اسم ( noun )
• (1) تعریف: a short tale that teaches a moral lesson, often having animals as the main characters.
• مترادف: allegory, apologue, tale
• مشابه: fairy tale, folk tale, parable, story, yarn
• مترادف: allegory, apologue, tale
• مشابه: fairy tale, folk tale, parable, story, yarn
- Possibly the most famous fable by Aesop is "The Tortoise and the Hare."
[ترجمه گوگل] احتمالاً مشهورترین افسانه ازوپ "لاک پشت و خرگوش" است
[ترجمه ترگمان] احتمالا مشهورترین افسانه famous \"لاک پشت و خرگوش\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] احتمالا مشهورترین افسانه famous \"لاک پشت و خرگوش\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a fictitious story based on legend or myth.
• مترادف: folk tale, legend, story
• مشابه: allegory, myth, romance, yarn
• مترادف: folk tale, legend, story
• مشابه: allegory, myth, romance, yarn
- Did the Greeks really use the Trojan horse, or is that just a fable?
[ترجمه گوگل] آیا یونانیان واقعاً از اسب تروا استفاده می کردند یا این فقط یک افسانه است؟
[ترجمه ترگمان] آیا یونانی ها واقعا از اسب تروجان استفاده می کنند یا این فقط یک افسانه است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آیا یونانی ها واقعا از اسب تروجان استفاده می کنند یا این فقط یک افسانه است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a false account; lie.
• مترادف: falsehood, story, tale, untruth
• مشابه: cock-and-bull story, fairy tale, fib, fiction, fish story, whopper
• مترادف: falsehood, story, tale, untruth
• مشابه: cock-and-bull story, fairy tale, fib, fiction, fish story, whopper
- That story about his catching the touchdown pass in college is just one of his fables.
[ترجمه گوگل] این داستان در مورد گرفتن پاس تاچ داون در کالج تنها یکی از افسانه های اوست
[ترجمه ترگمان] اون داستان در مورد گرفتن توپ تو دانشگاه فقط یکی از his
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون داستان در مورد گرفتن توپ تو دانشگاه فقط یکی از his
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fables, fabling, fabled
مشتقات: fabler (n.)
حالات: fables, fabling, fabled
مشتقات: fabler (n.)
• : تعریف: to describe or recount as though true.
• مترادف: concoct, fabricate, invent
• مترادف: concoct, fabricate, invent