتبط با کلمه ی فک و فکان و اُفق و آفاک و انفکاک می باشد.
کلمه ی آفاق با ریخت آفاک نیز در خط افق به معنی مرز قابل تفکیک و انفکاک شده جهت مشخص شدن محدوده ی دیدن و نادیدن در کرانه ی چشم و در پهنه ی زمین به علت انحنایی که در سطح زمین وجود دارد دارای معنا و مفهوم می باشد.
در قانون و قواعد ایجاد کلمات در مورد کلمه ی پاکستان دو حرف ( پ ف ) به دلیل نزدیکی محل صدور آوای آنها قابل تبدیل به همدیگر می باشند مثل دو کلمه ی پارس و فارس یا پُرس و فُرس و فراوان از این دست کلمات
Fake ؛ حتی کلمه ی فِیْک با ترجمه و برگردان رایج به زبان فارسی به معنی جعلی و تقلبی ولی در اصل به معنی منفک از خصوصیات جنس اصلی مرتبط با مطلب فوق دارای معنا و مفهوم می باشد
اگر هم رد این کلمه را در زبان انگلیسی دنبال کنیم کلمه ی facts به معنی فکری که مجزا و جدا و منفک از دیگر تفکرات به معنی یک ایده و نظر جداگانه باشد دارای معنا و مفهوم می باشد.
همچنین کلمه ی فاکتور نمودن کالا به معنی مستند نمودن کالای فروخته شده از جهت منفک شدن آن محصول از دیگر محصولات کارخانه یا factory دارای معنا و مفهوم می باشد.
فلسفه و واقعیت کلمه ی factory نیز با ترجمه و برگردان کارخانه به زبان فارسی از جهت منفک نمودن محصول جهت فروش از محصولات کارخانه می باشد.
همچنین در علم ریاضیات اصطلاح فاکتور گیری کلمه ی گرفتن در فاکتور گیری گویای منفک نمودن یک مسیله در علم ریاضیات جهت پرداختن به آن به صورت جداگانه می باشد.
فکر ؛ در قانون و قواعد ایجاد کلمات از یک زاویه کلمه ی فکر از انفکاک و تفکیک نمودن و انفقاق ایجاد گردیده است.
کلیدواژه ی فکر، قوه ای از قوای انسان می باشد که این امکان را به انسان می دهد تا مسایل را بتواند از هم تفکیک کند و بتواند جداگانه به مسائل بپردازد.
اگر یک تعریف موازی و غیرانطباقی برای انسان فکور از جهت تفکیک نمودن مسایل و پرداختن آنها به صورت جداگانه داشته باشیم کلمه ی خردمند می باشد.
اصطلاح کلمه ی خردمند برای انسانهای فکور از جهت خُرد نمودن مسایل جهت تجزیه تحلیل نمودن برای درک و هضم مسایل و ماندگاری آن در ذهن دارای معنا و مفهوم می باشد.
به طوری که حتی کلمه ی خوردن در اصطلاح غذا خوردن از جهت خورد نمودن غذا جهت هضم آن مرتبط با مفهوم مطلب فوق می باشد.
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم fact
📌 این ریشه، معادل "made" و "done" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "made" یا "done" مربوط هستند.
... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال:
🔘 fact: something that is made or exists as a result of reality
🔘 factual: based on actual facts, representing what is done or proven
🔘 factory: a place where things are made in large quantities using machines and labor
🔘 manufacture: to make something through industrial processes
🔘 artifact: an object made by human hands, often of historical or cultural significance
🔘 satisfaction: the feeling that something has been done to fulfill expectations
🔘 factor: an element or contributor that influences an outcome
🔘 petrifaction: the process of turning organic material into stone
🔘 malefactor: a wrongdoer or person who commits harmful actions
🔘 benefactor: someone who does good or provides support for others
🔘 stupefaction: the state of being stunned or amazed, making someone unable to react or think clearly
تو حسابداری وقتی مطالبات یک شرکت نزد بانک فروخته میشه ( تنزیل ) بهش میگن factor شده
1. عامل 2. ضریب 3. درجه. میزان 4. کارگزار. نماینده. مباشر 5. حق العمل کار. دلال 6. خریدار دین. دین خر
مثال:
a causative factor
یک عامل سببی
( در معنای فعلی ) لحاظ کردن
عامل، عاملی
مثال: One of the factors contributing to his success was hard work.
یکی از عواملی که به موفقیت او کمک کرد، کار سخت بود.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
factor 2 ( n ) =a number that divides into another number exactly, e. g. 1, 2, 3, 4, 6, and 12 are the factors of 12. factorize ( v ) =to express a number in terms of its factors, factorization ( n ) factor 1 ( n ) ( f�ktər ) =one of several things that cause or influence sth, e. g. economic factors. the key factor.
در ریاضیات به معنای "ضریب" و در حوزه های دیگر به معنای "عامل" یا "موءلفه" می باشد
بطور مثال: There are four factors of 15, i. e, 1, 3, 5 and 15
The rise in crime is mainly due to social and economic factors.
افزایش جرم و جنایت به طور عمده ناشی از عوامل اقتصادی و اجتماعی است
به معنای ویژگی و شاخصه هم میشه
عامل
مؤلفه
سازه
عامل سازنده
عامل - فاکتور
When you plan to immigrate, you better consider the country's weather. Because Weather is a big factor
آب و هوا عامل خیلی مهمیه
لحاظ کردن
میزان
مقدار
اندازه
هم می شود
ریزسازه، سازه، خمیرمایه، بنمایه، دستمایه
معیار - عامل
?What factors are important to you on deciding a university to attend
چه معیارهایی برات مهمه برای تصمیم گیری روی اینکه چه دانشگاهی بری؟
factor ( ریاضی )
واژه مصوب: عامل 2
تعریف: چندجملهای یا عددی که چندجملهای یا عدد مفروضی بر آن بخشپذیر باشد
موضوع، مورد
Detail
Feature
characteristic
Facet
Aspect
Part
Things
عامل
سازگر، سازه
Factor in= take in to account
به حساب آوردن
A trait to deceive which is a self ego lost factor
یک ویژگی برای فریب دادن که یک عامل از دست رفته خود فرد است
Be a power factor
�� It's not good for me to slap my pain
عامل قدرت شغلت باش
سیلی زدن من دردش برات خوب نیست
شاخص و معیار
( ریاضیات ) شمارنده ( مثلا اعداد ۱و۲و۳و۴و۶و۱۲ شمارنده های عدد۱۲ هستند )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)