facet

/ˈfæsət//ˈfæsɪt/

معنی: منظر، بند، شکل، صورت کوچک، سطح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی
معانی دیگر: (هریک از سطوح تراشیده شده و صاف جواهر مثلا سطوح الماس) تراش، سطح، پخ، (شخصیت و موضوع و غیره) جنبه، رخه، چهرک، سیما، رویه، (جواهر و سنگ و غیره) تراش دار کردن، چند وجهی کردن، دارای سطوح مختلف کردن، چند بر کردن، پهلو، طرف، سو، پهنک، ضلع، بر، وجه، (سطح صاف روی استخوان یا اندام بدن) رویه، تختی، (معماری ـ هریک از برهای یک ستون یا پایه ی چندبر) ستون بر، سطوح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی، تراش، مفصل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one of the small, flat, polished faces of a cut gemstone.
مترادف: bezel

- The many facets of this diamond make it sparkle in the light.
[ترجمه مهشید] جنبه های زیاد این الماس باعث درخشش آن در نور میشود.
|
[ترجمه mahla] تراش های زیاد این الماس باعث درخشیدن آن در نور میشود
|
[ترجمه گوگل] وجوه متعدد این الماس باعث درخشش آن در نور می شود
[ترجمه ترگمان] بسیاری از جنبه های این الماس باعث درخشش نور در نور می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an angle, aspect, or phase, as of a problem or situation.
مترادف: angle, aspect, side
مشابه: element, part, phase

- She shows different facets of her personality in different contexts.
[ترجمه گوگل] او جنبه های مختلف شخصیت خود را در زمینه های مختلف نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] او جنبه های مختلفی از شخصیت خود را در زمینه های مختلف نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Poverty is only one facet of the problem of homelessness.
[ترجمه گوگل] فقر تنها یک جنبه از مشکل بی خانمانی است
[ترجمه ترگمان] فقر تنها یک جنبه از مشکل بی خانمانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: one of the corneal divisions in a compound eye, as in an insect.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: facets, faceting, faceted
مشتقات: faceted (facetted) (adj.)
• : تعریف: to create facets on.
مشابه: bevel, cut, truncate

جمله های نمونه

1. facet theory
(روانشناسی) نظریه ی رویه ها

2. He has travelled extensively in China, recording every facet of life.
[ترجمه گوگل]او سفرهای زیادی به چین داشته و تمام جنبه های زندگی را ثبت کرده است
[ترجمه ترگمان]او به طور گسترده در چین سفر کرده است و هر جنبه از زندگی را ثبت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The caste system shapes nearly every facet of Indian life.
[ترجمه گوگل]نظام کاست تقریباً تمام جنبه های زندگی هندی را شکل می دهد
[ترجمه ترگمان]نظام طبقاتی تقریبا هر جنبه از زندگی هند را شکل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Now let's look at another facet of the problem.
[ترجمه گوگل]حال بیایید جنبه دیگری از مشکل را بررسی کنیم
[ترجمه ترگمان]حال بیایید به جنبه دیگری از مشکل نگاه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The report examines every facet of the prison system.
[ترجمه گوگل]این گزارش تمام جنبه های سیستم زندان را بررسی می کند
[ترجمه ترگمان]این گزارش هر جنبه از سیستم زندان ها را بررسی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There is a second equally important facet of the refugee question which has also been underrated.
[ترجمه گوگل]وجه دوم به همان اندازه مهم در مسئله پناهندگان وجود دارد که آن نیز دست کم گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]یک وجه مساوی دوم از مساله پناهندگان وجود دارد که دست کم گرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Every facet of daily life was subject to a set of rigid institutional controls and physical sanctions entirely new to human experience.
[ترجمه گوگل]هر جنبه ای از زندگی روزمره تحت مجموعه ای از کنترل های سازمانی سفت و سخت و تحریم های فیزیکی کاملاً جدید برای تجربه بشر بود
[ترجمه ترگمان]هر جنبه از زندگی روزمره در معرض مجموعه ای از کنترل های نهادی سخت و تحریم های فیزیکی کاملا جدید به تجربه انسانی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But this particular facet is outside the sphere of the regulating authority.
[ترجمه گوگل]اما این جنبه خاص خارج از حوزه مرجع تنظیم کننده است
[ترجمه ترگمان]اما این جنبه خاص خارج از حوزه تنظیم قانون گذاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Virtually every facet of monastic life was regulated either by the hour-glass or sundial; later by the clock.
[ترجمه گوگل]تقریباً تمام جنبه های زندگی رهبانی یا با ساعت شنی یا ساعت آفتابی تنظیم می شد بعد از ساعت
[ترجمه ترگمان]تقریبا هر جنبه از زندگی رهبانی با ساعت آفتابی یا ساعت آفتابی تنظیم می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This process of analysis into facets is called facet analysis, and the resultant classification is termed a faceted classification.
[ترجمه گوگل]این فرآیند تجزیه و تحلیل به صورت‌ها، تحلیل وجهی نامیده می‌شود و طبقه‌بندی حاصل، طبقه‌بندی وجهی نامیده می‌شود
[ترجمه ترگمان]این فرآیند تحلیل به جنبه ها، تحلیل وجه نامیده می شود و طبقه بندی حاصل یک طبقه بندی چند جانبه نامیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This anthropocentric view and attitude is one facet of what is frequently identified as the realism of the fabliaux.
[ترجمه گوگل]این دیدگاه و نگرش انسان‌محور یکی از جنبه‌های چیزی است که اغلب به عنوان واقع‌گرایی افسانه‌ها شناخته می‌شود
[ترجمه ترگمان]این دیدگاه anthropocentric و نگرش یک جنبه از آن چیزی است که اغلب به عنوان واقع گرایی of شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Rabo owns an independent facilities management firm, Facet, which will run the network should it win the bid.
[ترجمه گوگل]Rabo صاحب یک شرکت مستقل مدیریت امکانات به نام Facet است که در صورت برنده شدن در مناقصه، شبکه را اداره خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]Rabo مالک یک شرکت مدیریت امکانات مستقل به نام facet است که این شبکه باید در مناقصه شرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Each facet of Nizan's cultural production evidently needs to be contextualised precisely.
[ترجمه گوگل]هر وجهی از تولید فرهنگی نیزن آشکارا نیاز به زمینه سازی دقیق دارد
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که هر جنبه از تولید فرهنگی Nizan به طور دقیق نیاز به contextualised دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Every facet of the signal can be studied at leisure, including amplitude, frequency, phase and detailed time dependence.
[ترجمه گوگل]هر جنبه ای از سیگنال را می توان در اوقات فراغت مطالعه کرد، از جمله دامنه، فرکانس، فاز و وابستگی دقیق به زمان
[ترجمه ترگمان]هر جنبه ای از سیگنال می تواند در اوقات فراغت، شامل دامنه، فرکانس، فاز و وابستگی زمانی دقیق مورد مطالعه قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منظر (اسم)
countenance, face, physiognomy, sight, appearance, aspect, phantom, perspective, image, facet, visage, phase, guise, spectrum, facies, fantom

بند (اسم)
fit, article, articulation, joint, link, bind, bond, clause, provision, snare, segment, levee, facet, hinge, line, dyke, dike, paragraph, dam, wristband, tie, frenum, clamp, binder, sling, fastening, manacle, weir, canto, ligation, commissure, ligature, noose, facia, fascia, funiculus, joggle, holdback, holdfast, internode, ligament, proviso, stanza, trawl

شکل (اسم)
likeness, figure, form, image, facet, rank, formation, shape, configuration, hue, gravure, vignette, medal, schema, shekel

صورت کوچک (اسم)
facet

سطح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی (اسم)
facet

تخصصی

[زمین شناسی] تراش، رویه ای از سنگ که در مقابل وزش باد قرار گرفته و فرسوده و صیقلی شده باشد عدسی. یکی از واحدهای بینایی چشم مرکب در سطح اماتیدی

انگلیسی به انگلیسی

• one of the cut and polished surfaces of a gemstone; aspect, side (i.e. of a situation)
cut and polish the surface of a gemstone, cut facets on a gemstone
a facet of something is a part or aspect of it.
the facets of a stone are the flat surfaces on its outside.

پیشنهاد کاربران

وجه، بُعد. سطوح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی، تراش
مثال:
Business, education, and many other facets of society
تجارت، آموزش و پرورش، و بسیاری دیگر از وجوه {و ابعاد} جامعه
facet 2 ( n ) =one of the flat sides of a jewel
facet
facet 1 ( n ) ( f�sət ) =a particular part or aspect of sth, e. g. Now let's look at another facet of the problem. the many facets of rural life.
facet
Noun
جنبه - منظر - وجه
[فَسِت]
:SYN
aspect - side
. . .
?What are the purported benefits
People point toward a variety of benefits to semen retention, such as
Mental
...
[مشاهده متن کامل]

▪️ more confidence and self - control
▪️ less anxiety and depression
▪️ increased motivation
better memory, concentration, and overall▪️ cognitive function
Physical
▪️ greater vitality
▪️ increased muscle growth
▪️ thicker hair, deeper voice
▪️ improved sperm quality
Spiritual
▪️ deeper relationships
▪️ stronger life force
▪️ better overall happiness
?Is there any research to support this
It’s a complicated, ⭐multifaceted topic⭐, and research is lacking. Not having enough research doesn’t mean all claims are false, though
It does mean that additional research and longer - term studies are needed to reach firm conclusions about specific claims

جنبه
جنبه های ابتدایی a primary facet
دید!!
دید اجمالی
a primary facet
وجوه، جنبه، لحاظ
مترادف = aspect
He has travelled extensively in China, recording every facet of life.
او به طور مکرر سفرهای زیادی به چین داشته و تمام وجوه زندگی را ثبت کرده است.
جنبه
Synonym:aspect
Example: It had many beneficial facets
مثال:آن جنبه های سود آور زیادی داشت
جنبه، وجهه
another facet of = جنبه دیگری از. . . .
​facet ( of something ) a particular part or aspect of something ( ibid )
( شخصیت و موضوع و غیره ) وجهه، زمینه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس