facilitator

جمله های نمونه

1. The teacher acts as a facilitator of learning.
[ترجمه محسن رافی خداپرست] معلم یک تسهیل گر ( کارگشای ) یادگیری است.
|
[ترجمه گوگل]معلم به عنوان تسهیل کننده یادگیری عمل می کند
[ترجمه ترگمان]معلم به عنوان تسهیل کننده یادگیری عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I see my role as that of a facilitator, enabling other people to work in the way that suits them best.
[ترجمه گوگل]من نقش خود را به‌عنوان یک تسهیل‌کننده می‌بینم، که به دیگران امکان می‌دهم به روشی که برایشان مناسب است، کار کنند
[ترجمه ترگمان]من نقش خود را به عنوان تسهیل کننده امور می دانم و افراد دیگر را قادر می سازد تا به شیوه ای که مناسب آن ها است کار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The group has a paid facilitator, and members receive a small honorarium on the principle that their time is valued.
[ترجمه گوگل]این گروه یک تسهیل کننده پولی دارد و اعضا بر اساس این اصل که وقتشان ارزش دارد، یک حق الزحمه کوچک دریافت می کنند
[ترجمه ترگمان]این گروه یک تسهیل کننده حقوق دارد و اعضا براساس این اصل که زمان آن ها ارزشمند است کمک هزینه کوچکی دریافت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Taylor was the epitome of the leader as facilitator.
[ترجمه گوگل]تیلور مظهر رهبر به عنوان تسهیل کننده بود
[ترجمه ترگمان]تیلور مظهر رهبر به عنوان تسهیل کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Facilitator to other staff to enable them to undertake initiatives. .
[ترجمه گوگل]تسهیلگر برای سایر کارکنان تا آنها را قادر به انجام ابتکارات کند
[ترجمه ترگمان]به پرسنل دیگر مراجعه کنید تا آن ها را قادر به انجام ابتکار بکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Moreover, drama activity is also a particularly powerful facilitator for pupils with special educational needs.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، فعالیت نمایشی همچنین یک تسهیل کننده قوی ویژه برای دانش آموزان با نیازهای آموزشی ویژه است
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، فعالیت درام همچنین یک تسهیل کننده قدرتمند برای دانش آموزان با نیازهای تحصیلی خاص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The facilitator duly notes each comment, then asks your group to process and synthesize what you have heard.
[ترجمه گوگل]تسهیل کننده هر نظر را به درستی یادداشت می کند، سپس از گروه شما می خواهد آنچه را که شنیده اید پردازش و ترکیب کند
[ترجمه ترگمان]تسهیل گر به موقع هر اظهار نظر را یادداشت می کند، سپس از گروه شما می خواهد که آنچه را که شنیده باشید، تولید و تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The mediator merely functions as a facilitator and has no legal power to force the parties to accept these suggestions.
[ترجمه گوگل]میانجی صرفاً به عنوان یک تسهیل کننده عمل می کند و هیچ قدرت قانونی برای وادار کردن طرفین به پذیرش این پیشنهادات ندارد
[ترجمه ترگمان]میانجی صرفا به عنوان تسهیل کننده عمل می کند و هیچ قدرت قانونی ندارد که احزاب را وادار به قبول این پیشنهادها کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. An outside facilitator could help them examine and redesign their actions just as a tennis coach might do.
[ترجمه گوگل]یک تسهیل کننده خارجی می تواند به آنها کمک کند تا اقدامات خود را بررسی و طراحی مجدد کنند، درست مانند یک مربی تنیس
[ترجمه ترگمان]یک تسهیل کننده خارجی می تواند به آن ها در بررسی و طراحی مجدد عملکرد آن ها به عنوان یک مربی تنیس کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A legal facilitator cautions us that we may engage in a civil-disobedience action and that the police may arrest us.
[ترجمه گوگل]یک تسهیل کننده قانونی به ما هشدار می دهد که ممکن است در یک اقدام نافرمانی مدنی شرکت کنیم و پلیس ممکن است ما را دستگیر کند
[ترجمه ترگمان]یک تسهیل کننده قانونی به ما هشدار می دهد که ممکن است در یک اقدام نافرمانی مدنی شرکت کنیم و پلیس ممکن است ما را دستگیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Here the facilitator and originator jointly select a group of experts within the organization to review the idea.
[ترجمه گوگل]در اینجا تسهیل کننده و مبتکر به طور مشترک گروهی از کارشناسان را در سازمان برای بررسی ایده انتخاب می کنند
[ترجمه ترگمان]در اینجا تسهیل کننده و originator به طور مشترک گروهی از متخصصان را در سازمان انتخاب می کنند تا ایده را مرور کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. However, the role of facilitator can only be successful if others perceive training as important.
[ترجمه گوگل]با این حال، نقش تسهیل گر تنها زمانی می تواند موفق باشد که دیگران آموزش را مهم بدانند
[ترجمه ترگمان]با این حال، اگر دیگران آموزش را مهم ببینند، نقش تسهیل کننده فقط می تواند موفق باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. MC : Is a gallery owner facilitator or an artist - user?
[ترجمه گوگل]MC: آیا یک گالری دار تسهیل کننده است یا یک هنرمند - کاربر؟
[ترجمه ترگمان]MC: یک facilitator صاحب گالری یا یک هنرمند - کاربر؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The facilitator presentsand gives a further explanation if needed.
[ترجمه گوگل]مجری ارائه می دهد و در صورت نیاز توضیح بیشتری می دهد
[ترجمه ترگمان]تسهیل گر می تواند توضیح بیشتری در صورت نیاز بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• person or thing which promotes, expeditor

پیشنهاد کاربران

تسهیل کننده، کمک رسان، گره گشا، راهگشا، گشاینده
facilitator
راهگشا
هماهنگ کننده
میانجی
a person or thing that makes an action or process easy or easier.
"a true educator acts as a facilitator of learning"
پشتیبان درسی
همیار
کار چاق کُن
مشاور
آسان ساز

مجری - کسی که کاری را اجرا می کند. مثلا مجریان آموزش و پرورش ( Education facilitators )
مدیریت کننده
تسهیل کننده
ناظم - هماهنگ کننده - مجری - کارگردان - مدیر صحنه - راهنما - راهبر
لیدر
( تنها ترجمه لیدر در زبان فارسی رهبر است که رهبر در زبان فارسی از جایگاه ادبی و تاریخی خود خارج شده و هیچ گزینه ای شامل راهبری یا راهنمایی ( خالی از سروری و سالاری و فرماندهی و تسلط بر جمع ) را پوشش نمی دهد. در حالی که عبارت لیدر در برخی از مفاهیم و معانی فقط راهنمایی و راهبری را پوشش می دهد و بخصوص در این کانتکست خاص، لیدر هیچ گونه نقش تسلط و ارشدیت بر جمع را ندارد و مانند تور لیدر و Cheerleader فقط هماهنگ کنندۀ فعالیت های گروه است. بویژه اینکه رهبر یا لیدر در این مفهوم خاص جایگزین facilitator نقش پذیرفته شدن اختیاری دارد و گروه بصورت داوطلبانه و بدون شرط ارشدیت نقش راهبری و هدایت کنندگی لیدر - رهبر را می پذیرند. این خارج شدن عبارات از بار معنایی اصلی خود یکی از مشکلات ادبیات فارسی است که جایگزینی عبارات و یافتن مترادف های مناسب برای عبارات خارجی را مشکل ساخته است. بخاطر کاربری انحصاری عبارت ناظم در زبان فارسی، همین مشکل عیناً در مورد کاربرد عبارت ناظم که بهترین گزینه برای جایگزینی facilitator در زبان فارسی است نیز صادق است. )
...
[مشاهده متن کامل]

کارگشا
به نوعی مدرس یا آموزش دهنده نیز معنی می دهد
زمینه ساز
تسهیل گر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس