صفت ( adjective )
مشتقات: extravagantly (adv.), extravagantness (n.)
مشتقات: extravagantly (adv.), extravagantness (n.)
• (1) تعریف: spending excessively or imprudently, or characterized by such spending.
• مترادف: prodigal, profligate, spendthrift
• متضاد: economical, frugal, thrifty
• مشابه: improvident, lavish, unthrifty, wasteful
• مترادف: prodigal, profligate, spendthrift
• متضاد: economical, frugal, thrifty
• مشابه: improvident, lavish, unthrifty, wasteful
- They were an extravagant couple who enjoyed throwing lavish parties.
[ترجمه امیر] آنها یک زوج ولخرج بودند که از برگزار کردن مهمانی های پر زرق وبرق لذت میبردند|
[ترجمه گوگل] آنها زوجی ولخرجی بودند که از برگزاری مهمانی های مجلل لذت می بردند[ترجمه ترگمان] آن ها یک زوج فوق العاده بودند که از انداختن مهمانی های پر زرق و برق لذت می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My parents think I'm extravagant with my money.
[ترجمه Arefeh] پدرومادرم فکر میکنند من ولخرجم|
[ترجمه گوگل] پدر و مادرم فکر می کنند من با پولم زیاده خواهی می کنم[ترجمه ترگمان] پدر و مادرم فکر می کنند من extravagant
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His extravagant lifestyle came to an end when he lost his money due to a risky investment.
[ترجمه Zohreh] زمانی ولخرجیش تموم شد که پولشو توی سرمایه گذاری پرخطر برباد داد|
[ترجمه گوگل] سبک زندگی ولخرجی او زمانی به پایان رسید که به دلیل یک سرمایه گذاری پرمخاطره پول خود را از دست داد[ترجمه ترگمان] سبک زندگی عجیب او زمانی به پایان رسید که پول خود را به دلیل سرمایه گذاری پرمخاطره از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: excessive in cost; exorbitant.
• مترادف: exorbitant, steep
• متضاد: cheap, reasonable
• مشابه: costly, dear, expensive, fancy, unreasonable
• مترادف: exorbitant, steep
• متضاد: cheap, reasonable
• مشابه: costly, dear, expensive, fancy, unreasonable
- It's a lovely ring, but isn't it a bit extravagant?
[ترجمه ماریا] حلقه قشنگی است اما زیاد پر زرق و برق نیست؟|
[ترجمه محسن] حلقه قشنگی است اما کمی گران نیست؟|
[ترجمه گوگل] انگشتر دوست داشتنی است، اما آیا کمی ولخرجی نیست؟[ترجمه ترگمان] حلقه قشنگی است، اما زیاد extravagant نیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: beyond what is reasonable or warranted.
• مترادف: excessive, immoderate, inordinate, profuse, unreasonable
• متضاد: economical, moderate, reasonable
• مشابه: exorbitant, generous, lavish, unwarranted, wild
• مترادف: excessive, immoderate, inordinate, profuse, unreasonable
• متضاد: economical, moderate, reasonable
• مشابه: exorbitant, generous, lavish, unwarranted, wild
- She lavished extravagant praise on him, which caused him a great deal of embarrassment.
[ترجمه گوگل] ستایش و تمجیدهای گزاف از او انجام داد که باعث شرمساری او شد
[ترجمه ترگمان] الیزابت به او تعریف و تمجید کرد، و این باعث ناراحتی او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] الیزابت به او تعریف و تمجید کرد، و این باعث ناراحتی او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید