اسم ( noun )
مشتقات: expressionless (adj.), expressionlessly (adv.)
مشتقات: expressionless (adj.), expressionlessly (adv.)
• (1) تعریف: the act, process, or result of making thoughts or feelings known, esp. in words.
• مترادف: communication, telling, utterance
• مشابه: announcement, articulation, declamation, enunciation, narration, proclamation, relation, show, speech, statement, talk
• مترادف: communication, telling, utterance
• مشابه: announcement, articulation, declamation, enunciation, narration, proclamation, relation, show, speech, statement, talk
- In a rare expression of his feelings, he told his wife how much he needed her.
[ترجمه ب گنج جو] به ندرت حالات درونیش رو بروز میداد ولی یه بار به زنش گفت که زندگی بدون اون براش خیلی سخته.|
[ترجمه شان] در مورد نادری از بیان شور و حال ( احساسات ) خود، به زنش گفت که خیلی به او نیازمند است.|
[ترجمه گوگل] او در بیانی نادر از احساسات خود به همسرش گفت که چقدر به او نیاز دارد[ترجمه ترگمان] در بیان نادری از احساساتش به همسرش گفت که چقدر به او احتیاج دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's usual to send flowers as an expression of sympathy.
[ترجمه بی نام و نشون گوگل] اغلب ارسال گل به عنوان یک ابزار همدردی می باشد|
[ترجمه شان] معمولا فرستادن گل، نشانه ابراز همدردی تلقی می شود.|
[ترجمه گوگل] ارسال گل به عنوان ابراز همدردی معمول است[ترجمه ترگمان] مثل همیشه است که گل ها را به عنوان یک ابراز همدردی بفرستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a quality, as of a person's face, that has the capacity to make feelings known.
• مشابه: air, appearance, aspect, bearing, countenance, demeanor, face, look, mien, posture, tone
• مشابه: air, appearance, aspect, bearing, countenance, demeanor, face, look, mien, posture, tone
- She said nothing, but it was obvious from her expression that something was terribly wrong.
[ترجمه آیلین] اون چیزی نگفت ولی از حالت چهره اش واضح بود که چیزی بسیار وحشتناک بود|
[ترجمه s.m.t] او چیزی نگفت ولی از حالت چهره اش معلوم بود که چیزی بسیار مفتضحانه رخ داده بود.|
[ترجمه شان] او حرفی نزد، اما حالتش به وضوح نشان می داد که اشتباه وحشتناکی روی داده است.|
[ترجمه گوگل] او چیزی نگفت، اما از قیافه اش معلوم بود که چیزی به طرز وحشتناکی اشتباه است[ترجمه ترگمان] چیزی نگفت، اما از حالت چهره اش معلوم بود که چیزی بسیار اشتباه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His quizzical expression made it clear that he had not understood.
[ترجمه شان] سیما و حالت سئوالی او، آشکار میکرد که او ( موضوع ) را درک نکرده است.|
[ترجمه گوگل] بیان متعجب او نشان می داد که او متوجه نشده است[ترجمه ترگمان] چهره quizzical به وضوح نشان می داد که منظور او را درک نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the use of tone of voice, gestures, attitude of the body, or facial demeanor to communicate feeling.
• مشابه: appearance, attitude, manner, mode, posture, set, way
• مشابه: appearance, attitude, manner, mode, posture, set, way
- The teacher kept the students interested by reading the story with expression.
[ترجمه Fattaneh Rezaiy] معلم با این شکل از خوندن داستان دانش آموزان رو علاقہ مند نگہداشتہ|
[ترجمه گوگل] معلم با خواندن داستان با بیان، دانش آموزان را علاقه مند نگه می داشت[ترجمه ترگمان] معلم دانش آموزان را با خواندن این داستان با بیان علاقه مند نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the power of expressing with clarity and force, esp. in words.
• مترادف: cogency, eloquence
• مشابه: force, persuasion, power
• مترادف: cogency, eloquence
• مشابه: force, persuasion, power
- The expression in his speeches is what wins over his audiences.
[ترجمه Fattaneh Rezaiy] شکل سخنرانےش چیزیکہ اونو نسبت بہ مخاطبانش برندہ مےکنہ|
[ترجمه گوگل] بیان در سخنان او چیزی است که بر مخاطبانش پیروز می شود[ترجمه ترگمان] این بیان در سخنرانی هایش آن چیزی است که بر مخاطبان خود برتری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a saying or phrase, often generally known.
- "Break a leg" is an expression in the theater that means "I wish you luck."
[ترجمه گوگل] «پا بشکن» تعبیری در تئاتر است که به معنای «آرزوی موفقیت دارم»
[ترجمه ترگمان] \"شکستن پا\" اصطلاحی در تئاتر است که به این معنی است که \"آرزوی موفقیت شما را دارم\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] \"شکستن پا\" اصطلاحی در تئاتر است که به این معنی است که \"آرزوی موفقیت شما را دارم\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید