• (1)تعریف: to admit the existence of. • مترادف: acknowledge
• (2)تعریف: to confront stoically and bravely. • مترادف: confront • متضاد: avoid • مشابه: come to grips with
جمله های نمونه
1. We must face up to our responsibilities and not try to get out of them.
[ترجمه رضا] ما باید مسیولیت هایمان را بپذیریمو نباید تلاش کنیم که از آنها خارج شویم. ( بر اساس کتاب advanced collocationصفحه ۱۶ )
|
[ترجمه گوگل]ما باید با مسئولیت های خود روبرو شویم و سعی نکنیم از آنها خارج شویم [ترجمه ترگمان]ما باید با responsibilities روبرو شویم و سعی نکنیم از آن ها خارج شویم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. We had to face up to the harsh realities of life sooner or later.
[ترجمه گوگل]دیر یا زود مجبور بودیم با واقعیت های سخت زندگی روبرو شویم [ترجمه ترگمان]دیر یا زود باید با واقعیت های خشن زندگی روبرو می شدیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He must face up to the fact that he is no longer young.
[ترجمه گوگل]او باید با این واقعیت روبرو شود که دیگر جوان نیست [ترجمه ترگمان]باید با این حقیقت روبرو شود که دیگر جوان نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She had to face up to the fact that he was guilty.
[ترجمه گوگل]او باید با این واقعیت روبرو می شد که او گناهکار است [ترجمه ترگمان]باید با این حقیقت روبرو می شد که او گناهکار است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. When is she going to face up to her responsibilities?
[ترجمه گوگل]او چه زمانی قرار است با مسئولیت های خود روبرو شود؟ [ترجمه ترگمان]کی می خواد با مسئولیت های خودش رو به رو بشه؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He was not man enough to face up to his responsibility.
[ترجمه گوگل]او آنقدر مرد نبود که بتواند مسئولیتش را بپذیرد [ترجمه ترگمان]او به اندازه کافی مرد نبود که بتواند با مسئولیت خود روبرو شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She's finding it difficult to face up to the possibility of an early death.
[ترجمه گوگل]مواجه شدن با احتمال مرگ زودرس برای او دشوار است [ترجمه ترگمان]پیدا کردن مواجهه با احتمال یک مرگ زودرس مشکل است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He seems unwilling to face up to his responsibilities as a father.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او تمایلی به رویارویی با مسئولیت های خود به عنوان پدر ندارد [ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که او تمایلی به مواجه شدن با مسئولیت های خود به عنوان یک پدر ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. She had to face up to the fact that she would never walk again.
[ترجمه گوگل]او باید با این واقعیت روبرو می شد که دیگر هرگز راه نخواهد رفت [ترجمه ترگمان]باید با این واقعیت روبرو می شد که دیگر هرگز راه نمی رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. We are ruined, and must face up to the fact.
[ترجمه گوگل]ما تباه شده ایم و باید با این واقعیت روبرو شویم [ترجمه ترگمان]ما نابود شدیم و باید با حقیقت روبرو شویم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He had to face up to his own inadequacies as a father.
[ترجمه گوگل]او باید با نارسایی های خود به عنوان پدر روبرو می شد [ترجمه ترگمان]او باید به عنوان یک پدر با پدر و مادرش روبرو می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. She's going to have to face up to the fact that he's not going to marry her.
[ترجمه گوگل]او باید با این واقعیت روبرو شود که او قرار نیست با او ازدواج کند [ترجمه ترگمان]او باید با این واقعیت روبرو شود که قرار نیست با او ازدواج کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He wasn't man enough to face up to his responsibilities.
[ترجمه گوگل]او آنقدر مرد نبود که بتواند مسئولیت هایش را انجام دهد [ترجمه ترگمان]او به اندازه کافی مرد نبود که با مسئولیت های خودش مواجه شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. She was forced to face up to a few unwelcome truths about her family.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد با چند حقیقت ناخواسته در مورد خانواده اش روبرو شود [ترجمه ترگمان]او مجبور بود به چند تا حقایق ناخوشایند در مورد خانواده اش نگاه کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. You have to face up to your responsibilities.
[ترجمه گوگل]شما باید با مسئولیت های خود روبرو شوید [ترجمه ترگمان]باید با مسئولیت خودت روبرو بشی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• accept the fact that, meet something or someone without shrinking
پیشنهاد کاربران
*** مواجه شدن یا پذیرفتن یک وضعیت ناخوشایند، واقعیت یا حقیقت به صورت مستقیم *** این عبارت اغلب برای تشویق کسی به مواجه شدن با یک وضعیت دشوار یا چالش برانگیز به جای اجتناب از آن استفاده می شود. این عبارت بر اهمیت شجاعت و مسئولیت پذیری تأکید دارد. ... [مشاهده متن کامل]
مترادف: Confront, tackle, address متضاد: Avoid, ignore, evade مثال؛ "He needs to face up to the fact that he's not getting the job. " "It's time to face up to your responsibilities and take action. " "They finally faced up to their financial problems and sought help. "