flattered
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
این واژه هنگامی به کار میرود که شخص از تعریف و تمجیدی که از او میشود خوشحال میشود.
### 1. Flattered by ( خوشحال/مغرور از )
- او از تعریف خوشحال شد.
### 2. Feel flattered ( احساس خوشحالی/غرور کردن )
... [مشاهده متن کامل]
- احساس خوشحالی میکنم که مرا به یاد آوردی.
### 3. Be flattered to ( خوشحال/مغرور بودن از انجام کاری )
- او از دعوت شدن خوشحال شد.
### 4. Flattered but ( خوشحال اما. . . )
- خوشحالم، اما نمیتوانم پیشنهاد را بپذیرم.
### 5. Genuinely flattered ( واقعاً خوشحال/مغرور شدن )
- او واقعاً از تحسین آنها خوشحال شد.
### 6. Extremely/Very flattered ( بسیار خوشحال/مغرور شدن )
- من از توجه او بسیار خوشحال شدم.
### 7. Flattered by the attention ( از توجه خوشحال شدن )
- او از تمام توجهاتی که دریافت کرد خوشحال شد.
### 8. Flattered beyond words ( بیش از حد خوشحال شدن )
- از محبتشان بیش از حد خوشحال شدم.
سرخوش
چاپلوسی کردن
خیلی عامیانه و راحت به معنی خر کیف شدن یا جو گیر شدن بر اثر تعریف و تمجید
همچین خر کیف میشه با تعریف و تمجید دیگه کلا مخش تعطیل میشه و عوض میشه شرایط
همچین خر کیف میشه با تعریف و تمجید دیگه کلا مخش تعطیل میشه و عوض میشه شرایط
شرمنده کسی شدن ( به خاطر تعاریف و لطفی که در حق ما کرده )
بدهکار کسی شدن ( به خاطر تعاریف و لطفی که شاید شایسته اش نبودیم )
بدهکار کسی شدن ( به خاطر تعاریف و لطفی که شاید شایسته اش نبودیم )
ذوق زده شدن
تحت تاثیر قرار گرفتن
ذوق کردن
ذوق کردن
مورد تعریف واقع شده
You are the best person I've ever met : تو بهترین فردی هستی که تا حالا باهاش ملاقات کردم
I feel so incredibly flattered right now : الان خیلی خر کیف و خوشحالم ( از تعریفت )
I feel so incredibly flattered right now : الان خیلی خر کیف و خوشحالم ( از تعریفت )
پسره خوشحال بود از توجهی که دختره بهش داشت
من کیف کردم وقتی ازم خواستن که سخنرانی بکنم
... [مشاهده متن کامل]
دختر خانمه خوشحال بود بخاطر پرس وجویی ( تحقیق قبل خواستگاری ) که چند وقتیه راجع بهش در جریانه.
بنظرم ما بایستی خوشحال باشیم چرا که اون سرانجام موافقت کرد که بیادش.
کسی که خوشش شده و احساس مهم بودن بهش دست داده، بخاطر تعریف کسی دیگه از او یا بخاطر کاری که دیگر ی انجام داده
She was flattered by his attention.
They were flattered to be invited to dinner by the mayor.
We felt flattered that so many people came to our party.
کِیفور شدن
مایه مباهات
He was flattered
مایه مباهات او بود
مایه مباهات او بود
خوشحال ( چون کسی از شما تعریف کرده )
کسی که از او چاپلوسی شده و این کار باعث رضایت او شده
ناشوخیگرایانه
چاپلوسی وتملق
تعریف کردن کسی از روی منافع شخصی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)