experimentalist


اهل ازمایش، اهل تجربه، ازمایش کار

جمله های نمونه

1. However, the demands of the experimentalists make it difficult to provide a simple description of the meaning of the calculations.
[ترجمه گوگل]با این حال، خواسته های تجربی گرایان، ارائه یک توصیف ساده از معنای محاسبات را دشوار می کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، برآورده کردن یک توصیف ساده از مفهوم محاسبات دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Experimentalists suggest that randomized assignment is much more possible in the real world than many people suspect.
[ترجمه گوگل]تجربی‌ها پیشنهاد می‌کنند که تخصیص تصادفی در دنیای واقعی بسیار بیشتر از آن چیزی است که بسیاری از مردم گمان می‌کنند
[ترجمه ترگمان]experimentalists نشان می دهد که این تخصیص تصادفی در دنیای واقعی بیشتر از بسیاری از افراد مظنون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Ever the experimentalist, Fermi busied himself dropping pieces of paper in an attempt to determine the strength of the blast.
[ترجمه گوگل]فرمی که همیشه تجربی بود، خود را مشغول انداختن تکه‌های کاغذ در تلاش برای تعیین قدرت انفجار بود
[ترجمه ترگمان]پس از آن، فرمی، خود را با تلاشی برای تعیین قدرت این انفجار سرگرم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Cummings is a distinguished exponent of American experimentalist poets.
[ترجمه گوگل]کامینگز یکی از نمایندگان برجسته شاعران تجربی آمریکایی است
[ترجمه ترگمان]کامینگز یک نمای برجسته از شاعران آمریکایی experimentalist است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In order to protect the instrument and the experimentalist when the transformer tank vibration signal is on-line measured, a set of optical transmitting system is designed in this paper.
[ترجمه گوگل]به منظور محافظت از ابزار و آزمایشگر هنگامی که سیگنال ارتعاش مخزن ترانسفورماتور به صورت آنلاین اندازه گیری می شود، مجموعه ای از سیستم انتقال نوری در این مقاله طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]به منظور حفاظت از ابزار و the زمانی که سیگنال ارتعاش مخزن ترانسفورماتور اندازه گیری می شود، مجموعه ای از سیستم انتقال نوری در این مقاله طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Collaborating with experimentalist Ibrahim Karaman, a world expert on shape memory alloys, the duo is exploring forms of Cobalt-Nickel-Gallium alloys that they believe will work at high temperatures.
[ترجمه گوگل]این دو با همکاری با ابراهیم کارامان، متخصص جهانی آلیاژهای حافظه شکل، در حال بررسی اشکالی از آلیاژهای کبالت-نیکل-گالیوم هستند که معتقدند در دماهای بالا کار می کنند
[ترجمه ترگمان]هم کاری با experimentalist ابراهیم Karaman، یک متخصص جهانی در آلیاژهای حافظه دار، در حال بررسی فرم های آلیاژهای کبالت - Nickel - Gallium است که بر این باورند که در دماهای بالا کار خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And Turner, ever the experimentalist, took the challenge.
[ترجمه گوگل]و ترنر که همیشه تجربی بود، این چالش را پذیرفت
[ترجمه ترگمان]و تر نر، همیشه the، این مبارزه را به عهده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Can an experimentalist be a good physics teacher?
[ترجمه گوگل]آیا یک متخصص تجربی می تواند معلم فیزیک خوبی باشد؟
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است یک معلم فیزیک خوب باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She became an experimentalist of the Behaviorist persuasion, and has now published several papers on the progress she is making in teaching sheep to count themselves.
[ترجمه گوگل]او یکی از تجربیات گرایش رفتارگرایان شد و اکنون چندین مقاله در مورد پیشرفتی که در آموزش شمارش گوسفندان دارد منتشر کرده است
[ترجمه ترگمان]او به experimentalist قانع شد و در حال حاضر چندین مقاله در مورد پیشرفت خود منتشر کرده است که در تعلیم گوسفندان به منظور شمارش خود انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Evidence for the importance of both is emerging, and unravelling their relative importance presents experimentalists with a major challenge.
[ترجمه گوگل]شواهدی مبنی بر اهمیت هر دو در حال ظهور است، و کشف اهمیت نسبی آنها، تجربی گرایان را با چالش بزرگی مواجه می کند
[ترجمه ترگمان]شواهدی برای اهمیت هر دو در حال ظهور است، و تفسیر اهمیت نسبی آن ها experimentalists را با یک چالش بزرگ نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The board had decided on another candidate, an orthodox pathologist with predominantly clinical and descriptive interests and not an experimentalist.
[ترجمه گوگل]هیئت مدیره در مورد نامزد دیگری تصمیم گرفته بود، یک آسیب شناس ارتدکس با علایق عمدتاً بالینی و توصیفی و نه یک متخصص تجربی
[ترجمه ترگمان]هییت منصفه در مورد یک نامزد دیگر، یک آسیب شناس استاندارد با علایق پژوهشی و توصیفی، و نه یک متخصص بالینی تصمیم گیری کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This is a rapidly developing field which poses great challenges for both experimentalists and theoreticians.
[ترجمه گوگل]این یک زمینه به سرعت در حال توسعه است که چالش های بزرگی را هم برای تجربی گرایان و هم برای نظریه پردازان ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]این یک زمینه در حال توسعه است که چالش های بزرگی را برای هر دو صاحب نظران و صاحب نظران مطرح کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nor is it content on the other hand with forming the critic or the experimentalist, the economist or the engineer, though such too it includes within its scope.
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر به شکل دادن به منتقد یا تجربه‌گرا، اقتصاددان یا مهندس بسنده نمی‌کند، هرچند که در محدوده خود نیز گنجانده شده است
[ترجمه ترگمان]و نه از طرف دیگر با تشکیل منتقد یا the، اقتصاددان و یا مهندس، بلکه در حوزه خود نیز صدق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As a consequence, the psychological background behind his literary creation forever determines him as a hesitant romancer, a utopia-like romance experimentalist.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، پس‌زمینه‌ی روان‌شناختی پشت آفرینش ادبی او برای همیشه او را به‌عنوان یک رمانسر مردد، یک تجربه‌گرای عاشقانه‌مانند اتوپیا تعیین می‌کند
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، سابقه روان شناختی در پشت خلق ادبی او برای همیشه او را به عنوان یک romancer مردد، یک مدینه فاضله - مانند romance experimentalist، تعیین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• advocate of a method of learning based on experimentation and observation

پیشنهاد کاربران

( توجه ) :
Experimenter
Laboratorian
Examiner
Tester
Taster!!!
آزمایشگِرا
هوادار ( طرفدار ) روش آموزش و فراگیری دانش بر پایه ی مشاهده و آزمایش ( تجربه )
{ مانند دانشمند بی همتای ایرانی
شهید محسن فخری زاده یا
شیمیدان شکاک ( رابرت بویل ) }
افرادی که آزمایش انجام می دهند
تجربه گر ، آزمایش گر
تجربه گرا

بپرس