forefront

/ˈfɔːrˌfrənt//ˈfɔːfrʌnt/

معنی: جلو، صف جلو، جلودار
معانی دیگر: خط مقدم، جلوتر از همه، طلایه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the foremost position or portion.
مشابه: front, top

(2) تعریف: the most advanced or prominent position.
متضاد: rear
مشابه: front, lead, top

- in the forefront of her profession
[ترجمه گوگل] در خط مقدم حرفه اش
[ترجمه ترگمان] در خط مقدم حرفه او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. our company is in the forefront of space technology
شرکت ما از نظر فنون فضایی در صدر قرار دارد.

2. Education remains at the forefront of the state's planning.
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش همچنان در خط مقدم برنامه ریزی دولت قرار دارد
[ترجمه ترگمان]تحصیل در خط مقدم برنامه ریزی کشور باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They have been at the forefront of the campaign for political change.
[ترجمه گوگل]آنها در صف اول مبارزات انتخاباتی برای تغییر سیاسی بوده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها در خط مقدم کمپین تغییرات سیاسی بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was at the forefront of the pro-democracy campaign in the country.
[ترجمه گوگل]او در خط مقدم مبارزات دموکراسی خواهی در کشور بود
[ترجمه ترگمان]او در صف مقدم کمپین طرفدار دموکراسی در کشور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The company has always been at the forefront of science and technology.
[ترجمه گوگل]این شرکت همیشه در خط مقدم علم و فناوری بوده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت همواره در خط مقدم علم و فن آوری قرار داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was one of the politicians at/in the forefront of the campaign to free the prisoners.
[ترجمه گوگل]او یکی از سیاستمدارانی بود که در/صدر خط مقدم کمپین آزادی زندانیان بود
[ترجمه ترگمان]او یکی از سیاستمداران \/ در خط مقدم مبارزه برای آزاد کردن زندانیان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She came to the forefront as governor after the political change.
[ترجمه گوگل]او پس از تغییر سیاسی به عنوان فرماندار در خط مقدم قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]او به عنوان فرماندار پس از تغییر سیاسی وارد خط مقدم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Prison conditions have been pushed to the forefront of public debate.
[ترجمه گوگل]شرایط زندان در خط مقدم بحث عمومی قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]شرایط زندان به خط مقدم بحث های عمومی کشانده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Try to keep safety in the forefront of your mind at all times.
[ترجمه گوگل]سعی کنید همیشه ایمنی را در اولویت ذهن خود قرار دهید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید در تمام اوقات ایمنی را در جلوی ذهن خود نگاه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His team are at the forefront of scientific research into vaccines.
[ترجمه گوگل]تیم او در خط مقدم تحقیقات علمی در زمینه واکسن قرار دارند
[ترجمه ترگمان]تیم او در خط مقدم تحقیقات علمی در زمینه واکسن ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fear of unemployment was at the forefront of everyone's minds.
[ترجمه گوگل]ترس از بیکاری سرلوحه ذهن همه بود
[ترجمه ترگمان]ترس از بیکاری در جلوی ذهن همه قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The new product took the company to the forefront of the computer software market.
[ترجمه گوگل]محصول جدید این شرکت را به خط مقدم بازار نرم افزارهای کامپیوتری رساند
[ترجمه ترگمان]محصول جدید شرکت را در خط مقدم بازار نرم افزار کامپیوتری قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This question remained at the forefront of her mind.
[ترجمه گوگل]این سوال در خط مقدم ذهن او باقی ماند
[ترجمه ترگمان]این سوال در خط مقدم ذهنش باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Women have always been at the forefront of the Green movement.
[ترجمه گوگل]زنان همیشه در خط مقدم جنبش سبز بوده اند
[ترجمه ترگمان]زنان همواره در خط مقدم جنبش سبز بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The new product took the company to the forefront of the computer software field.
[ترجمه گوگل]محصول جدید این شرکت را در عرصه نرم افزارهای کامپیوتری پیشتاز کرد
[ترجمه ترگمان]محصول جدید شرکت را در خط مقدم حوزه نرم افزار کامپیوتری قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جلو (اسم)
front, forefront, forepart, foreside

صف جلو (اسم)
forefront

جلودار (صفت)
front, forefront, forehand

انگلیسی به انگلیسی

• foremost part; most important part
someone or something that is in the forefront or at the forefront of an activity is important in its development.

پیشنهاد کاربران

سرامد
پرچم دار
عرصه
راس. صدر
سرلوحه
در راس - در صدر -
پیشتاز
infront
در صدر
طلایه دار، بیرق دار، علمدار

بپرس