factional

/ˈfækʃənəl//ˈfækʃnəl/

دسته ای، حزبی، مبنی بردسته بندی یاتوطئه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: factionalism (n.), factionalist (n.)
• : تعریف: of or relating to a faction.

جمله های نمونه

1. The press, too, was irresponsible and factional, given to vitriolic personal attacks and political character assassination.
[ترجمه گوگل]مطبوعات نیز غیرمسئولانه و جناحی بودند و به حملات شخصی شدید و ترور شخصیت سیاسی دست زدند
[ترجمه ترگمان]مطبوعات نیز غیر مسئولانه و جناحی بودند، با توجه به حملات شخصی تند و تند به ترور و ترور شخصیت های سیاسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Nevertheless the Republicans, plagued by continuing factional disputes over strategy, tactics and supply, proved unable to recapture lost territory.
[ترجمه گوگل]با این وجود، جمهوری خواهان، که از ادامه اختلافات جناحی بر سر استراتژی، تاکتیک ها و عرضه رنج می بردند، ثابت کردند که قادر به بازپس گیری قلمرو از دست رفته نیستند
[ترجمه ترگمان]با وجود این، جمهوری خواهان، که بواسطه ادامه اختلافات جناحی در مورد استراتژی، تاکتیک و تدارکاتی، گرفتار شده بودند، نتوانستند قلمرو خود را بازپس بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Single-issue, factional politics has split apart the parties' traditional coalitions.
[ترجمه گوگل]سیاست های تک موضوعی و جناحی، ائتلاف های سنتی احزاب را از هم جدا کرده است
[ترجمه ترگمان]مساله تک مساله و جناحی باعث از بین رفتن ائتلاف سنتی احزاب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. North Korea may descend into factional in - fighting.
[ترجمه گوگل]کره شمالی ممکن است وارد درگیری های جناحی شود
[ترجمه ترگمان]کره شمالی ممکن است در جنگ جناحی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The party was riven with factional fighting.
[ترجمه گوگل]حزب پر از درگیری های جناحی بود
[ترجمه ترگمان]حزب از دعوای factional شکافته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Factional infighting have weaken the party structure.
[ترجمه گوگل]درگیری های درونی جناحی ساختار حزب را تضعیف کرده است
[ترجمه ترگمان]درگیری داخلی باعث تضعیف ساختار حزب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Persons engaging in factional activities should be re - educated and their leaders opposed.
[ترجمه گوگل]افرادی که در فعالیت های جناحی شرکت می کنند باید دوباره آموزش ببینند و رهبران آنها مخالفت کنند
[ترجمه ترگمان]افراد درگیر در فعالیت های جناحی باید دوباره آموزش دیده و رهبرانشان با آن مخالفت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Will they support the transfer of factional ringleaders or not?
[ترجمه گوگل]آیا از انتقال سران جناحی حمایت خواهند کرد یا خیر؟
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها از انتقال رهبران جناحی پشتیبانی می کنند یا خیر؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Factional politics has failed utterly to deal with these problems.
[ترجمه گوگل]سیاست جناحی در مقابله با این مشکلات کاملاً شکست خورده است
[ترجمه ترگمان]سیاست Factional در مقابله با این مشکلات شکست خورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Presently, some scientific research personnel are involved in factional and pay little no attention to research.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر برخی از پرسنل علمی پژوهشی درگیر جناحی هستند و توجه چندانی به پژوهش ندارند
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، برخی از پرسنل تحقیقات علمی درگیر جناحی هستند و توجهی به تحقیق نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What if a factional ringleader refuses to be transferred?
[ترجمه گوگل]اگر یکی از سرکردگان جناح از انتقال امتناع کند چه؟
[ترجمه ترگمان]چه می شد اگر رهبر فرقه ای از انتقال آن امتناع کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. First, they cling to their old factional mentality and are politically subversive agitating against the Party.
[ترجمه گوگل]اول، آنها به ذهنیت جناحی قدیمی خود چسبیده اند و از نظر سیاسی براندازانه علیه حزب تحریک می کنند
[ترجمه ترگمان]اول اینکه، آن ها به طرز تفکر فرقه ای قدیمی خود چسبیده اند و از نظر سیاسی برای تحریک حزب تحریک شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Those who still engage in factional activities are a minority.
[ترجمه گوگل]کسانی که هنوز فعالیت های جناحی دارند در اقلیت هستند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که هنوز در فعالیت های جناحی شرکت می کنند، اقلیت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The latest factional violence follows warnings from some observers that the country is in danger of slipping into a "mobocracy".
[ترجمه گوگل]آخرین خشونت جناحی به دنبال هشدار برخی از ناظران مبنی بر اینکه کشور در خطر لغزش به سمت "موبوکراسی" است، رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]آخرین خشونت جناحی عبارتند از هشدارهایی از برخی ناظران مبنی بر اینکه کشور در خطر لغزش به \"mobocracy\" قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to a faction; characterized by factions, composed of small partisan groups
factional means caused by or relating to factions.

پیشنهاد کاربران

حزبی. جناحی
مثال:
Factional differences, personal differences, and political differences should definitely not interfere [in your decisions].
اختلافهای حزبی و جناحی، اختلافهای شخصی، و اختلافهای سیاسی قطعا نباید در تصمیم هایتان دخالت داشته باشد.
جناحی

بپرس