eyes

جمله های نمونه

1. eyes scintillating with fury
چشمانی که از خشم می درخشیدند

2. eyes starting in fear
چشمانی که از ترس ورقلیده می شد

3. eyes streaming with tears
چشمانی که اشک از آنها سرازیر بود

4. eyes swimming with tears
چشمان اشک آلود

5. eyes wide open with fear
چشمانی که از شدت ترس کاملا باز بودند

6. eyes right (or left)
(ارتش) نظر به راست (یا به چپ)

7. all eyes were directed toward me
همه ی چشم ها متوجه من شدند.

8. almond-shaped eyes
چشم بادامی

9. bloated eyes
چشمان باد کرده

10. blue-lidded eyes
چشمانی با پلک های آبی

11. bulging eyes
چشمان ورغلیده (بیرون زده)

12. deep-set eyes
چشمان تو (یا گود)

13. dreamy eyes
چشمان خمار

14. fishy eyes
چشمان سرد و بی حالت

15. her eyes and ears were dulled by old age
چشم ها و گوش هایش در اثر پیری ضعیف شده بودند.

16. her eyes assumed an air of innocence
چشمانش حالت معصومانه ای به خود گرفتند.

17. her eyes distended with surprise
از شدت تعجب چشمانش بیرون زد.

18. her eyes filled with tears
چشمانش پر از اشک شد.

19. her eyes grew round with surprise
چشمانش از شگفتی گرد شد.

20. her eyes had puffed up
چشمانش پف کرده بود.

21. her eyes hazed over when she sawe the tomb
وقتی که قبر را دید چشمانش اشک آلود و گرفته شد.

22. her eyes popped with amazement
از شدت تعجب چشمانش بیرون زد.

23. her eyes spoke volumes
چشمانش بیانگر مطالب فراوانی بود.

24. her eyes swept the room
چشمانش اتاق را برانداز کرد.

25. her eyes took my attention momentarily
چشمانش برای لحظه ای توجه مرا جلب کرد.

26. her eyes traveled about the room
چشمانش دور تا دور اتاق را گشت.

27. her eyes were azure
چشمانش آبی آسمانی بود.

28. her eyes were bright blue
چشمان او آبی روشن بود.

29. her eyes were brimming with tears
چشمانش از اشک لبریز شده بود.

30. her eyes were dejected and her visage pale
چشمانش غمزده و چهره اش رنگ پریده بود.

31. her eyes were flaming furiously
شراره های خشم از چشمانش می بارید.

32. her eyes were heavy with sleep
چشمانش خواب آلود بودند.

33. her eyes were running with tears
چشمانش از اشک لبریز بودند.

34. her eyes were sparking with fury
شراره های خشم از چشمانش می بارید.

35. her eyes were transfixed with terror
چشمانش از شدت وحشت بهت زده شده بود.

36. her eyes were wide with amazement
از شدت تعجب چشمانش باز شده بود.

37. his eyes had lost their mildness and had become angry
چشمان او مهربانی خود را از دست داده و خشم آلود شده بودند.

38. his eyes had never beheld such magnificence
چشمانش هرگز چنین جاه و جلالی را ندیده بود.

39. his eyes ran over the page
به سرعت صفحه را از مد نظر گذراند.

40. his eyes were blazing with passion as he spoke of freedom
درباره ی آزادی که حرف می زد چشمانش از شدت احساسات شعله ور بود.

41. his eyes were kindling with joy
چشمانش از خوشی برق می زد.

42. hooded eyes
چشمان نیم بسته

43. inflamed eyes
چشمان سرخ و پف کرده

44. keen eyes
چشمان تیزبین

45. lackluster eyes
چشمان بی فروغ

46. laughing eyes
چشمان شاد

47. liquid eyes
چشمان روشن

48. mine eyes
چشمانم

49. mine eyes have seen the glory of the coming of the lord . . .
(سرود جمهوری - امریکا) چشمان من شکوه ظهور خداوند را دیده اند . . .

50. my eyes are blue
چشمان من آبی است.

51. my eyes rested on her picture
چشمانم به عکس او دوخته شده بود.

52. my eyes were tearing in the smoke-filled room
در اتاق پر دود چشمانم به اشک افتاده بود.

53. my eyes were watering from the smoke
دود چشمانم را پر از اشک کرد.

54. red eyes
چشمان خون گرفته

55. squint eyes
چشمان لوچ

56. swimming eyes
چشمان لبریز از اشک

57. their eyes met
چشمان آنها به هم افتاد.

58. their eyes were flashing with anger
چشمان آنها از خشم می درخشید.

59. tired eyes
چشمان خسته

60. weak eyes
چشمان کم سو،دید ضعیف

61. wizard eyes
چشمان جادویی

62. all eyes
بسیار متوجه،چهارچشمی

63. clap eyes on
(عامیانه) دیدن،نگاه سریع کردن

64. have eyes for
(عامیانه) علاقمند بودن،(بسیار) خواستن،طالب بودن

65. lay eyes on
دیدن،چشم افکندن بر،نظر افکندن بر

66. make eyes at
نگاه عاشقانه یا دعوت آمیز کردن به

67. the eyes are bigger than the stomach
آرزوهای انسان همیشه بیش از نیاز واقعی اوست

68. the eyes are the mirrors of the soul (or mind)
چشم دریچه ی روح (یا اندیشه) است

69. her blue eyes shed confidence
اطمینان از چشمان آبی او می بارید.

70. her blue eyes were the envy of all the girls in the class
چشمان آبی او حسادت همه ی دختران کلاس را برمی انگیخت.

انگلیسی به انگلیسی

• judgement or opinion (example: "in my eyes [opinion]" or "in the eyes of law")

پیشنهاد کاربران

Eyes:
the part of the body that is in our face. We can see or watch the thing with it.
چشم ها
عینک آفتابی
Synonym:shades
eyes یعنی چشم ها
eye یعنی چشم
deadlights ( n. ) [var. on daylights n. ( 1 ) ]
the eyes
چشم
eyes
یعنی چشم ها
Eye Guy
One who eyes specific parts of the female body, specifically sexual area
آدم چشم چران
چشم ها
Only two mimi can open your eyes and bring you to consciousness
فقط دوتا می می مبتواند چشمان تو را باز کند و به هوش بیاوردتت
بعضی وقتا معنی نگاه کردن میده
معنی آن یعنی چشم درد، سیاهی زیر چشم
کَپِه خَلگه درِهِ کَرِه
heart wounds with eyes
زخم دل با چشم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس