extent

/ɪkˈstent//ɪkˈstent/

معنی: حد، مد، حوزه، وسعت، مقدار، اندازه
معانی دیگر: گستردگی، دامنه، پهناوری، بزرگی، فراخش، فراخی، میزان، درجه، (انگلیس - حقوق - قدیمی) حکم توقیف ملک آدم مقروض، ارزیابی ملک توقیف شده به این خاطر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the degree, amount, space, or distance that something reaches or covers.
مترادف: breadth, degree, magnitude, range, reach, scope
مشابه: amount, area, bulk, depth, dimension, measure, size, span, spread, stretch

- His family was not aware of the extent of his illness.
[ترجمه A.A] خانواده اش از میزان بیماریش آگاه نبودند
|
[ترجمه گوگل] خانواده او از شدت بیماری او اطلاعی نداشتند
[ترجمه ترگمان] خانواده اش از میزان بیماری او آگاه نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We were surprised by the great extent of her knowledge on the subject.
[ترجمه A.A] ما از سطح عالی دانش او در مورد این موضوع شگفت زده شدیم
|
[ترجمه گوگل] ما از میزان دانش او در مورد این موضوع شگفت زده شدیم
[ترجمه ترگمان] ما از میزان زیادی از دانش او در مورد این موضوع شگفت زده شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This map shows the extent of the journey made by the explorers.
[ترجمه A.A] این نقشه شاخص سفرهای انجام شده توسط جهانگردان را نشان میدهد
|
[ترجمه Ahmad] این نقشه گستردگی سفرهای انجام شده توسط کاوشگران را نشان میدهد.
|
[ترجمه گوگل] این نقشه میزان سفر کاوشگران را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] این نقشه میزان سفر انجام شده توسط the را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He will be punished to the full extent of the law.
[ترجمه Ahmad] او در محدوده قانون کاملا مجازات خواهد شد.
|
[ترجمه گوگل] او به مجازات کامل قانون محکوم خواهد شد
[ترجمه ترگمان] او به میزان کامل قانون مجازات خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the limit of something's reach.
مترادف: end, limit
مشابه: all, amount, amplitude, boundary, degree, dimension

- I'm sorry, but that is the extent to which I'm able to help you.
[ترجمه Ahmad] من شرمنده ام ، اما این تا حدی است که میتوانم به شما کمک کنم.
|
[ترجمه گوگل] متاسفم، اما در این حد است که می توانم به شما کمک کنم
[ترجمه ترگمان] متاسفم، اما این تا حدی است که می توانم به تو کمک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something extended or extensive, such as land.
مترادف: area, expanse, span, spread, stretch, sweep

جمله های نمونه

1. the extent of his knowledge
گستردگی دانش او

2. the extent of his political influence
دامنه ی نفوذ سیاسی او

3. the full extent of the damages sustained is not yet known
میزان دقیق آسیب های وارده هنوز تعیین نشده است.

4. the longitudinal extent of the building
گسترش طولی ساختمان

5. to the extent of
تا حد،تا سرحد

6. to the extent that
به حدی که،به طوری که

7. to what extent
تا چه اندازه ؟،به چه مقدار؟

8. to a large extent
به میزان زیاد

9. to a certain extent (or degree)
تا اندازه ای،به مقدار معینی

10. to a large extent
به میزان زیاد،به مقدار زیاد،اکثرا

11. to such an extent
تا به آن حد که،آن قدر که

12. i don't know to what extent he is aware of this
نمی دانم تا چه حد به این موضوع آگاهی دارد.

13. they lost money to the extent that they decided to close the shop
آنها به حدی ضرر کردند که تصمیم گرفتند مغازه را ببندند.

14. her health deteriorated to such an extent that she had to be hospitalized
سلامتی او به حدی تحلیل رفت که لازم شد او را در بیمارستان بستری کنند.

15. to some extent, to a certain extent
تا اندازه ای،تا مقداری

16. he expanded his empire to its largest extent
او امپراطوری خود را به بیشترین حد خود گسترش داد.

17. we will defend our rights even to the extent of giving our lives
ما حتی به قمیت از دست دادن جانمان از حقوق خود دفاع خواهیم کرد.

18. we will benefit from free trade to the same extent as the koreans do
ما به اندازه ی کره ای ها از تجارت آزاد بهره خواهیم برد.

19. after the husband's scandal, the wife effaced herself to a large extent
پس از رسوایی شوهر،همسرش بسیار کم پیدا شد.

20. What is the extent of your garden?
[ترجمه زهره] وسعت باغ شما چقدره؟
|
[ترجمه گوگل]وسعت باغ شما چقدر است؟
[ترجمه ترگمان]باغ شما چه قدر است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. From the roof we could see the full extent of the park.
[ترجمه گوگل]از پشت بام می‌توانستیم وسعت کامل پارک را ببینیم
[ترجمه ترگمان]از بام تا به حال می توانستیم گستره کامل پارک را ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The government itself has little information on the extent of industrial pollution.
[ترجمه گوگل]خود دولت اطلاعات کمی در مورد میزان آلودگی صنعتی دارد
[ترجمه ترگمان]خود دولت اطلاعات کمی در مورد میزان آلودگی صنعتی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. To what extent will the budget have to be modified?
[ترجمه گوگل]بودجه تا چه حد باید اصلاح شود؟
[ترجمه ترگمان]بودجه باید تا چه حد اصلاح شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Both parties were held to be to some extent culpable.
[ترجمه گوگل]هر دو طرف تا حدی مقصر شناخته شدند
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف موظف بودند تا حدی مقصر قلمداد شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The allegations implicated Abe to such an extent he was forced to resign.
[ترجمه گوگل]این اتهامات آبه را تا حدی درگیر کرد که او مجبور به استعفا شد
[ترجمه ترگمان]این ادعاها، ایب را به حدی متهم کرد که مجبور شد استعفا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. We all to some extent remember the good times and forget the bad.
[ترجمه گوگل]همه ما تا حدی اوقات خوب را به یاد می آوریم و بد را فراموش می کنیم
[ترجمه ترگمان]همه ما تا حدی دوران خوبی را به یاد می آوریم و بد را فراموش می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حد (اسم)
tract, border, bound, abutment, margin, limit, extent, measure, end, deal, period, mark, precinct, quantity, provenance, confine

مد (اسم)
extent, accent, ebb, flow, length, extension, flux, flowage

حوزه (اسم)
extent, range, circle, area, ambit, sphere, domain, realm, scope, precinct, apanage, appanage, zone, district, department, compass

وسعت (اسم)
tract, limit, extent, spread, space, ambit, scope, gamut, vastness, expanse, width, latitude, tether, purview

مقدار (اسم)
extent, measure, value, content, amount, size, deal, scantling, quantity, quantum, magnitude, proportion, mouthful, percentage, certain number, dose, summa

اندازه (اسم)
tract, limit, extent, measure, bulk, volume, span, size, gage, gauge, deal, scale, quantity, quantum, magnitude, measurement, meter, indicator, dimension

تخصصی

[کامپیوتر] اندازه، وسعت، فضا، قطعه .
[ریاضیات] گسترده، حیز، مکان، حد، دامنه تغییرات، وسعت، دامنه

انگلیسی به انگلیسی

• scope, range; size, measure
the extent of a situation or difficulty is its size or scale.
the extent of something is its length, area, or size.
you use phrases such as to a large extent, to some extent, or to a certain extent to indicate that something is partly but not entirely true.
you use phrases such as to what extent, to that extent, or to the extent that when discussing how true a statement is.
you use phrases such as to the extent of or to such an extent that to indicate that a situation has reached a particular stage.

پیشنهاد کاربران

1. گستردگی. وسعت ، دامنه 2. گستره. پهنه 3. طول 4. حد. اندازه. درجه
مثال:
two acres in extent
به وسعت و گستردگی دو جریبِ ( فرنگی )
میزان و گستردگی
میزان، اندازه
مثال: The extent of the damage caused by the storm was extensive.
میزان خسارتی که توسط طوفان ایجاد شده بود، گسترده بود.
Extent=حد و اندازه
Extant=زنده و موجود
شدت هم معنی می دهد
how large, important, or serious something is, especially something such as a problem or injury
حد ، مقدار ، بیش از حد ، به طور وسیعی ، به طور گسترده ای ، به طور چشمگیری ، به طرز قابل توجه ای
the length or size of something
طول یا اندازه ی چیزی ، اندازه، وسعت
To what extent
یعنی تا چه حد
a greater extent
تا حد زیادی
نهایت
وسعت. . اندازه
میزان اندازه
حدود

Extent به تنهایی یعنی " بُعد" یا "گستره"، در واقع یک اسم است.
اما یک اصطلاح مشهور با extent:
To the extent that=to such an extent that
یعنی اونقدری زیاد که، تا حدی ( زیاد و وسیع ) که
* در واقع معادل so much that هستش
فراتر
of the extent to which : تا چه حد
تمدید کردن - افزایش دادن دامنه
حد - اندازه
to a large extent : به میزان زیاد
to some extent : تاحدی - تا اندازه ای
گستره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس