extricate

/ˈɛkstrəˌkeɪt//ˈɛkstrɪkeɪt/

معنی: رها کردن، ازاد کردن، خلاصی بخشیدن
معانی دیگر: (با: from) درآوردن (از گرفتاری یا خجالت یا اشکال)، رها کردن (از بند و غیره)، خلاص کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: extricates, extricating, extricated
مشتقات: extrication (n.)
• : تعریف: to free or release from difficulty, entanglement, or involvement; disengage.
مترادف: disengage, disentangle, free, liberate, loose, release
متضاد: enmesh, entangle
مشابه: disembarrass, disencumber, relieve, rescue, untangle

- She knew she needed to extricate herself from this abusive relationship.
[ترجمه گوگل] او می‌دانست که باید خود را از این رابطه‌ی نادرست رها کند
[ترجمه ترگمان] اون می دونست که باید خودش رو از این رابطه بد نجات بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We must extricate our company from the mess it's in right now.
[ترجمه گوگل] ما باید شرکت خود را از این آشفتگی که در حال حاضر در آن است خارج کنیم
[ترجمه ترگمان] باید شرکت رو از این شلوغی نجات بدیم همین الان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He desperately wished to extricate himself from his engagement to this woman.
[ترجمه گوگل] او به شدت آرزو داشت که از نامزدی خود با این زن خلاص شود
[ترجمه ترگمان] او نومیدانه می خواست خود را از نامزدی با این زن بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i was happy to extricate myself from that troublesome love affair
از این که خود را از آن رابطه ی عشقی پر دردسر خلاص کردم خوشحال بودم.

2. she found it difficult to extricate herself from his embrace
برای او دشوار بود که خود را از آغوش او برهاند.

3. How was he going to extricate himself from this situation?
[ترجمه گوگل]چگونه می خواست خود را از این وضعیت رهایی بخشد؟
[ترجمه ترگمان]چگونه می توانست خود را از این وضع خلاص کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It took hours to extricate the car from the sand.
[ترجمه گوگل]ساعت ها طول کشید تا ماشین از شن بیرون بیاید
[ترجمه ترگمان]ساعت ها طول کشید تا اتومبیل را از روی ماسه ها بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They managed to extricate the pilot from the tangled control panel.
[ترجمه گوگل]آنها موفق شدند خلبان را از پنل کنترل درهم بیرون بیاورند
[ترجمه ترگمان]آن ها توانستند خلبان را از پانل کنترل گیر رها کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I tried to extricate myself from the situation but it was impossible.
[ترجمه گوگل]سعی کردم خودم را از این وضعیت خارج کنم اما غیرممکن بود
[ترجمه ترگمان]سعی کردم خودم را از این وضع خلاص کنم، اما غیر ممکن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mercifully some one arrived upon the scene to extricate him from the dilemma and assume the responsibility.
[ترجمه گوگل]با مهربانی شخصی به صحنه رسید تا او را از معضل خلاص کند و مسئولیت را بر عهده بگیرد
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه کسی به صحنه رسید تا او را از وضع دشوار خلاص کند و مسئولیت را به عهده بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Firemen had to extricate the driver from the wreckage.
[ترجمه گوگل]آتش نشانان مجبور شدند راننده را از لاشه هواپیما بیرون بیاورند
[ترجمه ترگمان]Firemen مجبور شد که راننده رو از لاشه هواپیما بیرون بکشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They can also help a floundering organization extricate itself from the depths of a self-inflicted malaise.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین می توانند به سازمانی که دست و پا می زند کمک کنند تا خود را از اعماق یک بیماری خودساخته رها کند
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین می توانند به یک سازمان دست و پا زدن کمک کنند تا خود را از احساس ضعف خود خلاص کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Would they ever be able to extricate themselves from it without irreparable damage being done?
[ترجمه گوگل]آیا آنها هرگز قادر خواهند بود خود را بدون آسیب های جبران ناپذیر از آن رها کنند؟
[ترجمه ترگمان]آیا تا به حال قادر خواهند بود که خود را از آن بیرون بکشند، بی آن که آسیب جبران ناپذیری به خود راه دهند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I helped Professor Cousins extricate himself from his chair.
[ترجمه گوگل]من به پروفسور کازینز کمک کردم تا خود را از صندلی خلاص کند
[ترجمه ترگمان]به پروفسور اسپروت کمک کردم تا از روی صندلیش بلند شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is easiest to extricate rabbits from the nets if you kill them first.
[ترجمه گوگل]اگر ابتدا خرگوش ها را بکشید، راحت ترین کار بیرون آوردن خرگوش ها از تورها است
[ترجمه ترگمان]اگر اول آن ها را بکشی بهتر از این است که خرگوش را از تور بیرون بکشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It took firemen almost an hour to extricate the driver from the wrecked car.
[ترجمه گوگل]حدود یک ساعت طول کشید تا ماموران آتش‌نشانی راننده را از خودروی شکسته بیرون بیاورند
[ترجمه ترگمان]تقریبا یک ساعت طول کشید تا راننده اتومبیل متلاشی شده را آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. William would be lucky to extricate himself before midnight.
[ترجمه گوگل]ویلیام خوش شانس خواهد بود که قبل از نیمه شب خود را رها کند
[ترجمه ترگمان]و یلی ام خیلی خوش شانسه که قبل از نیمه شب خودشو آزاد می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

ازاد کردن (فعل)
release, liberate, free, assert, assoil, ease, franchise, deliver, unfix, unwrap, enfranchise, liberalize, extricate, uncage, unfasten, unhitch, unloose, unstring, unyoke

خلاصی بخشیدن (فعل)
extricate

انگلیسی به انگلیسی

• untangle, free, release
if you extricate someone from a difficult situation, you free them from it; a formal word.
if you extricate someone from a place where they are trapped, you get them out; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To free or remove from a difficult situation 🔓🕊
🔍 مترادف: Disentangle
✅ مثال: The firefighters worked tirelessly to extricate the victims from the wreckage
رهایی بخشیدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : extricate
✅️ اسم ( noun ) : extrication
✅️ صفت ( adjective ) : extricable
✅️ قید ( adverb ) : _
To remove, release, or free someone or something from a difficult condition or situation/ Free ( someone or something ) from a constraint or difficulty
رها یا آزاد کردن کسی یا چیزی از وضعیت یا شرایط مشکل و سخت
...
[مشاهده متن کامل]

They need education and other economic opportunities in order to extricate themselves from poverty
The president outlined a plan to extricate the troops if the situation worsened

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/extricate?q=extricate
خلاص کردن
از چنگ چیزی رها شدن

بپرس