• : تعریف: to get rid of by totally destroying; eradicate; wipe out. • مترادف: annihilate, eradicate, extirpate, obliterate, wipe out • مشابه: abolish, blot out, decimate, destroy, devastate, eliminate, end, extinguish, lay waste, level, liquidate, ravage
جمله های نمونه
1. he tried to exterminate his enemies one by one
او می کوشید دشمنان خود را یک به یک نابود کند.
2. they aimed to exterminate the natives through killing and expulsion
آنها می خواستند با کشتار و اخراج بومیان،نسل آنان را براندازند.
3. their job is to exterminate mice, roaches, and other house insects
شغل آنان از بین بردن موش و سوسک و دیگر حشرات خانگی است.
4. A huge effort was made to exterminate the rats.
[ترجمه گوگل]تلاش زیادی برای از بین بردن موش ها انجام شد [ترجمه ترگمان]تلاش عظیمی باعث شده بود که موش ها را نابود کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Some people exterminate garden insects by spraying poison on the plants.
[ترجمه گوگل]برخی از افراد با پاشیدن سم روی گیاهان، حشرات باغ را از بین می برند [ترجمه ترگمان]برخی از مردم حشرات باغ را با اسپری کردن سم بر روی گیاهان دفع می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Staff use the poison to exterminate moles and rabbits.
[ترجمه گوگل]کارکنان از این سم برای از بین بردن خال ها و خرگوش ها استفاده می کنند [ترجمه ترگمان]افراد عصا از سم استفاده می کنند تا موش کور و خرگوش را نابود کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Nowhere else was an attempt made systematically to exterminate a whole people, using the most advanced technology of mass killing.
[ترجمه گوگل]در هیچ جای دیگری تلاشی به طور سیستماتیک برای از بین بردن یک قوم کامل با استفاده از پیشرفته ترین فناوری کشتار جمعی صورت نگرفت [ترجمه ترگمان]در هیچ جای دیگر تلاشی برای نابود کردن یک ملت با استفاده از پیشرفته ترین فن آوری کشتار جمعی صورت نگرفته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Nationalist officers gave orders in many areas to exterminate the civilian population.
[ترجمه گوگل]افسران ملی گرا در بسیاری از مناطق دستور نابودی غیرنظامیان را صادر کردند [ترجمه ترگمان]افسران ملی گرا در بسیاری از مناطق دستور دادند تا مردم غیر نظامی را نابود کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Vermin don't have to exterminate themselves.
[ترجمه گوگل]حیوانات موذی مجبور نیستند خود را نابود کنند [ترجمه ترگمان]نیازی نیست که خودشون را نابود کنن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Exterminate spider in the next room, immediately after go to the room of left.
[ترجمه گوگل]عنکبوت را در اتاق بعدی نابود کنید، بلافاصله پس از آن به اتاق سمت چپ بروید [ترجمه ترگمان]در اتاق دیگر، بلافاصله پس از رفتن به اتاق چپ، بلافاصله عنکبوت را از جا بلند کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The new chemical will exterminate the cockroaches.
[ترجمه گوگل]ماده شیمیایی جدید سوسک ها را از بین می برد [ترجمه ترگمان] شیمیایی جدید سوسک ها رو نابود می کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Hitler wanted to exterminate the Jews, Gypsies, Communists, and homosexuals of Europe.
[ترجمه گوگل]هیتلر می خواست یهودیان، کولی ها، کمونیست ها و همجنس گرایان اروپا را نابود کند [ترجمه ترگمان]هیتلر می خواست یهودیان، کولی ها، کمونیست ها و هم جنس بازان اروپا را نابود کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The simple solution is to simply exterminate everybody, and repopulate the area with your own people.
[ترجمه اسکندر حسین زاده] راه حل ساده این است که شما می توانید به راحتی افراد یک منطقه را از بین ببرید و افراد خود را در آن منطقه سکنی دهید.
|
[ترجمه گوگل]راه حل ساده این است که به سادگی همه را از بین ببرید، و منطقه را با مردم خود دوباره پر کنید [ترجمه ترگمان]راه حل ساده این است که همه را نابود کنید و منطقه را با افراد خود تقسیم کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Woodpeckers can exterminate insect pests hiding in trees.
[ترجمه گوگل]دارکوب می تواند حشرات مخفی شده در درختان را از بین ببرد [ترجمه ترگمان]Woodpeckers می توانند آفت های حشرات را نابود کنند که در درختان پنهان شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• eliminate, annihilate, eradicate, destroy when a group of animals or people are exterminated, they are all killed.
پیشنهاد کاربران
نابود کردن. ریشه کن کردن. از صفحه روزگار محو کردن مثال: Hundreds of thousands of people were exterminated, slowly and painfully. صدها هزار نفر از مردم به آرامی و با درد و رنج از صفحه روزگار محو شده بودند.
I will exterminate every last one of you من تک تک بازماندگان رو منهدم می کنم.
verb [ obj] : to destroy or kill ( a group of animals, people, etc. ) completely ◀️We made arrangements to have the termites exterminated ◀️The invaders nearly exterminated the native people کشتار و نابود سازی کروهی حشرات، حیوانات یا مردم
To eliminate To finish off To take the life of To end the life of To get rid of To slaughter To butcher To massacre To wipe out به کلی از بین بردن نیست و نابود کردن از صفحه ی روزگار پاک کردن/حذف کردن ... [مشاهده متن کامل]
قتل عام کردن جان کسی را گرفتن منهدم کردن با خاک یکسان کردن