extinguished


معنی: خاموش
معانی دیگر: روانشناسى : خاموش

جمله های نمونه

1. he extinguished his opponents with a single word
فقط با یک حرف مخالفان خود را خاموش کرد.

2. his death extinguished our last sparks of hope
مرگ او آخرین جرقه های امید ما را از بین برد.

3. they finally extinguished the forest fire
بالاخره آتش سوزی جنگل را خاموش کردند.

4. her red dress extinguished those of all the others
پیراهن قرمز او جامه های دیگران را بی جلوه کرد.

5. the lamps were all extinguished
همه ی چراغ ها را خاموش کرده بودند.

6. she spoke with an almost extinguished voice
با صدای تقریبا خفه صحبت می کرد.

7. some of the traditions that were extinguished almost two centuries ago
برخی از سنت هایی که تقریبا دو قرن پیش ازبین رفتند

مترادف ها

خاموش (صفت)
off, quiet, silent, still, extinct, whist, tacit, tight-lipped, tight-mouthed, extinguished, wordless, taciturn, uncommunicative, quiescent, soundless, relaxed

پیشنهاد کاربران

از بین رفته ، منقرض
اضمحلال
اضمحلال و فروپاشی یک حکومت
خفه، بسته، ازبین رفته، بی اثر
خاموشی
از بین خواهد رفت

بپرس