1. Sexual explicitness is the order of the day.
[ترجمه گوگل]صراحت جنسی دستور روز است
[ترجمه ترگمان]تجاوز جنسی حکم روز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تجاوز جنسی حکم روز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He didn't like the degree of sexual explicitness in the film.
[ترجمه گوگل]او درجه صراحت جنسی در فیلم را دوست نداشت
[ترجمه ترگمان]او از درجه تجاوز جنسی در فیلم خوشش نیامد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او از درجه تجاوز جنسی در فیلم خوشش نیامد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. When the book was published, the energy and explicitness caught the popular imagination.
[ترجمه گوگل]وقتی کتاب منتشر شد، انرژی و صراحت تخیل مردم را به خود جلب کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی کتاب منتشر شد، انرژی و explicitness قوه تخیل عمومی را گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی کتاب منتشر شد، انرژی و explicitness قوه تخیل عمومی را گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The convention most often mistaken for logic is explicitness, which, he shows, is not the same thing at all.
[ترجمه گوگل]قراردادی که اغلب با منطق اشتباه می شود، صراحت است، که او نشان می دهد که اصلاً یک چیز نیست
[ترجمه ترگمان]The که اغلب اشتباه می کنند منطقی است که منطقی نیست، و او نشان می دهد که هیچ چیز یک سان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]The که اغلب اشتباه می کنند منطقی است که منطقی نیست، و او نشان می دهد که هیچ چیز یک سان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Its explicitness clarifies and deepens interpretative understanding.
[ترجمه گوگل]صراحت آن فهم تفسیری را روشن و عمیق می کند
[ترجمه ترگمان]explicitness آن را روشن می کند و درک تفسیری را عمیق تر می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]explicitness آن را روشن می کند و درک تفسیری را عمیق تر می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. This lack of explicitness will surely limit the significance of the book for researchers working in speech act theory and related fields.
[ترجمه گوگل]این عدم صراحت مطمئناً اهمیت کتاب را برای محققانی که در نظریه کنش گفتار و زمینه های مرتبط کار می کنند محدود می کند
[ترجمه ترگمان]این فقدان of قطعا اهمیت کتاب برای محققانی را محدود خواهد کرد که در نظریه عمل گفتاری و زمینه های مرتبط کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این فقدان of قطعا اهمیت کتاب برای محققانی را محدود خواهد کرد که در نظریه عمل گفتاری و زمینه های مرتبط کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. One was the strong temptation towards explicitness and over-clarity.
[ترجمه گوگل]یکی وسوسه شدید نسبت به صراحت و وضوح بیش از حد بود
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها وسوسه قوی نسبت به explicitness و وضوح بیش از حد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها وسوسه قوی نسبت به explicitness و وضوح بیش از حد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Conversely, the school tests for explicitness do not tell us very much about the exercise of multiple points of view.
[ترجمه گوگل]برعکس، آزمون های مدرسه برای صراحت چیز زیادی در مورد تمرین چند دیدگاه به ما نمی گوید
[ترجمه ترگمان]بالعکس، آزمون های مدرسه برای explicitness در مورد ورزش چند نقطه نظرات زیادی به ما نمی گویند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بالعکس، آزمون های مدرسه برای explicitness در مورد ورزش چند نقطه نظرات زیادی به ما نمی گویند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Coherence enjoys in nature the dichotomy between explicitness and implicitness, stability and dynamics, and microcosm and macrocosm.
[ترجمه گوگل]انسجام در طبیعت از دوگانگی بین صریح و ضمنی، ثبات و پویایی، و عالم صغیر و کلان برخوردار است
[ترجمه ترگمان]انسجام در طبیعت، دوگانگی بین explicitness و implicitness، ثبات و پویایی، و عالم صغیر و macrocosm است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]انسجام در طبیعت، دوگانگی بین explicitness و implicitness، ثبات و پویایی، و عالم صغیر و macrocosm است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Bill Venners : What explicitness buys me, then, is that it is easier to understand the code.
[ترجمه گوگل]بیل ونرز: پس آنچه صراحت برای من میخرد این است که درک کد آسانتر است
[ترجمه ترگمان]بیل Venners: چیزی که explicitness مرا می خرد این است که درک آن آسان تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بیل Venners: چیزی که explicitness مرا می خرد این است که درک آن آسان تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Coherence enjoys in nature the dichotomy between explicitness and implicitness, stability and dynamics, and and macrocosm.
[ترجمه گوگل]انسجام در طبیعت از دوگانگی بین صراحت و ضمنی بودن، ثبات و پویایی و و جهان کلان برخوردار است
[ترجمه ترگمان]انسجام در طبیعت، دوگانگی بین explicitness و implicitness، ثبات و پویایی، و and برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]انسجام در طبیعت، دوگانگی بین explicitness و implicitness، ثبات و پویایی، و and برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Under changed circumstances, implicit themes, both justificatory and critical, could be jerked into argumentative explicitness.
[ترجمه گوگل]تحت شرایط تغییر یافته، مضامین ضمنی، هم توجیهی و هم انتقادی، می توانند به صراحت استدلالی تبدیل شوند
[ترجمه ترگمان]تحت شرایط تغییر یافته، مضامین ضمنی، هم justificatory و هم انتقادی، را می توان در بحث های استدلالی رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تحت شرایط تغییر یافته، مضامین ضمنی، هم justificatory و هم انتقادی، را می توان در بحث های استدلالی رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The less skilled negotiator prefers to leave things vague and ambiguous fearing that explicitness will jeopardize any agreement.
[ترجمه گوگل]مذاکرهکنندهای که مهارت کمتری دارد ترجیح میدهد مسائل را مبهم و مبهم بگذارد، از ترس اینکه صریح بودن هرگونه توافق را به خطر بیندازد
[ترجمه ترگمان]مذاکره کننده با مهارت کم تر ترجیح می دهد که اشیا مبهم و مبهم را ترک کند و از اینکه explicitness هر گونه توافق را به خطر بیاندازد، مبهم و مبهم باقی بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مذاکره کننده با مهارت کم تر ترجیح می دهد که اشیا مبهم و مبهم را ترک کند و از اینکه explicitness هر گونه توافق را به خطر بیاندازد، مبهم و مبهم باقی بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The policy of the Bush Administration to North Korea runs a adjustable and transformable course from implicitness to explicitness, from inflexibility to relative flexibility.
[ترجمه گوگل]سیاست دولت بوش در قبال کره شمالی یک مسیر قابل تنظیم و تغییرپذیر از ضمنی به صریح بودن، از انعطاف ناپذیری به انعطاف نسبی را طی می کند
[ترجمه ترگمان]سیاست دولت بوش در کره شمالی یک دوره قابل تنظیم و قابل تنظیم از implicitness تا explicitness، از انعطاف ناپذیری تا انعطاف پذیری نسبی را اجرا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]سیاست دولت بوش در کره شمالی یک دوره قابل تنظیم و قابل تنظیم از implicitness تا explicitness، از انعطاف ناپذیری تا انعطاف پذیری نسبی را اجرا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید