اسم ( noun )
• (1) تعریف: the degree, amount, space, or distance that something reaches or covers.
• مترادف: breadth, degree, magnitude, range, reach, scope
• مشابه: amount, area, bulk, depth, dimension, measure, size, span, spread, stretch
• مترادف: breadth, degree, magnitude, range, reach, scope
• مشابه: amount, area, bulk, depth, dimension, measure, size, span, spread, stretch
- His family was not aware of the extent of his illness.
[ترجمه A.A] خانواده اش از میزان بیماریش آگاه نبودند|
[ترجمه گوگل] خانواده او از شدت بیماری او اطلاعی نداشتند[ترجمه ترگمان] خانواده اش از میزان بیماری او آگاه نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We were surprised by the great extent of her knowledge on the subject.
[ترجمه A.A] ما از سطح عالی دانش او در مورد این موضوع شگفت زده شدیم|
[ترجمه گوگل] ما از میزان دانش او در مورد این موضوع شگفت زده شدیم[ترجمه ترگمان] ما از میزان زیادی از دانش او در مورد این موضوع شگفت زده شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This map shows the extent of the journey made by the explorers.
[ترجمه A.A] این نقشه شاخص سفرهای انجام شده توسط جهانگردان را نشان میدهد|
[ترجمه Ahmad] این نقشه گستردگی سفرهای انجام شده توسط کاوشگران را نشان میدهد.|
[ترجمه گوگل] این نقشه میزان سفر کاوشگران را نشان می دهد[ترجمه ترگمان] این نقشه میزان سفر انجام شده توسط the را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He will be punished to the full extent of the law.
[ترجمه Ahmad] او در محدوده قانون کاملا مجازات خواهد شد.|
[ترجمه گوگل] او به مجازات کامل قانون محکوم خواهد شد[ترجمه ترگمان] او به میزان کامل قانون مجازات خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the limit of something's reach.
• مترادف: end, limit
• مشابه: all, amount, amplitude, boundary, degree, dimension
• مترادف: end, limit
• مشابه: all, amount, amplitude, boundary, degree, dimension
- I'm sorry, but that is the extent to which I'm able to help you.
[ترجمه Ahmad] من شرمنده ام ، اما این تا حدی است که میتوانم به شما کمک کنم.|
[ترجمه گوگل] متاسفم، اما در این حد است که می توانم به شما کمک کنم[ترجمه ترگمان] متاسفم، اما این تا حدی است که می توانم به تو کمک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: something extended or extensive, such as land.
• مترادف: area, expanse, span, spread, stretch, sweep
• مترادف: area, expanse, span, spread, stretch, sweep