exscind


معنی: قطع کردن، جدا کردن
معانی دیگر: بریدن، بریدن و درآوردن

جمله های نمونه

1. Those words were exscinded from the text.
[ترجمه گوگل]این کلمات از متن حذف شدند
[ترجمه ترگمان]این کلمات از متن تلگراف بیرون آمده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I exscind my skin, in order to canvass my heart, a vivid heart, a bloody heart, an entire heart.
[ترجمه گوگل]من پوستم را می‌کنم تا قلبم را بپوشانم، یک قلب زنده، یک قلب خونین، یک قلب کامل
[ترجمه ترگمان]من پوستم را exscind، برای بررسی قلب، یک قلب زنده، یک قلب خونین، یک قلب کامل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The armor plate side exscind system is the pivotal equipment for the middle plate production factory.
[ترجمه گوگل]سیستم exscind جانبی صفحه زرهی تجهیزات محوری برای کارخانه تولید صفحه میانی است
[ترجمه ترگمان]سیستم armor کناری exscind ابزار محوری کارخانه تولید پلیت میانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The electronic yarn cleaner can detect and exscind the flaw effectively or not rest with the sensor's quality.
[ترجمه گوگل]پاک کننده نخ الکترونیکی می تواند عیب را به طور موثر تشخیص داده و برطرف کند یا به کیفیت سنسور اکتفا نکند
[ترجمه ترگمان]تمیز کننده نخ الکترونیک می تواند عیب را به طور موثر شناسایی کرده و یا با کیفیت سنسور کنار بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. So we believed that it might be reasonable to exscind both thoracic and celiac lymph nodes while cardiac cancer resection.
[ترجمه گوگل]بنابراین ما معتقد بودیم که ممکن است در حین برداشتن سرطان قلب، جدا کردن غدد لنفاوی سینه و سلیاک منطقی باشد
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما اعتقاد داریم که ممکن است منطقی باشد که هر دو بیماری صدری و سلیاک را در حالی که دچار سرطان قلبی می شود، در نظر بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطع کردن (فعل)
ablate, cut off, cut, disconnect, interrupt, intercept, out, rupture, burst, cross, operate, flick, excise, cleave, fell, discontinue, traverse, intermit, exsect, excide, exscind, hew, leave off, put by, retrench, skive, stump, snip off

جدا کردن (فعل)
chop, cut off, disconnect, intercept, rupture, analyze, choose, part, divide, dispart, amputate, separate, unzip, detach, segregate, try, calve, select, rive, cleave, unlink, pick out, sequester, insulate, dissociate, disassociate, individuate, disunite, draw off, enisle, excide, exscind, lixiviate, uncouple, prescind, seclude, sequestrate, sever, sunder, untwist

انگلیسی به انگلیسی

• cut out; cut off

پیشنهاد کاربران

بپرس