expressing

جمله های نمونه

1. we were scored for expressing personal opinions
به خاطر بیان عقاید شخصی مورد نکوهش شدید قرار گرفتیم.

2. allow him greater latitude in expressing his opinion
برای بیان عقایدش به او آزادی بیشتری بدهید.

3. speech is a means of expressing ideas
گفتار وسیله ای است برای بیان عقاید.

4. the governor forwarded his minute expressing alarm
فرماندار یادداشت حاکی از نگرانی خود را فرستاد.

انگلیسی به انگلیسی

• utterance, communication, articulation, conveying

پیشنهاد کاربران

- بیان
- ابراز
- اظهار
اظهار
تعربف احساس ، یا افکار
Defining oneself feelings or thoughts to another person
Show
نشان دادن، ابراز کردن
بیان داشتن، شیرفهم کردن، نشان دادن
بیان کردن نشان دادن
صریح
بیان کننده، گویا، نشان دهنده، نشانگر، مبین، بیانگر، نماینده، نمایانگر، دال بر، حاکی از، مشخص کننده
بیان کردن

بپرس