اسم ( noun )
• (1) تعریف: cloth made by weaving, knitting, or felting fibers.
• مترادف: cloth, material, textile
• مشابه: broadcloth, felt, knit
• مترادف: cloth, material, textile
• مشابه: broadcloth, felt, knit
- Cotton, silk, and wool are some fibers that are used to make fabric.
[ترجمه Asal] چیزی که نوشتید همش غلته good morning|
[ترجمه شان] پنبه، ابریشم، و پشم، از جمله الیافی هستند که برای تولید پارچه ، مورد استفاده قرار می گیرند.|
[ترجمه گوگل] پنبه، ابریشم و پشم برخی از الیافی هستند که برای تولید پارچه استفاده می شود[ترجمه ترگمان] پنبه، ابریشم و پشم برخی از فیبرها هستند که برای ساخت پارچه مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the nature or texture of such cloth.
• مترادف: material, weave
• مشابه: pile, texture
• مترادف: material, weave
• مشابه: pile, texture
• (3) تعریف: underlying structure; foundation.
• مترادف: basis, foundation
• مشابه: architecture, core, essence, frame, framework, substance
• مترادف: basis, foundation
• مشابه: architecture, core, essence, frame, framework, substance
- The Constitution forms the fabric of the U.S. government.
[ترجمه گوگل] قانون اساسی ساختار دولت ایالات متحده را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان] قانون اساسی پارچه دولت آمریکا را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قانون اساسی پارچه دولت آمریکا را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Has technology changed the fabric of our society?
[ترجمه گوگل] آیا فناوری ساختار جامعه ما را تغییر داده است؟
[ترجمه ترگمان] آیا تکنولوژی بافت جامعه ما را تغییر داده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آیا تکنولوژی بافت جامعه ما را تغییر داده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید