اسم ( noun )
• (1) تعریف: the quality or condition of being exuberant.
• مترادف: ebullience, enthusiasm, high-spiritedness
• مشابه: abundance, animation, energy, extravagance, liveliness, mirth, profusion, sparkle, vitality, vivacity
• مترادف: ebullience, enthusiasm, high-spiritedness
• مشابه: abundance, animation, energy, extravagance, liveliness, mirth, profusion, sparkle, vitality, vivacity
- She'd wanted to go on such an expedition all her life and she was filled with exuberance.
[ترجمه امیر یزدی] درتمام طول زندگی خود منتظر چنین سفری بود اواز حس شور و نشاط لبریز بود.|
[ترجمه گوگل] او در تمام عمرش می خواست به چنین سفری برود و پر از شور و نشاط بود[ترجمه ترگمان] دلش می خواست با چنین سفری به این سفر برود و او سرشار از شادی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an exuberant act or utterance.