face up to

/feɪs ʌp tu//feɪs ʌp tuː/

1- با شجاعت روبرو شدن با 2- آگاه شدن و مقابله کردن با، همت کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to admit the existence of.
مترادف: acknowledge

(2) تعریف: to confront stoically and bravely.
مترادف: confront
متضاد: avoid
مشابه: come to grips with

جمله های نمونه

1. We must face up to our responsibilities and not try to get out of them.
[ترجمه رضا] ما باید مسیولیت هایمان را بپذیریمو نباید تلاش کنیم که از آنها خارج شویم. ( بر اساس کتاب advanced collocationصفحه ۱۶ )
|
[ترجمه گوگل]ما باید با مسئولیت های خود روبرو شویم و سعی نکنیم از آنها خارج شویم
[ترجمه ترگمان]ما باید با responsibilities روبرو شویم و سعی نکنیم از آن ها خارج شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We had to face up to the harsh realities of life sooner or later.
[ترجمه گوگل]دیر یا زود مجبور بودیم با واقعیت های سخت زندگی روبرو شویم
[ترجمه ترگمان]دیر یا زود باید با واقعیت های خشن زندگی روبرو می شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He must face up to the fact that he is no longer young.
[ترجمه گوگل]او باید با این واقعیت روبرو شود که دیگر جوان نیست
[ترجمه ترگمان]باید با این حقیقت روبرو شود که دیگر جوان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She had to face up to the fact that he was guilty.
[ترجمه گوگل]او باید با این واقعیت روبرو می شد که او گناهکار است
[ترجمه ترگمان]باید با این حقیقت روبرو می شد که او گناهکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When is she going to face up to her responsibilities?
[ترجمه گوگل]او چه زمانی قرار است با مسئولیت های خود روبرو شود؟
[ترجمه ترگمان]کی می خواد با مسئولیت های خودش رو به رو بشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was not man enough to face up to his responsibility.
[ترجمه گوگل]او آنقدر مرد نبود که بتواند مسئولیتش را بپذیرد
[ترجمه ترگمان]او به اندازه کافی مرد نبود که بتواند با مسئولیت خود روبرو شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She's finding it difficult to face up to the possibility of an early death.
[ترجمه گوگل]مواجه شدن با احتمال مرگ زودرس برای او دشوار است
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن مواجهه با احتمال یک مرگ زودرس مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He seems unwilling to face up to his responsibilities as a father.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او تمایلی به رویارویی با مسئولیت های خود به عنوان پدر ندارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که او تمایلی به مواجه شدن با مسئولیت های خود به عنوان یک پدر ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She had to face up to the fact that she would never walk again.
[ترجمه گوگل]او باید با این واقعیت روبرو می شد که دیگر هرگز راه نخواهد رفت
[ترجمه ترگمان]باید با این واقعیت روبرو می شد که دیگر هرگز راه نمی رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We are ruined, and must face up to the fact.
[ترجمه گوگل]ما تباه شده ایم و باید با این واقعیت روبرو شویم
[ترجمه ترگمان]ما نابود شدیم و باید با حقیقت روبرو شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He had to face up to his own inadequacies as a father.
[ترجمه گوگل]او باید با نارسایی های خود به عنوان پدر روبرو می شد
[ترجمه ترگمان]او باید به عنوان یک پدر با پدر و مادرش روبرو می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She's going to have to face up to the fact that he's not going to marry her.
[ترجمه گوگل]او باید با این واقعیت روبرو شود که او قرار نیست با او ازدواج کند
[ترجمه ترگمان]او باید با این واقعیت روبرو شود که قرار نیست با او ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He wasn't man enough to face up to his responsibilities.
[ترجمه گوگل]او آنقدر مرد نبود که بتواند مسئولیت هایش را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]او به اندازه کافی مرد نبود که با مسئولیت های خودش مواجه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was forced to face up to a few unwelcome truths about her family.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد با چند حقیقت ناخواسته در مورد خانواده اش روبرو شود
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود به چند تا حقایق ناخوشایند در مورد خانواده اش نگاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You have to face up to your responsibilities.
[ترجمه گوگل]شما باید با مسئولیت های خود روبرو شوید
[ترجمه ترگمان]باید با مسئولیت خودت روبرو بشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• accept the fact that, meet something or someone without shrinking

پیشنهاد کاربران

*** مواجه شدن یا پذیرفتن یک وضعیت ناخوشایند، واقعیت یا حقیقت به صورت مستقیم
*** این عبارت اغلب برای تشویق کسی به مواجه شدن با یک وضعیت دشوار یا چالش برانگیز به جای اجتناب از آن استفاده می شود. این عبارت بر اهمیت شجاعت و مسئولیت پذیری تأکید دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف: Confront, tackle, address
متضاد: Avoid, ignore, evade
مثال؛
"He needs to face up to the fact that he's not getting the job. "
"It's time to face up to your responsibilities and take action. "
"They finally faced up to their financial problems and sought help. "

شجاعت به خرج دادن، رویارو شدن، کم نیاوردن
مواجه شدن
روبرو شدن
پذیرفتن یک مشکل و واقعیت و کنار آمدن با آن.
مواجه شدن
پذیرفتن واقعیت و روبرو شدن با ان

بپرس