extrication


معنی: رهایی، ازاد کردن، خلاصی
معانی دیگر: خلاصی، رهایی، ازاد کردن

جمله های نمونه

1. Perhaps, the giving up is one kind of extrication?
[ترجمه گوگل]شاید تسلیم شدن یکی از انواع رهایی باشد؟
[ترجمه ترگمان]شاید، تسلیم شدن فقط یک نوع ابراز احساسات است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. One key of road roughness recognition was feature extrication.
[ترجمه گوگل]یکی از کلیدهای تشخیص ناهمواری جاده، استخراج ویژگی بود
[ترجمه ترگمان]یکی از عوامل تشخیص زبری جاده extrication بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The mind obtained the release, is the true extrication!
[ترجمه گوگل]ذهن به دست آمده از آزادی، بیرون کشیدن واقعی است!
[ترجمه ترگمان]ذهنی که این خبر را به دست آورده است، extrication واقعی است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Mercapto cotton has high absorption, complete quantitative extrication and high selectivity of determining element.
[ترجمه گوگل]پنبه مرکاپتو دارای جذب بالا، استخراج کمی کامل و گزینش پذیری بالای عنصر تعیین کننده است
[ترجمه ترگمان]پنبه Mercapto دارای جذب بالایی، تکمیل کمی و گزینش بالای عنصر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The extrication way of life is to ask to the paradise.
[ترجمه گوگل]راه نجات یافتن از بهشت ​​است
[ترجمه ترگمان]بهترین راه زندگی این است که به بهشت بروید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Let the mind obtain the extrication, achieves the heart and the body harmonious wisdom.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید ذهن بیرون را به دست آورد، به عقل هماهنگ قلب و بدن دست یابد
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید ذهن به extrication دست یابد، به قلب و عقل هماهنگ دست یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Leaves you is a kind of extrication, you to my suffering?
[ترجمه گوگل]برگ تو یه جور رهایی است، تو به رنج من؟
[ترجمه ترگمان]برگ ها شما را به خاطر رنج و عذاب من رها می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Extrication from their control requires efforts from both the United Nations and people longing for peace.
[ترجمه گوگل]رهایی از کنترل آنها مستلزم تلاش سازمان ملل و مردم مشتاق صلح است
[ترجمه ترگمان]Extrication از کنترل آن ها نیازمند تلاش های سازمان ملل و مردم برای رسیدن به صلح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The essence of the extrication of Chan sect is the freedom of life.
[ترجمه گوگل]جوهر بیرون راندن فرقه چان آزادی زندگی است
[ترجمه ترگمان]ماهیت فرقه چان، آزادی زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She disentangle form him finally, she find out extrication is a pain, it need large courage.
[ترجمه گوگل]او سرانجام از او جدا می شود، او متوجه می شود که بیرون آوردن یک درد است، به شجاعت زیادی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]او بالاخره او را به حال خود رها کرد و دید که راه خلاصی از هر گونه درد و رنج است و به شجاعت بزرگی احتیاج دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Perhaps I use the rejection to replace the silence, to me am a kind of extrication.
[ترجمه گوگل]شاید من از طرد شدن برای جایگزینی سکوت استفاده می کنم، برای من نوعی بیرون کشیدن است
[ترجمه ترگمان]شاید من از عدم پذیرش برای جایگزین کردن سکوت استفاده کنم، برای من یک نوع extrication
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The value goal of six aspects of samsara is to surpass samsara for final extrication.
[ترجمه گوگل]هدف ارزشی شش جنبه سامسارا پیشی گرفتن از سامسارا برای خروج نهایی است
[ترجمه ترگمان]هدف ارزشی شش بعد of این است که از samsara برای extrication نهایی پیشی بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To be in harmony with nature and his enjoyment of landscape and scene and his writings alleviated his bother of earthliness, then he had found an approach of extrication.
[ترجمه گوگل]هماهنگی با طبیعت و لذت بردن از مناظر و منظره و نوشته هایش از آزار خاکی بودنش کاسته می شد، آنگاه رویکردی برای خلاصی پیدا کرده بود
[ترجمه ترگمان]برای هماهنگی با طبیعت و لذت بردن از مناظر و مناظر و آثار خود از bother، پس از آن یک رویکرد extrication پیدا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is observed that the realty of her suicide is a selfish behavior searching extrication for herself and leaving her family.
[ترجمه گوگل]مشاهده می شود که واقعیت خودکشی او یک رفتار خودخواهانه برای رهایی از خود و ترک خانواده است
[ترجمه ترگمان]مشاهده می شود که املاک suicide یک رفتار خودخواهانه است که extrication را جستجو می کند و خانواده اش را ترک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رهایی (اسم)
release, emancipation, escape, acquittance, quietus, liberation, salvation, delivery, deliverance, rescue, riddance, extrication, escapement, go-by

ازاد کردن (اسم)
liberation, extrication, liberalization

خلاصی (اسم)
release, deliverance, redemption, rescue, riddance, extrication

انگلیسی به انگلیسی

• act of extricating or untangling, freeing, releasing

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : extricate
✅️ اسم ( noun ) : extrication
✅️ صفت ( adjective ) : extricable
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس