exponent


معنی: نماینده، نما، توان، شرح دهنده، تعریف کننده
معانی دیگر: بیانگر، شارح، توضیح دهنده، مبلغ، مروج، نمونه، (ریاضی) نما، قوه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one that expounds or interprets.
مترادف: expositor, expounder
مشابه: advocate, spokesman, spokesperson, spokeswoman, upholder

- The British physicist Stephen Hawking is an exponent of cosmological theories.
[ترجمه گوگل] استیون هاوکینگ، فیزیکدان بریتانیایی، یکی از نمایندگان نظریه های کیهان شناسی است
[ترجمه ترگمان] فیزیک دان بریتانیایی استفان هاوکینگ نمایی از نظریه کیهان شناسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one that represents or advocates.
مترادف: advocate, champion, representative, spokesman, spokesperson, spokeswoman, supporter, upholder
متضاد: critic, opponent
مشابه: backer, defender, patron, proponent

- Elizabeth Cady Stanton was an exponent of women's rights in the U.S.
[ترجمه گوگل] الیزابت کدی استانتون یکی از مدافعان حقوق زنان در ایالات متحده بود
[ترجمه ترگمان] الیزابت Cady استانتون از حقوق زنان در ایالات متحده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in mathematics, a symbol placed to the right of and above another, to denote the power to which the other is to be raised.
مشابه: logarithm

- In the expression x2 + y2, 2 is the exponent of both x and y.
[ترجمه گوگل] در عبارت x2 + y2، 2 توان هر دو x و y است
[ترجمه ترگمان] در عبارت x۲ + y۲، ۲ توان x و y است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. exponent of root
فرجه ی توان کسری،نمای کسری

2. an irrational exponent
توان (نماینده ی) گنگ

3. he is an exponent of the idea of racial equality
او مروج عقیده ی تساوی نژادی است.

4. Adam Smith was an exponent of free trade.
[ترجمه گوگل]آدام اسمیت یکی از نمایندگان تجارت آزاد بود
[ترجمه ترگمان]آدام اسمیت توان تجارت آزاد را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She is an exponent of vegetarianism.
[ترجمه گوگل]او یکی از نمایندگان گیاهخواری است
[ترجمه ترگمان]او توان گیاه خواری را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Huxley was an exponent of Darwin's theory of evolution.
[ترجمه گوگل]هاکسلی یکی از مجریان نظریه تکامل داروین بود
[ترجمه ترگمان]هاکسلی از نظریه تکامل داروین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Robert De Niro has been a faithful exponent of 'the Method', immersing himself totally in his roles and notorious for gaining and losing whatever weight has been necessary to convey the character.
[ترجمه گوگل]رابرت دنیرو یکی از نمایندگان وفادار "روش" بوده است که کاملاً در نقش هایش غوطه ور شده است و بدنام به دست آوردن و از دست دادن وزن لازم برای انتقال شخصیت است
[ترجمه ترگمان]\"رابرت دنیرو\" (Robert De Niro)یک توان صادقانه از روش، غوطه ور ساختن خود در نقش خود و بدنام سازی برای بدست آوردن و از دست دادن هر وزن لازم برای انتقال شخصیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She's a practised exponent of the sport of water - skiing.
[ترجمه گوگل]او یکی از تمرین کنندگان ورزش اسکی روی آب است
[ترجمه ترگمان]او توان ورزش اسکی را تمرین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The exponent is guided by the directions of the compass and defends each area with a block and counter-attack.
[ترجمه گوگل]توانمند توسط جهت های قطب نما هدایت می شود و با یک بلوک و ضد حمله از هر منطقه دفاع می کند
[ترجمه ترگمان]توان با جهت قطب نما هدایت می شود و از هر منطقه با یک بلوک و مقابله با حمله دفاع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This condition means that the Pareto exponent and we may note that a rise in s 1 reduces the Pareto exponent.
[ترجمه گوگل]این شرط به این معنی است که توان پارتو و ممکن است توجه داشته باشیم که افزایش در s 1 باعث کاهش توان پارتو می شود
[ترجمه ترگمان]این شرط به معنی توان پارتو است و ممکن است توجه داشته باشیم که افزایش ۱ s نمای پاراتو را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Thankfully this fate has not befallen a splendid exponent of rabbinical humour, Rabbi Lionel Blue.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه این سرنوشت برای یک خاخام لیونل بلو، نماینده برجسته طنز خاخامی، رخ نداده است
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه این سرنوشت بر روی یک نمای باشکوه از humour، ربی لیونل آبی، به دست نیامده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Aristophanes calls him a stinking exponent of a malodorous trade.
[ترجمه گوگل]آریستوفان او را نماینده متعفن یک تجارت بدبو می نامد
[ترجمه ترگمان]Aristophanes او را به صورت یک معامله بد بو برده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The poet Goethe is a supreme exponent of the Romantic response to nature.
[ترجمه گوگل]گوته شاعر عالی ترین نمایشگر واکنش رمانتیک به طبیعت است
[ترجمه ترگمان]گوته شاعر، مظهر عالی پاسخ رومانتیک به طبیعت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is a great exponent of Brahms.
[ترجمه گوگل]او نماینده بزرگ برامس است
[ترجمه ترگمان]exponent از برامس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Chandler remains the greatest exponent of detective fiction.
[ترجمه گوگل]چندلر همچنان بزرگترین نماینده داستان های پلیسی است
[ترجمه ترگمان]چندلر بزرگ ترین of داستان detective
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نماینده (اسم)
proxy, representation, deputation, agent, factor, doer, representative, envoy, delegate, deputy, assignee, envoi, exponent, symptom, indicant, delegacy, indicator

نما (اسم)
face, view, facing, index, air, front, exponent, visage, surface, hue, diagram, superficies

توان (اسم)
might, potency, power, exponent, vigor, capacitance, vim, puissance

شرح دهنده (صفت)
exponent, demonstrative

تعریف کننده (صفت)
exponent

تخصصی

[شیمی] نما، قوه، توان، نمونه، نماینده
[کامپیوتر] نما ،توان - عدد یا حرفی که بیانگر ضرب دوباره است ؛ از این رو توان n در عبارت a به توان n به معنای ضربn بار در a خودش است . مثلاً 3 به توان 2=3×3=9، 1024=4×4×4×4×4=4 به توان 5 همچنین a به توان 2 =a×a یعنی a به توان 2 یا مربع a. عددی وپکه وقتی در خودش ضرب شود ،a را می دهد ،جذر ریشه ی a (رادیکالa) نام دارد .یعنی ( رادیکالa ×رادیکالa = a ) مثلاً رادیکال 9= 3 ،زیرا 9=3×3 . - توان، نما .
[برق و الکترونیک] توان، نما
[ریاضیات] نما، نماینده، قوه، توان
[آب و خاک] نما، توان

انگلیسی به انگلیسی

• one who interprets, advocate; small raised symbol or number placed after a number that indicates the power to which the number is raised (mathematics)
an exponent of an idea, theory, or plan is someone who speaks or writes in support of it; a formal word.
an exponent of a particular skill or activity is a person who is good at it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

Exponent=proponent=advocate
مبلغ، مروج، طرفدار، حامی
Exponent=stereotype
نمونه
The stereotype of a teacher
The exponent of a teacher
نمونه ( بارز ) یک معلم.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : exponent
✅️ صفت ( adjective ) : exponential
✅️ قید ( adverb ) : exponentially
اسّ و اساس
دلیل
عامل
مشخصه
exponent ( ریاضی )
واژه مصوب: نما 1
تعریف: [ریاضی] عددی که در سمت بالا و راست یک نماد یا عدد یا عبارت ریاضی قرار می گیرد|||[زبان‏شناسی] تظاهر یک واحد زبانی در گفتار
حامی؛ طرفدار
نما
حامی، حمایت کننده
توان

بپرس