finish off


1- تمام کردن، تکمیل کردن، 2- کشتن، نابود کردن

جمله های نمونه

1. I must finish off this work while the light is good.
[ترجمه گوگل]من باید این کار را تا زمانی که نور خوب است تمام کنم
[ترجمه ترگمان]من باید این کار رو تا وقتی که نور خوبه تموم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I want to finish off this essay before I go to bed.
[ترجمه گوگل]من می خواهم قبل از اینکه بخوابم این انشا را تمام کنم
[ترجمه ترگمان]میخوام قبل از اینکه برم بخوابم این مقاله رو تموم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There are still a few jobs to finish off so we cannot be released for the time being.
[ترجمه گوگل]هنوز چند کار برای تکمیل وجود دارد، بنابراین فعلا نمی توانیم آزاد شویم
[ترجمه ترگمان]هنوز چند شغل وجود دارد که باید به پایان برسد، بنابراین ما نمی توانیم برای مدتی آزاد شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Finish off the pie-it won't keep.
[ترجمه گوگل]پای را تمام کنید - نگه نمی‌دارد
[ترجمه ترگمان] اون پای رو تموم کن ادامه نخواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You have to finish off three experienced players before you can win the prize.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بتوانید جایزه را ببرید، باید سه بازیکن باتجربه را تمام کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید قبل از برنده شدن این جایزه، سه بازیکن با تجربه را به پایان برسانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'm going to try and finish off my work tonight.
[ترجمه پارسا] من میخواهم امشب کار خود را انجام دهم
|
[ترجمه گوگل]من سعی می کنم امشب کارم را تمام کنم
[ترجمه ترگمان]می خواهم سعی کنم امشب کارم را تمام کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'll finish off this dress in a few minutes; I'm just giving it the last finishing touches.
[ترجمه گوگل]من این لباس را چند دقیقه دیگر تمام می کنم من فقط آخرین اقدامات را انجام می دهم
[ترجمه ترگمان]من این لباس را تا چند دقیقه دیگر تمام می کنم؛ تازه آخرین touches را به پایان می رسانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We'll finish off with a track from Adam's new album.
[ترجمه گوگل]کار را با قطعه ای از آلبوم جدید آدام به پایان می رسانیم
[ترجمه ترگمان]آلبوم جدیدی از آلبوم جدید آدام به پایان خواهیم رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This last bombing should finish off the town.
[ترجمه گوگل]این آخرین بمباران باید شهر را به پایان برساند
[ترجمه ترگمان] آخرین بمباران باید شهر رو تموم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Finish off by cleaning the monitor and the keyboard.
[ترجمه گوگل]کار را با تمیز کردن مانیتور و صفحه کلید به پایان برسانید
[ترجمه ترگمان]با تمیز کردن مانیتور و صفحه کلید تمام کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We may as well finish off this pie - there's only a little bit left.
[ترجمه گوگل]ما نیز ممکن است این پای را تمام کنیم - فقط کمی باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]بهتره این کیک رو تموم کنیم - فقط یه کم مونده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I need about an hour to finish off this report.
[ترجمه گوگل]من حدود یک ساعت زمان نیاز دارم تا این گزارش را تمام کنم
[ترجمه ترگمان]یه ساعت وقت لازم دارم تا این گزارش رو تموم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Do finish off the fish pie; it won't keep.
[ترجمه گوگل]پای ماهی را تمام کنید نگه نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان]این کیک ماهی را تمام کن، زیاد طول نخواهد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I came to work early this morning to finish off some urgent work for the boss.
[ترجمه گوگل]امروز صبح زود آمدم سر کار تا چند کار فوری برای رئیس را تمام کنم
[ترجمه ترگمان]من امروز صبح زود کار کردم تا کار مهمی برای رئیس انجام بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Choose a waterproof adhesive and finish off with grout in a contrasting colour.
[ترجمه گوگل]یک چسب ضد آب انتخاب کنید و با دوغاب با رنگ متضاد کار را تمام کنید
[ترجمه ترگمان]یک چسب ضد آب انتخاب کنید و با دوغاب به رنگ متضاد به پایان برسانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• complete; use up, consume; kill, defeat

پیشنهاد کاربران

to do the last part of something; to make something end by doing one last thing
به پایان رساندن
به انجام رسانیدن ( آخرین بخش ) ، کلک چیزی را کندن
کار کسی را ساختن، سر به نیست کردن
کار کسی/چیزی را یکسره کردن
خسته کردن
finish him off
کارشو تموم کن
کلکشو بکن
انجام دادن آخرین بخش چیزی
Finish sth off
تمام کردن
شکست دادن
do the last part of sth

بپرس