فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: explodes, exploding, exploded
حالات: explodes, exploding, exploded
• (1) تعریف: to release energy forcefully with noise, heat, and the violent expansion of gases, because of rapid chemical change or sudden violent impact.
• مشابه: blaze, blow up, crash
• مشابه: blaze, blow up, crash
- The bomb exploded, killing several people.
[ترجمه گوگل] بمب منفجر شد و چند نفر کشته شدند
[ترجمه ترگمان] این بمب منفجر شد و چندین نفر را کشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این بمب منفجر شد و چندین نفر را کشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to burst because of excessive internal pressure.
• مشابه: burst
• مشابه: burst
- The balloon exploded with a loud bang.
[ترجمه گوگل] بالون با صدای بلندی منفجر شد
[ترجمه ترگمان] بالن با صدای مهیبی منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بالن با صدای مهیبی منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to burst out suddenly, often with violence and excessive noise or display of emotion.
• مشابه: blaze, blow up, burst, rage
• مشابه: blaze, blow up, burst, rage
- He exploded into angry curses.
[ترجمه گوگل] او به نفرین های عصبانی منفجر شد
[ترجمه ترگمان] فحش و ناسزا نثار او کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فحش و ناسزا نثار او کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to expand or increase suddenly, sharply, and usu. unexpectedly.
- The population of rats has exploded in some cities.
[ترجمه Saba🦄🌈] جمعیت موش ها در برخی شهر ها افزایش پیدا کرده است.|
[ترجمه گوگل] جمعیت موش ها در برخی شهرها منفجر شده است[ترجمه ترگمان] جمعیت موش ها در برخی از شهرها منفجر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: exploder (n.)
مشتقات: exploder (n.)
• (1) تعریف: to cause to release energy or to burst violently.
• مشابه: burst
• مشابه: burst
- He threatened to explode the bomb he was carrying.
[ترجمه گوگل] او تهدید کرد که بمبی را که حمل می کند منفجر خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] تهدید کرده که بمب رو منفجر کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تهدید کرده که بمب رو منفجر کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to destroy the credibility of, as though blowing to bits.
• متضاد: confirm
• مشابه: blow up
• متضاد: confirm
• مشابه: blow up
- This popular belief has been exploded by scientists.
[ترجمه Maryam] این باور عمومی توسط دانشمندان گسترش داده شده است|
[ترجمه گوگل] این باور عمومی توسط دانشمندان منفجر شده است[ترجمه ترگمان] این باور عمومی توسط دانشمندان منفجر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید