explicate

/ˈɛkspləˌkeɪt//ˈɛksplɪkeɪt/

معنی: روشن کردن، توضیح دادن، تفسیر کردن، تاویل کردن
معانی دیگر: (چیز مبهم یا مشکل یا کنایه آمیز را) روشنگری کردن، بیان کردن و توضیح دادن، واگشودن، بازگشودن، ظاهرکردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: explicates, explicating, explicated
مشتقات: explicator (n.)
• : تعریف: to make clear or explain completely.
مشابه: exhibit, explain, expound, get across, illuminate, show

- He knew he had to do this, but he could not explicate the reason.
[ترجمه گوگل] او می دانست که باید این کار را انجام دهد، اما نمی توانست دلیل آن را توضیح دهد
[ترجمه ترگمان] او می دانست که باید این کار را انجام دهد، اما نمی توانست دلیل آن را explicate
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. each student must define and explicate his values
هر یک از دانشجویان باید ارزش های خود را تعریف و روشن کند.

2. We shall have to explicate its basic assumptions before we can assess its implications.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بتوانیم پیامدهای آن را ارزیابی کنیم، باید مفروضات اساسی آن را توضیح دهیم
[ترجمه ترگمان]ما باید قبل از اینکه بتوانیم معانی آن را ارزیابی کنیم فرضیات اصلی خود را مطرح کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. How can we best explicate 'King Lear' and understand it?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانیم «شاه لیر» را به بهترین نحو توضیح دهیم و آن را درک کنیم؟
[ترجمه ترگمان]چطور می توانیم بهترین پادشاه لیر را پیدا کنیم و آن را درک کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My analysis will be mostly an attempt to explicate what the Cox Report would have said if they had been able to properly weigh the conflicting arguments.
[ترجمه گوگل]تحلیل من بیشتر تلاشی برای توضیح آنچه گزارش کاکس می‌گفت اگر می‌توانستند استدلال‌های متضاد را به درستی بسنجید، خواهد بود
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل من بیشتر تلاش برای ارزیابی چیزی است که گزارش کاکس نشان می دهد اگر آن ها بتوانند بحث های متناقض را به درستی ارزیابی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Lawyers frequently make use of print displays to explicate the details of a complicated case.
[ترجمه گوگل]وکلا اغلب از نمایشگرهای چاپی برای توضیح جزئیات یک پرونده پیچیده استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]وکلا اغلب از نمایش های چاپی برای explicate جزئیات یک پرونده پیچیده استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He does not try to explicate knowledge in terms of an object in isolation from the knowing subject.
[ترجمه گوگل]او سعی نمی‌کند معرفت را بر حسب شیء جدا از سوژه دانا تبیین کند
[ترجمه ترگمان]او سعی نمی کند دانش را از لحاظ موضوعی جدا از موضوع بشناسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. English major : you explicate simile and metaphor in the parachute instructions.
[ترجمه گوگل]رشته انگلیسی: شما تشبیه و استعاره را در دستورالعمل چتر نجات توضیح می دهید
[ترجمه ترگمان]سرگرد انگلیسی: شما explicate و استعاره را در دستور parachute تشبیه می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In the second section, I explicate the historic progress of our land-ownership reform in the New Period, and reveal some problems that exist in the course of it.
[ترجمه گوگل]در بخش دوم، پیشرفت تاریخی اصلاحات مالکیت زمین را در دوره جدید توضیح می‌دهم و مشکلاتی را که در جریان آن وجود دارد، آشکار می‌کنم
[ترجمه ترگمان]در بخش دوم، شاهد پیشرفت تاریخی اصلاح مالکیت زمین در دوره جدید هستم و برخی از مشکلات موجود در این دوره را آشکار می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. So did Chinese philosophers in ancient time explicate the essence of learning.
[ترجمه گوگل]فیلسوفان چینی در دوران باستان نیز جوهر یادگیری را توضیح می‌دادند
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب فیلسوفان چینی در زمان باستان ماهیت یادگیری را از بین بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Begin with different theories, Behaviorism and Humanism explicate the origin of abnormal psychology and the remedies.
[ترجمه گوگل]با نظریه‌های مختلف شروع کنید، رفتارگرایی و اومانیسم منشأ روان‌شناسی غیرعادی و راه‌حل‌های آن را توضیح می‌دهند
[ترجمه ترگمان]با تیوری های مختلف شروع کنید، Behaviorism و انسان گرایی ریشه روان شناسی غیر عادی و درمان را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Chapter One will explicate the researcher's motivation and offers the orientation of this thesis.
[ترجمه گوگل]فصل اول انگیزه محقق را توضیح می دهد و جهت گیری این پایان نامه را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]فصل یک انگیزه محقق را بررسی کرده و جهت گیری این پایان نامه را ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This paper explicate through exemplification and comparison the thematic diversity and diction ambiguity of the poem.
[ترجمه گوگل]این مقاله با مثال زدن و مقایسه، تنوع مضمونی و ابهام لفظی شعر را تبیین می کند
[ترجمه ترگمان]این مقاله از طریق exemplification حل می شود و تنوع موضوعی و ابهام بیان شعر را مقایسه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Last, this paper explicate systematic dynamic strain gauge some principle about data acquisition and graphics display.
[ترجمه گوگل]در آخر، این مقاله به تشریح کرنش سنج دینامیکی سیستماتیک برخی از اصول در مورد اکتساب داده و نمایش گرافیکی می پردازد
[ترجمه ترگمان]در آخر این مقاله یک سویه پویا و اصولی را در مورد برخی از اصول مربوط به کسب اطلاعات و گرافیک مورد استفاده قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The next chapter then sets out to explicate Deleuze's question of thinking through hieroglyphic experience.
[ترجمه گوگل]سپس فصل بعدی به تبیین مسئله تفکر دلوز از طریق تجربه هیروگلیف می پردازد
[ترجمه ترگمان]فصل بعد به سوال explicate درباره تفکر از طریق تجربه hieroglyphic می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روشن کردن (فعل)
light, clear, clarify, explain, lighten, ignite, brighten, turn on, illuminate, elucidate, refresh, enucleate, explicate, enlighten, illume, illumine, upstart, relume

توضیح دادن (فعل)
clear, illustrate, clarify, explain, state, elucidate, enucleate, explicate

تفسیر کردن (فعل)
gloss, expound, construe, interpret, translate, explicate

تاویل کردن (فعل)
gloss, explicate

انگلیسی به انگلیسی

• explain, interpret, analyze, describe in detail
to explicate something means to explain it and make it clear; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : explicate
✅️ اسم ( noun ) : explication
✅️ صفت ( adjective ) : explicable
✅️ قید ( adverb ) : explicably
توضیح دادن
توضیح دادن
تفسیر کردن
تصریح کردن

بپرس