extended


معنی: مطول، تمدید شده، قابل تعمیم، مدید
معانی دیگر: درازانده، وسیع، بزرگ، طولانی، ممتد، پهناور، گسترده، دراز شده، پهن (شده)، توسعه یافته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: stretched, pulled, or spread out.
متضاد: contracted
مشابه: open

- The cat begged for some milk with an extended paw.
[ترجمه مهرنوش] گربه برای مقداری شیر با پنجه ی کشیده شده التماس کرد
|
[ترجمه گوگل] گربه با پنجه دراز کمی شیر التماس کرد
[ترجمه ترگمان] گربه مقداری شیر با یک پنجه دراز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: prolonged or continuing over a period of time.
مشابه: slow

(3) تعریف: having an enlarged dimension; widespread; extensive.
مشابه: extensive

- an extended reach
[ترجمه گوگل] دسترسی گسترده
[ترجمه ترگمان] دسترسی گسترده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an extended family
[ترجمه گوگل] یک خانواده گسترده
[ترجمه ترگمان] یک خانواده بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an extended contract
قرار داد تمدید شده

2. darius extended the country's frontiers
داریوش مرزهای کشور را بسط داد.

3. he extended his arm toward me
او دست خود را به سوی من دراز کرد.

4. he extended his power throughout the whole realm
او قدرت خود را در سرتاسر آن حوزه تعمیم داد.

5. corruption had extended into every aspect of their lives
فساد به کلیه ی جنبه های زندگی آنها رخنه کرده بود.

6. his domain extended from baghdad to balkh
قلمرو او از بغداد تا بلخ گسترش داشت.

7. the congress extended the law to cover all states
کنگره آن قانون را به کلیه ی ایالات تعمیم داد.

8. her visa was extended
ویزای او تمدید شد.

9. it wants no extended examination to prove its impracticality
اثبات غیر عملی بودن آن،نیازی به امتحان گسترده ندارد.

10. the iranian empire extended over a large area
امپراطوری ایران نواحی بزرگی را در بر می گرفت.

11. the medieval period extended roughly from a. d. 500 to 1500
قرون وسطی تقریبا از 500 تا 1500 میلادی ادامه داشت.

12. a cattle empire which extended over several thousand acres
امپراتوری احشام که چندین هزار جریب وسعت داشت

13. a high stone hedge extended around the garrison
دیواره ی سنگی بلندی دور تا دور پادگان امتداد داشت.

14. tall pines whose ranks extended to the mountaintops
کاج های بلندی که رشته ی آنها تا بالای کوه ها ادامه داشت

15. the invitation she had extended was accepted
دعوتی که کرده بود مورد پذیرش قرار گرفت.

16. to go on an extended leave
به مرخصی طولانی رفتن

17. he has a headache from the extended dissipating of the night before
به خاطر می خوارگی ممتد شب پیش سردرد دارد.

18. We have extended the time limit for claims until July 30.
[ترجمه گوگل]ما محدودیت زمانی برای ادعاها را تا 30 جولای تمدید کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما محدوده زمانی ادعا را تا ۳۰ جولای تمدید کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The carpenter extended the measuring tape as far as it would go.
[ترجمه گوگل]نجار نوار اندازه گیری را تا جایی که می خواست دراز کرد
[ترجمه ترگمان]نجار تا آنجا که می رفت نوار اندازه گیری را تمدید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The headmaster extended our holiday by four days.
[ترجمه گوگل]مدیر مدرسه تعطیلات ما را چهار روز تمدید کرد
[ترجمه ترگمان]آقای مدیر با چهار روز تعطیلی ما را تمدید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The range of tog values has been extended to 15 togs.
[ترجمه گوگل]دامنه مقادیر ضامن به 15 ضامن افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]محدوده مقادیر tog تا ۱۵ ساعت طول کشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The president extended the hand of friendship towards the country's former enemy.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور دست دوستی به سوی دشمن سابق کشور دراز کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور دست دوستی را نسبت به دشمن سابق کشور تمدید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مطول (صفت)
detailed, longsome, extended

تمدید شده (صفت)
extended

قابل تعمیم (صفت)
general, extended, extensible, extensile

مدید (صفت)
long, extended, prolonged, protracted

تخصصی

[کامپیوتر] کد مبادله اعشاری کد شده بصورت دودویی توسعه یافته .
[ریاضیات] توسعه یافته

انگلیسی به انگلیسی

• enlarged, expanded, increased
something that is extended is bigger or longer than usual or includes more people or things than usual.

پیشنهاد کاربران

طول
پرجمعیت
گسترده
تمدید شده
طولانی مدت، گسترده، مفصل، مستمر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : extend
✅️ اسم ( noun ) : extension / extensiveness
✅️ صفت ( adjective ) : extensive / extendable / extended
✅️ قید ( adverb ) : extensively
فراخ دامن
به معنای کشیدگی در حوزه زمان ، مکان و . . . هم هست
He extended his hand
او دستش رو دراز کرد
My longtime girlfriend passed away after an extended illness
دوست دختر قدیمی من فوت کرد پس از بیماری طولانی مدت
طولانی
مفصل
Extended warranty
وارانتی بلند مدت
تعمیم دادن
دراز مدت
ادامه دار
متمدد
مبسوط
موسع
کلا یعنی افزایش دادن، گسترش دادن، بسط دادن، مطول کردن، تعمیم دادن
طویل، فراخ، گشاده، مشروح، مفصل، شرح و بسط داده شده، منبسط، بسط یافته
Extended = broaden = گسترده
extended family:خانواده پر جمعیت
فامیل های وابسته
شجره نامه
طولانی تر ( در مورد بازه زمانی )
بزرگتر و وسیع تر شده ( در مورد مکان ) enlarged
در مدیریت به معنای اعطا شده
تعمیم یافته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس