factitive

/ˈfæktɪtɪv//ˈfæktɪtɪv/

معنی: مصنوعی، ساختگی، صوری، دروغی، وانمود کننده، بهانه کننده، غیر طبیعی
معانی دیگر: (دستور زبان ـ وابسته به فعلی که متمم مفعول بی واسطه ی آن اسم یا ضمیر یا صفت بوده و حاکی از انجام کار یا دستور است) فعل کنش نمود (مثلا در این جمله : پیراهن زنانه را کوتاه بکن ! !make the dress short و یا: او را به سمت شهردار انتخاب کن ! elect him !mayor)

جمله های نمونه

1. The article introduces the common uses of adjectives in writings in classical Chinese and emphatically analyzes the special uses like flexible, factitive and desiderative uses.
[ترجمه گوگل]این مقاله کاربردهای متداول صفت‌ها در نوشته‌های چینی کلاسیک را معرفی می‌کند و کاربردهای ویژه مانند کاربردهای انعطاف‌پذیر، واقعی و دلخواه را به طور قاطع تحلیل می‌کند
[ترجمه ترگمان]این مقاله کاربرد متداول صفات در نوشته های چینی کلاسیک را معرفی می کند و با تاکید بر استفاده خاص از صفات خاص مانند انعطاف پذیر، factitive و desiderative استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This paper focuses on the grammar character of the special words in factitive sentence, and points out that the developing of the causative words form a continuum.
[ترجمه گوگل]این مقاله بر خصوصیات دستوری کلمات خاص در جمله های واقعی تمرکز می کند و به این نکته اشاره می کند که توسعه کلمات علّی یک پیوستار را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]این مقاله بر روی شخصیت گرامر کلمات ویژه در جمله factitive تمرکز می کند و اشاره می کند که توسعه کلمات سببی یک زنجیره را شکل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Because its are located, the Party member leads a cadre positional characteristic, firm establish somewhat factitive career outlook is very fundamental.
[ترجمه گوگل]از آنجا که در آن واقع شده است، عضو حزب منجر به یک ویژگی موقعیت کادر، استوار ایجاد چشم انداز حرفه ای تا حدودی واقعی بسیار اساسی است
[ترجمه ترگمان]از آنجا که محل استقرار آن ها مشخص است، عضو حزب یک ویژگی موقعیت مکانی را رهبری می کند، شرکت تا حدودی دیدگاه شغلی نسبتا fundamental را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The 2nd, the government is in economic growth somewhat factitive, can raise long-term economic increase rate through governmental intervention.
[ترجمه گوگل]دوم، دولت در رشد اقتصادی تا حدودی واقعی است، می تواند نرخ افزایش اقتصادی بلندمدت را از طریق مداخله دولت افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]دوم اینکه، دولت تا حدودی با رشد اقتصادی مواجه است، می تواند نرخ رشد اقتصادی بلند مدت از طریق مداخله دولتی را افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Unemployed problem is a domain that the market is out of order, also be finance ought to somewhat factitive a domain.
[ترجمه گوگل]مشکل بیکار دامنه ای است که بازار از نظم خارج شده است، همچنین باید حوزه مالی تا حدودی واقعی باشد
[ترجمه ترگمان]مشکل بیکاری، حوزه ای است که بازار خارج از نظم است، همچنین باید در حوزه مالی تا حدی factitive باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مصنوعی (صفت)
accrete, artificial, false, sophisticated, dummy, feigned, artful, forged, made-up, factitious, factitive, postiche, nonrepresentational

ساختگی (صفت)
artificial, false, dummy, bogus, make-believe, fictitious, apocryphal, fictional, phony, phoney, made-up, fictive, factitious, factitive

صوری (صفت)
exterior, formal, simulated, superficial, ostensible, nominal, simulative, factitious, factitive

دروغی (صفت)
sham, factitious, factitive

وانمود کننده (صفت)
factitious, factitive

بهانه کننده (صفت)
factitious, factitive

غیر طبیعی (صفت)
preposterous, sophisticated, uncanny, supernatural, factitious, factitive, unnatural, subnormal, preternatural

انگلیسی به انگلیسی

• causing, bringing about; active as a cause, effective in producing an outcome

پیشنهاد کاربران

بپرس