eyesight

/ˈaɪˌsaɪt//ˈaɪsaɪt/

معنی: بینایی، دید، بینش
معانی دیگر: قوه ی باصره، مراقبت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the ability to see; vision.
مشابه: sight, vision

- good eyesight
[ترجمه گوگل] بینایی خوب
[ترجمه ترگمان] دید خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the range of sight; view.
مشابه: sight, view

- I watched until the bird was out of eyesight.
[ترجمه A.A] من پرنده را تماشا کردم تا محو شد
|
[ترجمه گوگل] تماشا کردم تا پرنده از بین رفت
[ترجمه ترگمان] آن قدر نگاهش کردم تا پرنده از دید خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1.
دید چشم

2. good eyesight
بینایی طبیعی،بینایی خوب

3. his eyesight is poor
بینایی او ضعیف است.

4. a dim eyesight
کم سویی چشم

5. her poor eyesight was a legacy of a childhood accident
کم سویی چشم او پیامد یک حادثه ی زمان کودکی بود.

6. she lost her eyesight in childhood
در کودکی بینایی خود را از دست داد.

7. he was afflicted with poor eyesight and diabetes
او از ضعف باصره و مرض قند رنج می برد.

8. the new glasses will correct your eyesight
عینک های جدید دید چشمت را بهتر خواهد کرد.

9. her accident and a consequential loss of eyesight
تصادف او و از دست دادن بینائیش در نتیجه ی آن

10. Failing eyesight finally forced her into an old people's home.
[ترجمه A.A] نداشتن دید کافی بالاخره مجبورش کرد واردخانه سالمندان بشه
|
[ترجمه گوگل]ضعف بینایی سرانجام او را مجبور به ورود به خانه سالمندان کرد
[ترجمه ترگمان]عدم دید و دید او در نهایت او را وادار به رفتن به خانه سالمندان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A person with good eyesight can distinguish distant object.
[ترجمه گوگل]فردی با بینایی خوب می تواند شیء دور را تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]یک فرد با دید خوب می تواند اشیا دور را تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My grandmother's sight/eyesight is still good.
[ترجمه گوگل]بینایی/بینایی مادربزرگم هنوز خوب است
[ترجمه ترگمان]بینایی \/ بینایی مادربزرگ من هنوز خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Failing eyesight forced him to retire early.
[ترجمه گوگل]ضعف بینایی او را مجبور به بازنشستگی زودهنگام کرد
[ترجمه ترگمان]عدم دید او باعث شد که او زودتر بازنشسته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Deafness and failing eyesight are among the infirmities of old age.
[ترجمه گوگل]ناشنوایی و ضعف بینایی از جمله ناتوانی های دوران سالمندی است
[ترجمه ترگمان]بینایی و دید ضعیف از جمله ضعف سن پیری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. My eyesight has got progressively worse over the years.
[ترجمه گوگل]بینایی من در طول سال ها به تدریج بدتر شده است
[ترجمه ترگمان]بینایی من در طول سال ها به تدریج بدتر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بینایی (اسم)
acumen, insight, vision, sight, eyesight, eye, perspective, discernment, spectrum

دید (اسم)
vision, sight, eyesight, view, viewpoint, perspective, point of view, seeing, visibility, look-out

بینش (اسم)
intelligence, intuition, insight, sight, eyesight, seeing, ken

انگلیسی به انگلیسی

• sight, seeing
your eyesight is your ability to see.

پیشنهاد کاربران

eyesight: بینایی
تیز بین دید قوی
بینایی. دیدچشم
چشم بینا

بپرس