expert

/ˈek.spɜrt//ˈek.spɜrt/

معنی: ممیز، متخصص، خبره، کارشناس، ویژهگر، ویژه کار، ماهر
معانی دیگر: کاردان، اهل فن، کارشناسانه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who is very skilled in or knowledgeable about a particular thing.
مترادف: ace, adept, master, master hand, old hand, whiz
متضاد: amateur, beginner, novice
مشابه: artist, authority, connoisseur, maestro, mastermind, pro, pundit, specialist, veteran, virtuoso, wizard

- He is an expert on the history of the American West.
[ترجمه امیرحسین] او یک متخصص درمورد تاریخ آمریکا است
|
[ترجمه Yazdan art] او یک متخصص در مورد غرب آمریکا است
|
[ترجمه M] او یک متخصص در تاریخ امریکای غربی هست
|
[ترجمه گوگل] او کارشناس تاریخ غرب آمریکاست
[ترجمه ترگمان] او متخصص تاریخ غرب آمریکا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You should call in an expert to help you with your computers.
[ترجمه محمدرضا] شما باید با متخصص تماس بگیرید تا به شما در استفاده از رایانه های شما کمک کند
|
[ترجمه شادی] بهتر است شما با یک متخصص تماس بگیرید تا در مورد رایانه شما به شما کمک کند
|
[ترجمه محمد مهدی] شاید باید به متخصص تماس بگیرید تا به شما به استفاده از رایانه به شما کمک کند
|
[ترجمه گوگل] شما باید با یک متخصص تماس بگیرید تا در مورد رایانه شما به شما کمک کند
[ترجمه ترگمان] شما باید به یک متخصص زنگ بزنید تا با کامپیوتر شما به شما کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: expertly (adv.), expertness (n.)
(1) تعریف: very skilled or knowledgeable.
مترادف: accomplished, adept, experienced, knowledgeable, master, proficient, skilled
متضاد: amateur, incompetent, inexpert
مشابه: ace, capable, competent, consummate, deft, dextrous, masterful, masterly, practiced, qualified, skillful

- Our riding coach is an expert horseman.
[ترجمه آراد] مربی سواری ما سوارکار ماهری است
|
[ترجمه گوگل] مربی سوارکاری ما یک سوارکار خبره است
[ترجمه ترگمان] کالسکه سواری ما سوارکار ماهری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This furniture was made by an expert craftsman.
[ترجمه mojtaba] این مبلمان توسط یک هنرمند ماهر ساخته شده بود.
|
[ترجمه گوگل] این مبلمان توسط یک صنعتگر متخصص ساخته شده است
[ترجمه ترگمان] این مبل توسط یک هنرمند متخصص ساخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or pertaining to special skills or knowledge.
مترادف: skilled, specialized
مشابه: able, masterly, professional, qualified, skillful

- She gave us expert help with our project.
[ترجمه سامان] او به پروژه ی ما کمک اختصاصی کرد
|
[ترجمه شادی] او به ما در پروژه مان کمک متخصصانه ای کرد
|
[ترجمه گوگل] او در پروژه ما به ما کمک کرد
[ترجمه ترگمان] او به ما کمک کارشناسی در پروژه خود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We need some expert advice on how to sell our product.
[ترجمه شادی] ما در زمینه فروش محصولاتمان نیاز به توصیه تخصصی داریم
|
[ترجمه گوگل] در مورد نحوه فروش محصول خود به مشاوره تخصصی نیاز داریم
[ترجمه ترگمان] ما به برخی توصیه های تخصصی درباره نحوه فروش محصول خود نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an expert in education
کارشناس آموزش و پرورش

2. an expert in traffic safety
کارشناس ایمنی ترافیک

3. an expert wine taster
شرابچش خبره

4. a diplomatic expert
کارشناس امور سیاسی

5. a known expert
کارشناس معروف

6. a legal expert
کارشناس حقوقی

7. a self-styled expert
کسی که خودش ادعا می کند خبره است

8. a would-be expert
کسی که به گمان خود خبره است.

9. he was an expert both in manipulating the dialectic processes and in applying them to theology
او در پردازش فرآیندهای دیالکتیکی و همچنین در به کار زدن آنها در الهیات استاد بود.

10. she presented her expert opinion to the panel
او نظریات کارشناسانه ی خود را به گروه ارائه داد.

11. he is something of an expert
او نسبتا خبره است.

12. an illuminated man who is an expert in economic matters
مردی روشنفکر و خبره در امور اقتصادی

13. a beginner's work can not compare with that of an expert
کار شخص مبتدی با کار آدم خبره قابل مقایسه نیست.

14. I don't profess to be an expert in this subject.
[ترجمه گوگل]من ادعا نمی کنم که در این موضوع متخصص هستم
[ترجمه ترگمان]من ادعا نمی کنم در این مورد تخصص زیادی داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He's an expert at getting his own way.
[ترجمه Goddess] او در انجام کارها به روش خودش، تخصص دارد
|
[ترجمه شادی] او در درپیش گرفتن راه و روش خود متخصص است
|
[ترجمه گوگل]او در راه خود متخصص است
[ترجمه ترگمان]اون تو راه رفتن به روش خودش مهارت داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The handwriting expert attested to the genuineness of the signature.
[ترجمه گوگل]کارشناس دست خط اصالت امضا را تایید کرد
[ترجمه ترگمان]خطی که به سادگی آن را تصدیق می کرد به سادگی آن را تصدیق می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He posed as an expert on old coins.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک متخصص در مورد سکه های قدیمی ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک متخصص در مورد سکه های قدیمی مطرح شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Maddie's a real expert on art, so I feel completely inadequate whenever I talk to her about it.
[ترجمه گوگل]مدی یک متخصص واقعی در هنر است، بنابراین هر زمان که با او در مورد آن صحبت می کنم کاملاً احساس ناکافی می کنم
[ترجمه ترگمان]این یک متخصص واقعی در زمینه هنر است، بنابراین هر وقت با او در مورد آن صحبت می کنم کاملا احساس کمبود می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He's expert at/in cooking good cheap meals.
[ترجمه گوگل]او در پخت و پز غذاهای ارزان خوب خبره است
[ترجمه ترگمان]او در آشپزی با غذاهای ارزان قیمت بسیار ماهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He has/makes no pretensions to being an expert on the subject.
[ترجمه گوگل]او هیچ ادعایی برای متخصص بودن در این موضوع ندارد
[ترجمه ترگمان]او هیچ ادعای کارشناس در مورد این موضوع ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ممیز (اسم)
point, expert, auditor, decimal point, radix point, scrutineer, verifier

متخصص (اسم)
expert, proficient, authority, specialist

خبره (اسم)
expert, connoisseur, taster

کارشناس (اسم)
expert, judge, critic

ویژه گر (اسم)
expert, specialist

ویژه کار (اسم)
expert, specialist

ماهر (صفت)
capable, slick, great, handy, understanding, industrious, cunning, adept, skilled, expert, skillful, proficient, skilful, dexterous, adroit, deft, dextrous, light-footed, light-handed, ingenious, workmanlike, workmanly, natty, sciential, wieldy

تخصصی

[برق و الکترونیک] متخصص، خبره
[مهندسی گاز] متخصص، کارشناس، خبره
[صنعت] ماهر، خبره، متخصص، کارشناس
[حقوق] کارشناس، متخصص
[نساجی] متخصص - شخص خبره

انگلیسی به انگلیسی

• person skilled in a particular area, specialist
skilled, knowledgeable
an expert is a person who is very skilled at doing something or who knows a lot about a particular subject.
someone who is expert at doing something is very skilled at it.

پیشنهاد کاربران

متخصص، کارشناس
مثال: He's an expert in computer programming.
او یک متخصص در برنامه نویسی کامپیوتر است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
برای فونتیک در مورد british حرف r اضافه هست فکر می کنم
To be an expert on
سر رشته داشتن در . . .
expert: متخصص
متخصص
pcexpert
Expect انتظار داشتن
Expert خبره، متخصص ( در امری )
Except بجز
Escept فرار کردن
Aspect جنبه
Accept پذیرفتن
وارد
کار بلد
صاحب نظر
اهل تحقیق
صاحب فن. [ ح ِ ف َن ن / ف َ ] ( ص مرکب ) ذی فن. مخصص. متخصص :
حدیث صحبت خوبان و جام باده بگو
بقول حافظ و فتوای پیر صاحب فن.
حافظ.
به معنای کارشناس
Like . . . > experts on familly
به معنای کارشناسان خانواده هست یا بهتر میتونیم بگم که پزشک خانواده
متخصص، حرفه ای
expert: کارشناس
export: صادرات
Export expert:کارشناس صادرات
برای یادگیری و یادسپاری بهتر استفاده از کلمات شبیه به هم.
a person who has special knowledge or skill
حرفه ای
محقق
خبره
she is a computer expert
کارشناس
a person who knows a lot about something
محقق ، پژوهشگر
برگزیده، گزیده
a person who has special skills or knowledge of a subject
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس